وبلاگ

تمثیل برای روح و تصرّفات آن

۶۱۶. شعاع جان سوی تن وقتِ تعدیل **** چو خورشید زمین آمد بتمثیل

در مثال، همان‌طور که زمین دارای عناصر است، وقتی آفتاب بر او می‌تابد ظهورش معلوم می‌شود. روح هم وقتی بر بدن تابش کرد، ظهورش معلوم شود.

۶۱۷. اگرچه خور بچرخ چارمین است **** شعاعش نورِ تدبیر زمین است

اگرچه آفتاب در آسمان چهارم است و فاصله زیاد با زمین دارد، اما شعاع نور او، زمین را در تصرف خود قرار می‌دهد و سبب حیات کل موجودات زمین می‌شود.

۶۱۸. طبیعت‌های عنصر نزد خَور نیست **** کواکب گرم و خشک و سرد و تر نیست

عناصر اربعه (آب‌وخاک و هوا و آتش) که در زمین است و هرکدام دارای طبیعت خشک و سرد و تر و گرم می‌باشد،‌ در خورشید و ستارگان نیست، چراکه این نوع عناصر منحصر به زمین است.

۶۱۹. عناصر جمله از وی گرم و سرد است **** سفید و سرخ و سبز و آل و زرد است

همه عناصر از خورشید، گرمی و سردی و سفیدی و سرخی و کبودی و زردی پیدا کنند.

۶۲۰. بُوَد حُکمش روان چون شاه عادل **** که نه خارج توان گفتن نه داخل

همانند شاه عادل که حکمش در همه جای کشورش جاری است، حکم خورشید هم در تمام اشیاء، حرارت و نورش جاری بوده؛ نه می‌توان گفت داخل و نه خارج از عناصر است؛ بلکه هر چیزی با توجه به استعداد خاص خود از آن استفاده می‌کند.

۶۲۱. چو از تعدیل شد ارکان موافق **** ز حُسْنش نفْس، گویا گشت عاشق

چون خداوند عناصر لازم را به تن انسان داد و متعادل گشت، روح، عاشقِ آن صورت گشت و خود را با او موافق کرد.

۶۲۲. نکاح معنوی افتاد در دین **** جهان را نفسِ کلی داد کابین

نکاح معنوی در دین به این صورت شد که نفس کلی که همه نفوس از اویند، همه عالم را به‌عنوان مهریه به انسان داد که تحت تصرف او درآیند.

۶۲۳. از ایشان می پدید آید فصاحت **** علوم و نطق و اخلاق و صباحت

از این عقدِ میان روح و تن، معارف و سخنوری و نیک‌خویی و جمال پدید آید.

۶۲۴. ملاحت از جهان بی‌مثالی **** در آمد همچو زند لاابالی

این نمکین بودن که از عالم ملکوت آمد، مانند رند لاابالی (زیرک، بی‌باک) به عالم ماده آمد. پس جمال خود را ظاهر نمود تا قلب‌ها را برباید.

۶۲۵. به شهرستان نیکوئی عَلَم زد **** همه ترکیب عالم را به هم زد

به خاطر حسن‌ها و خوبی‌ها، والیِ شهرستان موجودات شد و دیگر موجودات از عظمت او، از مقدار بزرگی‌شان کاسته شد و ترتیب عالم به هم خورد.

۶۲۶. گهی بر رخش حسن او سوار است **** گهی با نطق تیغ آبدار است

گاهی بر حسن جمالش، کمال حاکم است؛ مجذوب می‌کند و گاهی با کلام خود همانند تیغ آب‌دار، زشت را از زیبا جدا می‌نماید.

۶۲۷. چو در شخص است، خوانندش ملاحت **** چو در نطق است، گویندش فصاحت

نور حق اگر در بیان بیاید نطق است و اگر در مظاهر جلوه گری کند ملاحت می‌باشد؛ پس گاهی به ربایندگی و نطق و گاهی به نمکین بودن و زیبایی درآید.

۶۲۸. ولی و شاه و درویش و توانگر **** همه در تحت حکم او مسخّر

همه از ولی و شاه و درویش و توانگر، در تحت نفوذ امر او مسخّر و در تصرف اویند.

۶۲۹. درون حسن روی نیکوان چیست **** نه آن حسن است تنها، گوی آن چیست؟

اگر در درون ارباب جمال، زیبایی گذاشت، بگو این حسن از کیست که آنان را صاحبان نیکویی قرار داده است.

۶۳۰. جز از حق مینی‌اید دلربائی **** که شرکت نیست کس را در خدائی

این عطا از کسی به غیر از خداوند نیست که دل ربایی می‌کند و کسی را در این جلوه شرکتی نیست که مُعطی همه ملاحت‌ها و جَلَوات از اوست.

۶۳۱. کجا شهوت دل مردم رباید **** که حق گه گه ز باطل می‌نماید

دلربایی‌ها که دل را می‌رباید همه از حق است نه از شهوت و مجاز؛ لکن در نمود، گاهی به لباس حقّانی و گاهی به لباس باطلِ نمود می‌کند.

۶۳۲. مؤثر حق‌شناس اندر همه جای **** زحدّ خویشتن بیرون منه پای

مؤثر در وجود، در همه‌جا اوست. پا از حد خود که به نمودی آمده‌ای فرار نباید بگذاری؛ چه آن‌که همه اثرها از حق است.

۶۳۳. حق اندر کسوت حق، دین حق دان **** حق اندر باطل آمد کار شیطان

مشاهده حق در لباس حق، فعل حقانی اوست که جلوه می‌کند و مشاهده حق در لباس باطل، کار شیطان و هوای نفس می‌باشد.

 

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.