جنایت عبیدالله
وقتیکه خلیفهٔ دوم به قتل رسید فرزندش عبیدالله سر و صدایی در مدینه به راه انداخت، ازجمله هرمزان و جفینه و دختر ابو لؤلؤ را به ناحق از پای درآورد و سپس به اطفال و کودکانش حملهور شد؛ سعد بن ابی وقاص ناگهان سر رسید و با خوشرویی و شیرینزبانی، شمشیر را از او گرفت و روانهٔ زندانش کرد تا تکلیفش روشن گردد، همینکه خلیفهٔ سوم به خلافت رسید بر فراز منبر شد و جریان عبیدالله را پیش کشید و گفت: هرمزان مسلمان بود و چون وارثی نداشت مسلمانان وارث او میباشند و من که خلیفه هستم عبیدالله را عفو کردم؛ آیا شما حاضرید او را عفو نمایید؟!
همه ساکت شدند و تنها کسی که با پیشنهاد او مخالفت کرد امیرالمؤمنین علیهالسلام بود که با لحن اعتراضآمیز فرمود: این مرد (عبیدالله) جنایتکار است چون مرتکب قتل شده و مسلمان بیگناهی را کشته است، باید قصاص شود؛ بعد رو را جانب عبیدالله کرد و فرمود: اگر بر تو دست بیابم بهجای هرمزان تو را خواهم کشت؛ خلیفهٔ سوم اعتراض امیرالمؤمنین علیهالسلام و دیگر مسلمانان را گوش نداد و او را بخشید و برای او منزلی در کوفه تهیه کرد. (خلفا در پیشگاه عدالت- تاریخ طبری، ج 5- انساب الاشراف، ج 5، ص 24)