وبلاگ

اُنس به خدا پریشانی نمی آورد

محی‌الدین عربی گوید: دوست الهی‌ام عبدالمجید بن سلمه که در نماز اهل سعی و تلاش بود، در سال 586 به من خبر داد که: در شبی از شب‌ها در منزل خود در «مرشانه» بودم. پاسی از شب را نماز گزاردم. در مصلایم ایستاده بودم که در خانه و اتاق بسته بود ناگهان شخصی بر من وارد شد و سلام کرد. نمی‌دانم چگونه داخل شد. از ورودش پریشان شدم و نماز را مختصر کردم. چون سلام دادم به من فرمود: ای عبدالمجید! کسی که با خدا انس دارد پریشان و مضطرب نمی‌شود. سپس سجاده‌ای که بر آن نماز می‌گزاردم گرفت و به دور انداخت و حصیر کوچکی که همراهش بود زیر پاهایم پهن کرد و فرمود: بر این حصیر نماز بگزار. پس دستم را گرفت و مرا از خانه سپس از شهر بیرون برد. مرا در سرزمینی که نمی‌دانستم کجای زمین خداست سیر داد. در آن اماکن به ذکر خدای پرداختیم سپس مرا به همان صورت که در خانه بودم برگرداند. به او گفتم: ای برادر من، ابدال چگونه ابدال می‌شوند؟
فرمود: به چهار چیز: جوع و صَمت و قسمت و عُزلت قلبی. سپس فرمود: ای عبدالمجید! این حصیر است بر آن نماز بگزار.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.