جواب سه سؤال از علی علیهالسلام
ابن عباس گفت: «روزی در مجلس عمر بن خطاب نشسته بودم و کعبالاحبار نزد او بود و امیرالمؤمنین علیهالسلام هم در مجلس تشریف داشتند؛ عمر روی به کعبالاحبار نمود و گفت: ای کعب! آیا از تورات چیز در خاطر داری؟ گفت: بیشتر آن را حفظ دارم. مردی در پهلوی عمر بود گفت: از کعب سؤال کن که خداوند متعال، کجا بود قبل از اینکه عرش خود را خلق کند؟ و عرش خود را از چه چیز خلق کرده است؟ و آبی که عرش بر آن آب بود، از چه چیز خلق شده بود؟
عمر این سه سؤال را از کعبالاحبار نمود، او در جواب گفت: ما یافتهایم که خداوند- تبارکوتعالی- قدیم است و قبل از عرش خدای بر سر سنگ بیتالمقدس در هوی بود، چون خواست عرش را خلق کند، خدا آب دهان خود را انداخت، دریاها را خلق کرد و از آن سنگی که در زیر او بود عرش را خلق کرد و پارهای از آن سنگ را برای بناء بیتالمقدس باقی گذارد.»
ابن عباس گفت: «چون کلام کعبالاخبار به اینجا رسید، امیرالمؤمنین علیهالسلام از جای خود برخاست و بهطرف منزل روانه گردید.
عمر قسم داد امیرالمؤمنین علیهالسلام را که مراجعت کند و به جای خود نشیند؛ چون نشست، عمر درخواست کرد از امام و گفت: آنچه میدانی بفرما که مفرج هموم و گرفتاریها هستی! حضرت رو بهجانب کعب کردند و فرمودند: آنچه را گفتی، غلط بود و یهودیان هم اشتباه کردند؛ خدا ازآنچه شما به هم بافتهاید و کتابهای آسمانی را بهدلخواه خود تحریف کردید و بر خدای زشتترین دروغها را بستهاید، منزه است.
ای کعب الاحبار! وای بر تو! سنگی را گمان کردهای که خدای بر او قرار گرفته بود! این سخنی است محال؛ سنگ نمیتواند احاطه بر جلال و عظمت او بنماید؛ و هوایی که ذکر کردی هرگز ممکن نیست که محیط بر ذات احدیت شده باشد. اگر سنگ و هوا با او بودند، پس بایستی آنها هم قدیم باشند و ذات خداوند منزه است از اینکه به او اشاره بشود یا مکانی برای او فرض بشود؛ خدا را مکان نیست، او خالق همهٔ مکانها و زمانهاست؛ خدای تعالی چنان نیست که ملحدین و جاهلین گمان کردهاند، خدای متعال قبل از اینکه مکانی و زمانی و هوایی در وجود باشد، بوده است.
ذات باریتعالی؛ محیط بر همهٔ اشیاء است و کائنات را بدون فکر، حادث گردانیده است؛ اینکه میگویم: خدا بود به جهت شناسانیدن بودن اوست، چون ذات خدا ما را بیان بخشید که او را به مردم بشناسانیم؛ چنانچه میفرماید: «خلق الانسان، علّمه البیان»(سوره الرحمن، آیه 3 و 4)؛ «خلق کرد انسان را و بدو بیان آموخت» و الّا خداوند متعال از کون و مکان و زمان منزه و مبرّاست؛ خداوند مقتدر است بر هر چه اراده علیّه او تعلق بگیرد آن را ایجاد میفرماید، خدا نوری را خلق نمود بدون ماده و مدت و از آن نور، ایجاد ظلمت نمود بدون ماده و مدت از لاشی، یعنی هیچچیز. خدا قادر است که ظلمت را از لاشی، ایجاد نماید و بالاخره خدای- تعالی- یاقوتی از نور خلق کرد که بزرگی آن مثل بزرگی و عظمت و غلظت آسمانها و زمینهای هفتگانه بود، سپس نظر هیبت به آن یاقوت نمود آبی لرزان گردید و تا قیامت لرزان است؛ بعد عرش را از نور یاقوتی آفرید و بر آن آب قرار داد و از برای عرش دوازده هزار لغت قرار داد که به آن لغتها خدای را تسبیح مینمایند که هر لغتی به دوازده هزار لغت، تسبیح میکنند که هیچیک از لغتها به دیگری شباهت ندارد و این قول خدای- تعالی- است: «و کان عرشه علی الماء لیبلوکم»؛ «عرش او بر آب بود تا بیازماید شما را.»(هود، آیه 72)
ای کعب! وای بر تو، اگر بنا بر قول تو که دریا آب دهان خدا باشد، چگونه آن سنگ خدا را برمیگیرد و چگونه آن هوا محیط به خدا میشود؟
عمربن خطاب خندید و از روی استهزاء به کعبالاحبار گفت: ای کعب! این است علم و حقیقت که ابوالحسن میگوید، نه آن مزخرفاتی که تو بر هم بافتی! زنده نمانم در زمانی که در آن وقت ابوالحسن را نبینم.»(بحارالانوار، ج 8- قضاوتهای امیرالمؤمنین علیهالسلام، ص 311)