وبلاگ

با اهل ذکر ور نروید

روزی عارف کامل بابا رستم بختیاری به تلمیذش حاجی محمدصادق تخته فولادی می‌فرماید: بروید شهر مقداری ماست بخرید و بیاورید. حاجی طبق دستور عمل می‌کند. در مراجعت با یکی از نظامیان حکومتی برخورد می‌کند. نظامی از حاجی می‌خواهد تا از لباس و اسبش نگهداری کند تا در رودخانه شنا کند. حاجی می‌فرمایند وقت ندارم باید بروم. آن مرد نظامی با دسته تازیانه به سر حاجی می‌زند به‌طوری‌که سر حاجی می‌شکند و ماست‌ها می‌ریزد. حاجی با سکوت در کنار رودخانه، خود را تمیز می‌کند. مجدداً ماست می‌خرند و مراجعت می‌کنند. بابا رستم از تأخیر سؤال می‌کند حاجی قضیه خود را با آن مرد حکومتی بیان می‌دارد. بابا رستم سؤال می‌کند شما چه عکس‌العملی نشان دادی؟ عرض می‌کند: هیچ نگفتم و جزای عمل او را به خدا واگذار نمودم. می‌فرماید: کار خوبی نکردی برای این‌که او سر شما را شکسته به خدا واگذارش نمودی. فوراً برگرد و با او تغیر و سر و صدا نما. حاجی فوراً برمی‌گردد ولی هنگامی می‌رسند که کار از کار گذشته و اسب او را به زمین زده و هلاکش کرده بود. مرحوم استاد ذی حق، آیت الحق سید عبدالکریم کشمیری بارها می‌فرمود: با اهل ذکر ور نروید و ایشان را اذیت نکنید اگرچه از مذهب دیگر باشد که اثر وضعی دارد و به خاطر این کار به آزاردهنده آسیب می‌رسد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.