بیرنگی
مراد از بیرنگی عالم وحدت است در مقابل رنگ و کثرت.
وجود حقتعالی واحد است و چون در آینه ممکنات جلوهگر شود، متعدّد و کثیر نماید؛ و انسان اسیر در رنگ و کثرت حقیقت را از پشت حجاب اوهام و خیالات خویش میبیند. امّا با سیر و سلوک و تهذیب نفس میتوان به وحدت و مقام بیرنگی رسید.
از دو صد رنگی، به بیرنگی رهی ست **** رنگ، چون ابر است و بیرنگی مَهی است (مثنوی)
در بعضی مکاشفات گاهی سالک نور بیرنگی میبیند، هیچ نیست و همهچیز محو است. این وقتی است که از کثرات رها شده باشد. مثلاً وقتی چشم کسی در ذهن باشد، سیاهی به ذهن میآید یا اگر لب کسی در ذهن بیاید، خطوطی نمایان میشود ولی در خلسه که به هیچ چیز فکر میکند، آنگاه همهچیز بیرنگ است.
بیرنگی اصل همه رنگهاست و همه رنگها از آن پیدا شده است. با بصیرت باطنی میتوان از نمود کثرت ها به عالم وحدت راه پیدا کرد.
چون به بیرنگی رسی، کآن داشتی **** موسی و فرعون دارد آشتی (مثنوی)