جنون

جنون به معنی پوشیده شدن و از میان رفتن عقل آدمی است و انسان فاقد عقل را مجنون می‌نامند.

در عرف جنون را به دو صورت می‌دانند: اطباقی؛ شخص اصلاً قوّه عاقله ندارد و درک خوبی و بدی نمی‌کند. ادواری؛ گاهی عارض می‌شود که پرده‌ای روی عقل کشیده می‌شود و قوّه عاقله ضعف پیدا می‌کند و قوای نفس بر قوای عقل مسلّط می‌شود. مثل قوّه غضبیّه، شهویه، وهمیه.

پیامبر از گروهی که جمع شده بودند گذشت. فرمود: برای چه جمع شده‌اید؟ گفتند: ای رسول خدا، این شخص مجنون شده و افتاده است. برای همین دورش جمع شدیم.

پیامبر فرمود: او مجنون نیست. او مریض و مبتلا است. آیا به شما خبر دهم که مجنون واقعی کیست؟ گفتند: آری. فرمود: «مجنون کسی است که در راه رفتن خودنمایی و تکبّر کند و هی به راست و چپ نگاه کند و شانه‌هایش را حرکت دهد؛ از خدا بهشت طلب کند درحالی‌که گناه می‌کند و از شرّش کسی ایمن نیست و به خیرش کسی امیدوار نیست.»

روایتی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله است که از کنار جمعی گذشت. فرمود: چه شده؟ گفتند: مجنونی است. فرمود: «او عقلش آسیب‌دیده، مجنون واقعی کسی است که دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهد.»

غضب جنونی است که دفعتاً عارض می‌شود و چه‌بسا باعث حرکات زشت و ناپسند شود.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «خشم شدید نوعی جنون است که صاحب آن پشیمان خواهد شد و اگر پشیمان نشود، دیوانگی‌اش محکم و استوار است.»

خود را بدون سبب عقلی در مهالک انداختن نیز از نشانه‌های جنون است.

مجنون حرف‌هایی میزند که با افکار عمومی محیط هماهنگ نیست و یکی از نسبت‌هایی که کفّار و مشرکین به انبیاء می‌دادند، نسبت جنون بوده. چون کلمات و فرمایشات آن‌ها برخلاف متعارف بوده.

در سوره قمر ۹ آمده: «کذَّبت قبلهُم قوم نوحٍ فکذَّبوا عَبدَنا و قالوا مجنون: پیش از آنان، قوم نوح (پیامبران را) دروغ‌گو شمردند و بنده ما نوح را دروغ‌زن دانستند و گفتند: دیوانه است.»

در سوره حجر ۶ آمده: «وَ قالوا یا ایها الّذی نُزِّلَ علیه الذّکرُ انَّک لمجنون: و گفتند: ای کسی که بر تو این قرآن فرو فرستاده‌اند، بی‌گمان تو دیوانه‌ای!»

درصورتی‌که وجود مقدّس نبوی عقل کلّ و کلّ عقل است و اقوال و افعال و کتاب ایشان مطابق با عقل سلیم است بلکه تمام عقلا و خردمندان را به تعجّب و حیرت وا‌می‌دارد.

در سوره طور ۲۹ آمده: «فذکِّر فما انتَ بِنِعمَتِ ربّکَ بکاهنٍ و لا مجنونٍ: بنابراین پند بده که به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه­ای.»

عقل را من آزمودم هم بَسی **** زین سپس جویم جنون را مَغرَسی (مثنوی)

سالک باید به مدد توفیق الهی از این عالم خیال و وهم هجرت کند و از ملامت و نکوهش مردم باک نداشته باشد و از جمیع آداب و عادات و رسوم اعتباریّه اجتماعیّه که سدّ راه خدا هستند دست بردارد. این را عرفاء تعبیر به «جنون» می‌کنند؛ زیرا مجنون به رسوم و عادات مردم آشنایی ندارد و مدح و ذمّ آنان را به دیده بی‌اعتنایی می‌نگرد و از حرکت و قیام آن‌ها علیه خود خوف و وحشتی ندارد و در خود تغییر روش نمی‌دهد.

آزمودم عقل دوراندیش را **** بعد از این دیوانه سازم خویش را (مثنوی)

مولانا نیز چنین گوید که بارها عقل معاش و عقل دنیایی را امتحان کردم و دانستم که با این عقل نمی‌شود سلوک کرد؛ بنابراین خود را از این عقل رها کردم هرچند که در نظر ظاهربینان دیوانه شمرده شوم.

عارف نامی ابوسعید ابوالخیر در احوالات خود درباره خلق نسبت به او چنین فرمود: نام دیوانگی بر ما روا داشتند که به حکم «ایمان عبد کامل نمی‌شود تا اینکه مردم بگویند او دیوانه است.» مصداق پیدا کردیم …

مراد از مجنون مجذوب است.

در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان **** شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی

عشق آتشی است که در قلب واقع شود و محب را بسوزاند و آن دریای بلا و جنون الهی است و قیام قلب است با معشوق بلا واسطه.

هرگاه محب در محبّت به نور حب واله گردد و زمان و اوقات خود و آنچه را که از احکام عبودیت بر او جاری می‌گردد نشناسد، به سبب غایت غیبت او در حق و فنای عقل و خرد و عملش در آنچه از مشاهده جمال حق‌تعالی دیده است، در این حال چنین محبّی را مجنون گویند.

ما جنونٌ واحدٌ لی فِی الشُّحُون **** بل جنونٌ فی جنونٍ فی جنون (مثنوی)

در میان غم و عشق خداوند فقط یک جنون ندارم. بلکه برایم جنون در جنون حاصل شده. مرحبا بر این جنون که از صدها عقل بالاتر است.

عارفان را سرمه‌ای هست، آن بجوی **** تا که دریا گردد این چشم چو جوی

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.