درباره کل و جزء
۶۳۴. چه جزو است آنکه او از کل فزون است **** طریق جستنِ آن جزو، چون است؟
آن جزئی که از کل بزرگتر و زیادتر است کدام باشد و به چه طریقی ممکن است شناخته شود؟
۶۳۵. وجود، آن جزو دان، کز کل فزون است **** که موجودات کل وین باژگون است
هر موجودی که کل باشد، یک جزئش وجود و جزء دیگرش تعیّن است. وجود جزء، موجود و از کلّ خود بیشتر بوده؛ چون کلّ موجود، دارای دو جزء میباشد، همهجا کل از جزء بیشتر است و اینجا جزء از کل فزونی دارد.
۶۳۶. بود موجود را کثرت برونی **** که از وحدت ندارد جز درونی
اختلاف موجودات به این است که لباس کثرت به تن کردند و وحدت موجودات به خاطر وجود مطلق است.
۶۳۷. وجود کل ز کثرت گشت ظاهر **** که او در وحدتِ جزو است ساتر
موجودات به کثرت ظهور پیدا کردند و کثرات (کل) ساتر وحدت جزو شدهاند؛ یعنی همه، حجاب جمال او و او در وحدتش مخفی است.
۶۳۸. چو کل از روی ظاهر هست بسیار **** بود از جزو خود کمتر به مقدار
چون کثرات به صور، نقوش و اکوان، بسیار افزون هستند، پس کُل (موجود) از جزو یعنی وجود، از جهت کمیّت کمتر است.
۶۳۹. نه آخر واجب آمد جزو هستی **** که هستی کرد او را زیردستی
هستی که موجود است زیردست واجب مطلق است و واجب با داشتن جزءها احاطه بر همه موجودات دارد.
۶۴۰. ندارد کل، وجودی در حقیقت **** که او چون عارضی شد بر حقیقت
کلّ موجودات وجود حقیقی ندارند، بلکه نمودهایی هستند که بر حقیقت استوار شدهاند.
۶۴۱. وجود کل، کثیرِ واحد آید **** کثیر از روی کثرت مینماید
موجودات از واحد، کثرت پیدا کردند؛ در ظاهر کثیر و در باطن واحد میباشند.
۶۴۲. عرض شد هستیی کان اجتماعی است **** عرض سوی عدم بالذات ساعی است
عرض که نمود است، از اجتماع اجزاء پیدا شده است و ذاتاً از عدم بوده و بهسوی اصل خود راجع است. چون اَعراض در معرض نابودی هستند، زود هیئت خود را از دست میدهند.
۶۴۳. بهر جزوی زکل، کان نیست گردد **** کل اندر دم، ز امکان نیست گردد
موجودات چون دو جزء، یکی وجود و دیگر تعیّن دارند، دَم به دَم جزو تعیّنی که عَرَض است نابود گردد و هرگاه جزء از کل نابود شود به طریق اولی کل هم کمکم نابود گردد.
۶۴۴. جهان کل است و در هر طرفهالعین **** عدم گردد و لایبقی زمانین
کلّ عالم امکانی در هر چشم به هم زدن جنبه عرضی او عدم گردند و دو زمان به یک هیئت و حالتِ ثابت ندارند.
۶۴۵. دگرباره شود پیدا جهانی **** بهر لحظه زمین و آسمانی
طبق خلع و لبس، هر دم در زمین و آسمان و همه موجودات، عالمی جدید و فیضی نو پیدا شود.
۶۴۶. بهر ساعت جوان و کهنه پیر است **** بهر دم اندرو حشر و نشیر است
به خاطر سرعت دور، ممکنات هر ساعت به اعتبار فیض جوان است و به سبب فانی شدن کهنه و پیر شود. رجوع به وحدت، حشر و جمع است و ظهور از واحد در ممکنات، نشر کننده است.
۶۴۷. در او چیزی دو ساعت می نپاید **** در آن لحظه که میمیرد بزاید
جهان بیقرار است و از کثرت سیر، چیزی دو ساعت ثابت نباشد. در آن وقت که چیزی به دنیا آید، چیزی هم میمیرد و نیست شود.
۶۴۸. ولیکن طامه الکبری نه این است **** که این یوم عمل، آن یوم دین است
در قیامت اینطور نیست که چیزی بزاید و بعد نابود گردد. (نازعات:۳۴) بلکه عمل در اینجا و قیامت روز جزاء و پاداش است.
۶۴۹. از آن تا این بسی فرق است زنهار **** به نادانی مکن خود را گرفتار
البته فرق زیادی میان قیامت کبری و اینجاست. پس خود را به اوهام گرفتار نکن که قیامت، روز پاداش و دنیا، روز عمل است.
۶۵۰. نظر بگشای در تفصیل و اجمال **** نِگر در ساعت و روز و مه و سال
بهدقت در اجمال و تفصیل بنگر که دنیا اجمال و قیامت تفصیل آن است. سال، تفصیل ماه و ماه، تفصیل روز و روز، تفصیل ساعت میباشد. (ساعتها جمع و روز شوند، روزها ماه و سال شوند.)