بیاعتمادی
وقتی تکیهگاه انسان خدا نباشد و انسان به خود و خلق اعتماد کند، درست همانند کفّار و مشرکان میشود و این ضعف و مرض کوچکی نیست. این نوع افراد دائماً هنر و چشم فکر خود را توصیف میکنند و یا از کسانی که توانستند بهظاهر کمکی کنند، تمجید میکنند. بعضیها خدا را قبول دارند لکن در عمل اعتمادی به حقتعالی نمیکنند. چنانکه دیدهشده که کسی را به خاطر سمت و قدرت مالی تعریف میکنند و اعتماد میکنند و کلمه خدا را هم بر زبان جاری مینمایند ولی به خدا توکل نمیکنند! وقتی این مرض زیاد شد اسباب ذلّت و تمسّک به خلق زیاد میشود از آنطرف هم خداوند درهای اعتماد خود را بر روی شخص میبندد چنانکه در حدیث قدسی خداوند به حضرت داوود علیهالسلام فرمود: «چون چنین شود پس هلاکت حتمی است.» برای درمان راه اول و آخر اعتماد به خداست که آن را دمبهدم در خود زنده کند و برای کارهای خود زیاد نزد خلق نرود و خواهش و تمنّی نکند. صفات متوکلّین را بخواند. به زندگی حیوانات توجّه کند که چطور صبحها با شکمگرسنه از خانه بیرون میآیند و شبها با شکم پر برمیگردند. آیا خدا جز امید به خود و توکل، در دلشان گذاشته است. از فال بد زدن و حیله در کارها برای امورات خود پرهیز کند و مواظبت تام در فکر داشته باشد که وسوسه شیطان در او رسوخ نکند هرآینه شیطان از راه باریک برای از بین بردنش وارد میشود.