وبلاگ

ان‌شاءالله (اگر خدا بخواهد)

در ذیل تفسیر آیه ۹ سوره کهف نقل شده است: عدّه‌ای از کفار قریش گروهی را به نجران نزد علمای یهود فرستادند تا از پیامبر صلی‌الله علیه و آله داستان اصحاب کهف و حضرت موسی و ذوالقرنین و قیامت را بپرسند که اگر موافق علم آن‌ها بود، پس پیامبر راست‌گو است وگرنه او را قبول نکنند. کفّار قریش به‌وسیله حضرت ابوطالب مسائل را از پیامبر صلی‌الله علیه و آله پرسیدند و پیامبر مأمور به «ان‌شاءالله» گفتن نبود و بدون گفتن این جمله، فرمود: فردا پاسخ شما را می‌دهم. پس ‌چهل روز وحی نیامد. ابوطالب غمگین و مؤمنین به شک و کفار قریش خشنود گردیدند. پس از چهل روز این آیه آمد:‌ «وَ لا تقولَنَّ لِشَیءٍ اِنّی فاعِلٌ ذلِکَ غداً، اِلّا اِن یشاءَاللهُ و ذکر ربِّکَ اِذ نَسیت …» آیات ۲۳ و ۲۴ سوره کهف: «البتّه برای کار و چیزی می‌خواهی انجام دهی مگو فردا آن را به جای می‌آورم، مگر آن‌که (بگویی) انشاء الله؛ (اگر) خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن.»

پس گفتن و نوشتن «ان‌شاءالله» در خطابات و نامه‌ها که به وعده تعلّق می‌گیرد، لازم و ضروری است.

در داستان موسی به خضر در آیه ۶۹ سوره کهف آمده که موسی به خضر گفت: «قال سَتَجِدُنی ان‌شاءالله صابراً و لا اَعصِی لَکَ اَمراً: گفت اگر خداوند بخواهد، مرا شکیبا خواهی یافت و از هیچ فرمان تو سرپیچی نکنم.»

در سوره صافات ۱۰۲ آمده است که وقتی حضرت ابراهیم به فرزندش اسماعیل گفت: امر شده‌ام که ترا ذبح کنم، اسماعیل عرض کرد: «یاأبَتِ افعَل ما تُومَرُ سَتَجِدُنی اِن شاءاللهُ مِن الصّابرین: ای پدر آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت.»

در سوره قصص ۲۷ آمده که شعیب به موسی گفت: «می‌خواهم یک از این دو دخترانم را همسر تو کنم. بنابر آن‌که هشت سال برای من کار کنی، پس اگر ده سال به پایان بردی، خود دانی و من نمی‌خواهم بر تو سخت بگیرم سَتَجِدُنی اِن شاءَاللهُ مِنَ الصّالحین: اگر خدا بخواهد مرا ز شایستگان خواهی یافت.»

در سوره یوسف ۹۹ فرمود: «و چون نزد یوسف آمدند و پدر و مادرش را در آغوش کشید و گفت:‌ قالَ ادخُلُوا مصر إن شاءَ اللهُ امِنین: اگر خدا بخواهد بی بیم به مصر درآیید.»

فردی مقداری گوشت خرید و به منزل برد و به زنش گفت: برای ناهار آبگوشت تهیّه کن تا ظهر که از کار برگشتم بخوریم. زنش به او گفت: بگو ان شاءالله (اگر خدا بخواهد) مرد گفت: ان شاءالله گفتن کاری ندارد. ظهر می‌آیم و آبگوشت می‌خوریم.

دست بر قضاء وقتی ظهر مرد در راه بازگشت به خانه بود، مأمورین او را با یک مجرم فراری اشتباه گرفتند و دستگیرش کردند و به زندان بردند. دو سه روز بعد فهمیدند اشتباه کرده‌اند و او را آزاد کردند. مرد به‌سوی خانه بازگشت و وقتی به خانه رسید و در خانه را زد، زنش از داخل خانه پرسید: کیستی؟ مرد گفت:‌ ان شاءالله منم! خداوند عملاً ان شاءالله را به او آموخت.

امام صادق علیه‌السلام دستور فرمود برای کاری نامه‌ای بنویسند. پس آن نامه نوشته شد و به نظر آن حضرت رساندند و در آن نامه ان شاءالله ننوشته بودند. حضرت فرمود: چگونه امید داری که این کار به پایان برسد و (انجام شود) با این کهان شاءَالله در آن نیست. پس دستور داد هر جا که لازم بود ان‌شاءالله بنویسند.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.