تو مرد اَسواقی
گویند جنید با اصحاب خود به حکم ریاضتی نشسته بود. مسافری درآمد. بر نصیب وی تکلفی کردند و طعامی پیش آوردند. وی گفت: «به جز این مرا فلان چیز بایستی». جنید گفت: «تو را به بازار باید شد که تو مرد اسواقی، نه از آن مساجد و صوامع».
گویند جنید با اصحاب خود به حکم ریاضتی نشسته بود. مسافری درآمد. بر نصیب وی تکلفی کردند و طعامی پیش آوردند. وی گفت: «به جز این مرا فلان چیز بایستی». جنید گفت: «تو را به بازار باید شد که تو مرد اسواقی، نه از آن مساجد و صوامع».