بیداری (یقظه)
بیدار به معنای هوشیار و آگاه است. آنکه خواب نباشد.
بیداری بر دو نوع است: بیداری چشم و بیداری دل که خاستگاه شهود و مشاهده است.
بیداری، عالم هوشیاری است برای عبودیت و بندگی حقتعالی.
بیداری ضدّ غفلت است. در سوره اعراف ۲۰۵ فرمود: «لا کن مِن الغافلین: از غفلت کنندگان نباش.»
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «مخالفت کنید غفلت را با بیداری. کسی که غفلت بر او چیره شد، دلش بمیرد. به مداومت ذکر خدا غفلتها زایل میشود.»
بیداری در اصطلاح عرفان، مقام نخست از بدایات است و آن بیداری از غفلت است و دیدن فوری از جانب حق که او را هوشیار نماید و زندهاش سازد و آن با طاعت و ادای فرایض و نوافل حاصل شود.
یقظه سه چیز است:
۱) نخست، نگرش دل بر نعمت؛ با ناامید شدن از شمارش آن از واقف شدن بر کرانههای آن و خود را گماشتن به شناسایی منّت آن و پی بردن به کوتاهی خویش در ادای حق.
۲) دوم، مطالعه گناهکاری است و واقف شدن از خطر آن و آستین بر زدن برای چاره کردن آن و رهیدن از بند آن و رستگاری از جستن با ستردن آن.
۳) سوم، آگاه شدن است بر شناسایی زیادت و نقصان در روزهای زندگانی؛ وارستن از ضایع کردن آن، نظر داشتن بر غنیمت شمردن آن و چاره کردن از دست رفتن آن و بهره ساختن باقیمانده آن.
و امّا شناسایی نعمت با سه چیز صفا یابد:
۱) با نور عقل و نگریستن برق منّت (خدای) و اعتبار دادن اهل بلا را.
۲) و امّا مطالعه گناهکاری با سه چیز درست شود: تعظیم حق، شناسایی خود را، راست شمردن و عید را.
۳) و امّا شناسایی زیاد و نقصان در روزهای زندگانی به سه چیز راست شود: شنید علم، اجابت کردن دعوتهای حرمت را و صحبت نیکان؛ و ملاک اینهمه دور ساختن عادتها.
برخاستن و قیام برای خدا، همان بیداری از خوابِ غفلت و سستی و تنبلی است. این نخستین روشنایی قلب بنده به زندگی حقیقی است که به سبب دیدن نور بیداری، هوشیاری حاصل میشود. بیداری به سه چیز حاصل میشود:
اول آنکه دل، نعمتها را ملاحظه کند؛ یعنی تلاش کند تا نعمتهای عطا شده از خدا را موهبت بداند که در حق آنها تقصیر کرده است.
دوم مطالعه گناهکاری گذشته کند و تدارک نماید تا خود را از بند آن برهاند و نفس را از زنگار پاک سازد.
سوم از زیادتی و نقصان روزها آگاه شود و از ضایع کردن عمر بپرهیزد تا روزهای از دست داده را جبران و روزهای باقی را به بندگی آباد گرداند.
بهترین معیار برای بیداری آن است که آنچه لباس عادت را که از قبل پوشیده از خود دور کند.
ابتدای کار سالک باید حال تنبّه داشته باشد و شاداب بوده و روبه رشد حرکت کند؛ اینها یعنی بیداری و مانند درخت سرو همیشه راستقامت و سرسبز باشد بعضی از درختان مانند سیب و گلابی و انار و … در بهار سرسبز میشوند و در تابستان میوه میدهند و در پاییز برگریز میشوند ولی درخت سرو همیشه سرسبز است و راستقامت و کجی ندارد و این صفت آزادگی سرو است میگویند در بهار باید باد و نسیم بهار بِوَزَد تا گیاهان و درختان از خواب زمستانی بیدار شوند؛ نور یقظه هم وقتی به دل مُرده بتابد، آن را بیدار میکند و وقتی به این نور بیدار شود، به طرف خدا شروع به حرکت میکند.
وقتی سالک بیدار شد، گذشتهاش را مطالعه میکند که چه کرده و میداند که دو اسبه باید بتازد و از وقت بیداری خوب استفاده کند و دلش را از خرابیها و کدورتهای گذشته پاک کند که در اینجا دیگر نمیتواند مثل گذشته با همه باشد، بلکه فقط با عدهای خاص.
پس بیداری، استفاده از اوقات و توجه داشتن به اینکه الآن در چه حال و مقامی است و پشت پا زدن به غفلتها و عادات مرسوم گذشته.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «لا تَنجَعُ الرّیاضة الّا فی نفسٍ یقظةٍ: ریاضت بهره نمیرساند مگر به کسی که نفسهاش بیدار باشد.»
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «با تفکر (تأمّل) خود را بیدار کن و تن از بستر خواب دور ساز و از پروردگار خویش بترس.»
ای بَسا بیدار چشم و خفتهدل **** خود چه بیند دیدِ اهلِ آب و گِل؟ (مثنوی)
آنکه دل بیدار دارد، چشمِ سر **** گر بخسپد، برگشاید صد بَصر
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «تَنامُ عَینامی وَ لا یَنامُ قلبی: چشمهایم میخوابد ولی قلبم بیدار است.»
گفت پیغمبر که خسپد چشمِ من **** لیک کَی خسپد دلم اندر وَسَن؟ (مثنوی)
روایت است از پیامبر صلیالله علیه و آله که فرمود: «نومُ العالِم أفضلُ مِن سهر الجاهل: خواب عالم از بیداری جاهل برتر است.»
خویش را در خواب کن زین افتکار **** سر زیرِ خواب در یَقظَت برآر
همچو آن اصحابِ کهف، ای خواجه زود **** رَو به اَیقاظاً که تَحسَبهُم رُقود
پس بخُسپم، باشم از اصحابِ کَهف **** بِه ز دقیانوس، آن محبوسِ لَهف (مثنوی)
منظور از خواب، بیرغبتی به امور دنیایی است. امّا خواب از ارزشهای معنوی یکسره جهل است.
در وصف عارف گفتهاند: شخصی که غالب بر حواس خویش است، در شب غفلت جهانیان بیدار است و در امری که تمام مردم بیدارند او در خواب.
عارفان بالله ظاهراً خوابند و باطناً بیدار؛ یعنی در امور دنیایی که دیگران چهار اسبه بدان سوی میتازند، جوشش و کوششی از خود نشان نمیدهند، امّا در عرصه حقیقت که ابنای دنیا بدان رغبتی ندارند، سخت گرم و چالاکاند.
چشم تو بیدار و دل خفته به خواب **** چشم من خفته، دلم در فتح باب (مثنوی)