جان
بدان هر خوشی، ریشهای دارد و آن جان است. پس هر منفعتی که میخواهد، شادی آن از جان است که عکس و تصویر آن بر آن چیز میافتد. پس ذهن مصوّر، به محبوبیت چیزی در گذشته، روزی خود را نشان میدهد و سبب عشق مجازی به آن چیز میشود و جای شک نیست که نوع آدمیان، عاشق خویشاند، چون خود را دوست میدارند. پس نباید بر معشوق منّتی بگذارند؛ و عشق مجاز مطلوب تامّ نیست؛ و در موضوع دشمنی هم به همین نوع است که جان، ستم را عین عدل میپندارد و راضی از آن است؛ چون عکس جان بر این ظلم افتاده، پس روزی گرایش به عکس درونی میکند و به این عمل ناپسند، خوشحال است. بهعبارتدیگر هر عشق مجازی، از عکس جان است چه مثبت و چه منفی و پس از مدتی مایل به آنها میشود، در نتیجه آن معشوق، چه درست یا نادرست، شخص را گرفتار بلا یا شادمانی میکند. در هر دو صورت، تولید شدهٔ خود را قبول دارد. چون جان را دوست دارد، برای پرواری جسم، از او کمک میگیرد و در آخر، خود جان را به سوختن وامیدارد. چنین کسانی خود را نشناسند و به مظاهر دنیوی و متاع فناپذیر دل ببندد که این بسیار مذموم است. پس گوییم، اگر کسی سوخته نیست، از سوخته دلان و صاحبان دَم عیسوی کمک گیرد تا از افسردگی درآید.