تفرید

تفرید به معنای یگانه شدن که لازمه آن این است که خود را در خدا گم کند و این گم شدن خود را نبیند.

تو در گُم گرد، توحید این بود **** گم شدن گُم کن، تفرید این بود

تفرید به معنای دوری کردن و یگانه شدن است و منظور رهایی از کلیه شوائب و علایق است به وجهی که از جهت نظر بی‌مثل و بی‌قرین باشد. منفرد تنها خدای متعال را منظور دارد و بس.

تفرید آن است که سالک در احوال و افعال یگانه شود و هیچ طاعت و فضیلتی را از خود نبیند و آن را فیض و عنایت خدای متعال بداند.

حقیقت تجرید که چشم‌پوشی از پاداش و عوض‌های اعمال و عبادات است، لازمه تفرید است. چراکه هرگاه سالک توفیقِ تجرید و طاعت را نعمت و عنایت الهی بداند، نه حاصل و کسب خود، برای آن توقع پاداش ندارد بلکه وجود خود را غرق منّت حق‌تعالی ببیند.

سخن مجردان عالم تفرید است: «فرد لِلفَرد»؛ یگانه را یگانه باش تا به یگانگی نرسی، از یگانگی نَرَهی.

در تفرید مایی و مَنی نگنجد. مَنی در این میزان به یک جو در نسنجند.

رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: «مفردون (اهل تفرید) پیشی گرفتند. عرض شد: ای رسول خدا، اهل تفرید چه کسانی هستند؟ فرمود: مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند.»

تفرید بر سه وجه است:

۱) تفرید ‌إلی الحق: در این مقام سالک روبه حق دارد و در وقتی است که سالک در راه است.

۲) تفرید بالحق: در این مقام سالک با حق است و در وقتی است که سالک به کمال مطلوب رسیده.

۳) تفرید عَنِ الحق: در این مقام سالک از حق رو به خلق دارد به منظور هدایت و مربوط به زمانی است که مأموریت الهی دارد.

گفته‌اند: مقام تفرید آن است که با حق، ماسوای او را نبینی و مقام تجرید آن است که رؤیت تو از تو ساقط شود.

مفرِد کسی است که به قوّت توحید حق‌تعالی را از غیر تنها و جدا ساخته است.

مفرَد کسی است که حق‌تعالی او را با جذب به‌سوی خود تنها و جدا ساخته است.

ای بسا مؤمن که با توحید رفت **** عاقبت در منزل تفرید رفت (عطار)

با خود بودن منافی صفت توحید است و بیخود شدن صفت اهل تفرید.

آن یکی آمد دَرِ یاری بِزَد **** گفت یارش: کیستی‌ای مُعتمَد؟ (مثنوی)

گفت: من، گفتش: برو، هنگام نیست **** بر چنین خوانی مَقامِ خام نیست

خام را جز آتشِ هجر و فِراق **** کِی پَزَد؟ کِی وارَهاند اَز نِفاق؟

رفت آن مسکین و سالی در سفر **** در فِراقِ دوست، سوزید اَز شَرَر

پخته شد آن سوخته، پس بازگشت **** باز گِردِ خانۀِ اَنباز گشت

حلقه زد بر در به صد ترس و اَدَب **** تا بِنَجْهد بی‌ادب لفظی زِ لَب

بانگ زد یارش که: بر در کیست آن؟ **** گفت: بر در هم توی ای دِلْسِتان

گفت: اکنون چون منی، ای من درآ **** نیست گنجایی دو من را در سرا

نیست سوزن را سَرِ رشتهٔ دو تا **** چون که یکتایی در این سوزن درآ (مثنوی)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.