تقاضای مرگ مکن
مرحوم عالم عارف محمّد تقی مجلسی (پدر علامه مجلسی) در شرح کتاب «من لا یحضره الفقیه» بنام «روضة المتقین» در احوالات استاد خود شیخ بهائی میفرماید: من در خواب استادم شیخ بهائی را دیدم که فرمود: چرا به شرح احادیث اهلبیت نمیپردازی؟ جواب دادم: چنین کاری در شأن شماست! فرمود: زمان ما گذشت، اکنون تو به این کار مبادرت کن. پس از این رؤیا در این اندیشه بودم که مشغول شرح احادیث اهلبیت شوم، ولی چون کار مشکلی بود جرئت نمیکردم شروع کنم و خود را لایق این کار نمیدانستم. تا اینکه بیماری سختی بر من عارض شد که از شدّت درد و ناراحتی، مشغول به دعا و تضرّع شدم و از خداوند مسألت کردم که مرا بیامرزد و سپس به جوار رحمت خود ببرد و از این مشقّات برهاند. در اثنا همین دعا و تضرع مرا خواب گرفت. دیدم امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام و امام سجاد بالای سرم نشستهاند و میفرمایند: ما برای شفای تو آمدهایم: امام زینالعابدین علیهالسلام فرمود: از خدا طلب مرگ مکن، چون وجود تو برای بندگان خدا نافع است. از خواب بیدار شدم، دیدم تمام دردها از بین رفته و بدنم عرق نموده است بعد در خوابی دیگر پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله برای او میوه و کباب فرستادند و خود میفرماید: من از آن میوهها و کبابها میخوردم و به دیگران هم میدادم پس کم نمیشد. از آن رؤیا بیدار شدم و این را تعبیر به علم کردم. پس به من الهام شد که شرح احادیث را بنویسم و مشغول شدم و کتاب روضة المتقین را نوشتم.