اولیاء خاص
دانسته شد که هر چیزی که در علم غیب در اعیان ثابته بوده است، در این دنیا به فعلیت میرسد و حق منزّه از هر نوع نقص و عیب است و برای خلق خود خوب میخواهد. همهٔ افعال ما به ما نسبت داده میشود. درحالیکه ذات الهی برای کسی فعل شبهه و زشت و نابکار نمیخواهد. دانستن علم الهی به افعال، سبب این نمیشود که او را شریک بدانیم و نسبت غیر صواب را به ساحت مقدس او بدهیم. تیری را که کسی میاندازد، به طرف مقابل میخورد و سبب درد و جراحت میشود. فعل تیرانداز به نیّت و کردار او ارتباط دارد؛ اما کالبد فیزیکی را طوری حق، خلق کرده که مثلاً به تیری ایجاد جراحت و درد شود و مجروح، درد بکشد؛ پس درد مخلوق حق است، اما تیرانداز به نیّت سوء خودش به طرف مقابل تیر زده و ربطی به شرکت حق در این گناه ندارد که بعضی چنین پنداشتهاند. خداوند خالق خلق است و فعل ناهنجار از مخلوق است؛ اما اولیاء خاص الهی که قدرت بینظیر خداوند به آنها داده، اگر تیری رها کنند، میتوانند آن را برگردانند؛ بهعبارتدیگر، با ولایتی که حق به آنها داده، در هستی تأثیر بگذارند. چون فعلشان بر اساس حکمت الهی است، چیزی نامنزّه به حق نسبت داده نشود. آنان میتوانند گفته را ناگفته کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. او با قدرتی که دارد، میتواند مطالب را از لوح ذهن مرید پاک کند، یعنی خطورات و وساوس ناصواب را بزداید. اگر ولی خدا بخواهد، میتواند راه فکر کسی را ببندد، گر چه طرف مقابل دارای هنر باشد. کدخدای ده، حاکم ده و محسوسات و وطن است، ولیّ صاحب دل، حاکم بر نامحسوسات و روان آدمیان است. ولیّ واصل، بهمنزلهٔ مردمک چشم است که به چشم، همه چیز دیده میشود. او فریادرس خلایق میباشد و هر شب هزاران افکار خوب و بد را از ذهن مریدان میزداید؛ و روزها دلهای مستعد و با لیاقت را از مروارید حقایق پُر میسازد.