حکایت دیوانه
نصیحت منِ دیوانه در طریقت عشق **** همان حکایت دیوانه است و سنگ و سبوست
حکایت در بیت، اشاره است به قضیه حمید الدین بلخی برای انوری شاعر بهوسیله حسین نامی که دیوانه و مجذوب بود، در یک کوزه دستی، شیره اعلاء میفرستد و ضمناً نامهای هم به دستش میدهد که به انوری بدهد.
حسین دیوانه در بین راه کوزه را به سنگی میزند و میشکند و دسته و گردن کوزه را میگیرد، با نامه نزد انوری میبرد. انوری وقتی نامه را از او میگیرد و میخواند، میگوید: «پس کوزه شیره اعلاء کو؟»
دیوانه دسته کوزه شکسته را به او میدهد. او میگوید: «چه طور شد که کوزه شکست؟» دیوانه میگوید: «یک سنگ خیلی کوچک کوزه را از دستم ربود.» انوری میگوید: «پس دسته کوزه را برای چه آوردی؟» گفت: «برای اینکه خبر مرا تصدیق نمایی.»
حافظ میفرماید: در طریق عشق نصیحت کردن به من دیوانه همان حکایت حسین دیوانه و سنگ و سبوست. همانطور که کوزه به سنگ بخورد میشکند نصیحت کردن به من هم در غلبات بیفایده است چراکه عاشق، مجال صبر ندارد.