خرقه
خرقه در لغت به معنی پاره و قطعهای از جامه و گاه تمام آن است و غالباً جامهای که از پارههای به هم دوخته فراهم شده را گویند.
خرقه در اصل به معنی پاره و وصله و پینه است و چون عدّهای از صحابه و زهّاد چون اویس قرنی و … جامه پینه زده و وصلهدار میپوشیدند، قدمای صوفیان هم به متابعت ایشان، جامهٔ پاره شده و پینه کرده به تن میکردند و گاهی هم لباس نو را پاره کرده و میپوشیدند.
امّا صوفیان به جامه ظاهری و برخی رسوم این چنینی پایبند شدند و لباس خاص پوشیدند و خرقه هم معنی خود را از دست داد و قدر جامع آن با معنی سابق تنها مناسبت لفظی بود یعنی که از پارهها فراهم آمده است.
برخی الفاظ و عبارات و آداب، ظاهری فریبنده دارند که با باطن فاسد و اندرونشان سازگاری ندارد: «ایبسا خرقه که مستوجب آتش باشد»
خیز تا خرقهٔ صوفی به خرابات بریم **** دلق طامات به بازار خرافات بریم (حافظ)
جنید بغدادی (م ۲۹۷) اصلاً اهل نهاوند ایران بوده است. او یک عارف معتدل بوده و شطحیاتی از او شنیده نشده است. او در زمرهٔ علما و فقها بوده و حتّی لباس اهل تصوّف به تن نمیکرد.
به او گفتند: به خاطر یاران هم که هست خرقه (لباس اهل تصوّف) بپوش. گفت: اگر میدانستم از لباس کاری ساخته است از آهن گداخته لباس میساختم. امّا ندای حقیقت این است که از خرقه کاری ساخته نیست. خرقه، آتش دل است.
بر زمین زد خرقه را کای بی عیار! **** زین دغل ما را برآوردی ز کار (مثنوی)
شمس تبریزی فرمود: هرکس سخن از شیخ خویش گوید. ما را رسولالله صلیالله علیه و آله در خواب خرقه داد؛ نه آن خرقه که بعد از دو روز بدرد و ژنده شود و در تون (گلخن) افتد.
بلکه خرقهٔ صحبت؛ صحبتی نه که در فهم گنجد، صحبتی که آن را دیروز و امروز و فردا نیست. عشق را با دیروز و امروز و فردا چه کار؟
در حدیث قدسی آمده: «اولیائی تحت قبائی لا تعرفهم غیری» که اولیاءالله هستند که پروردگار خرقهٔ ارادت و فقر پوشیدهاند.
که مراد از این خرقه که در میان مشایخ صوفیه است، به عینه همان خرقه نیست؛ بلکه مراد، شرایط پوشیدن خرقه است و پوشانیدن، یعنی فراگرفتن معانی و اسرار به قدر استعداد از صاحب مقام خرقه و پیر کامل و متّصف شدن به صفات و اخلاق او. پس خرقه، نشان خرقهٔ معنویت و انتساب است.
روایت است از حضرت رسالت پناه صلیالله علیه و آله که فرمود: «مرا به معراج بردند. داخل شدم به بهشت، دیدم در وسط بهشت قصری است از یک دانه یاقوت سرخ، بگشود جبرئیل آن را و داخل شدم در آن قصر. دیدم خانهای از یک دانهٔ مروارید سفید، پس داخل خانه شدم. دیدم در میان آن خانه، صندوقی از نور، مقفّل به قفلی از نور. گفتم: یا جبرئیل چه چیز است این صندوق و در آن چیست؟ گفت: یا حبیبالله در آن سرّ خداست. عطا نمیکند آن را مگر به کسی که دوست میدارد. پس گفتم: باز کن از برای من. پس گفت جبرئیل: من عبدی مأمورم از خدا بخواه تا آنکه اِذن دهد مرا به در گشودن. پس سؤال کردم از حق، ندا آمد از جانب خدای تعالی که جبرئیل، بگشای در آن را! پس در را گشود. دیدم در آن «فقر» و «خرقه» را. پس گفتم: ای سیّد و مولای من! چیست این مرقّع و فقر! ندا آمد از جانب عرش کهای محمّد! این دو چیز را اختیار کردم از برای تو و امّت تو وقتی که آن را خلق کردم و نمیدهم این دو چیز را مگر به کسی که او را دوست میدارم و خلق نکردهام چیزی را که دوستتر دارم از این دو چیز.
پس حضرت رسول صلیالله علیه و آله فرمود: «برگزید خدای تعالی فقر و خرقه را از برای من و اینها دوستداشتنیترین چیزها نزد اوست.» پس پوشید این خرقه را متوجّه مقام «اَو اَدنیٰ» شد.
پس چون از معراج بازگشت، پوشانید این فقر و خرقه را به امر الهی در حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و آن حضرت علیهالسلام وصله بر آن خرقه میدوخت تا گفت: «وصله بر آن دوختهام، چندانکه از دوزندهٔ آن شرم دارم.»
و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پوشانید به حسن علیهالسلام پس پوشانید آن را به امام حسین علیهالسلام پس هریک از ائمه (علیهمالسلام) در یکدیگر پوشانیدند تا به حضرت صاحبالامر علیهالسلام.
برای این است که امام زمان علیهالسلام وارث انبیاء و امامان علیهالسلام است. شمشیر امیرالمؤمنین علیهالسلام صحیفه حضرت زهرا علیهالسلام، عمّامه پیغمبر صلیالله علیه و آله و … به ارث نزد ایشان است. کلّ البسه موروثی به عنوان تبرّک نزد وارث حقیقی است.
آنچه امام معصوم یا اولیای خدا در خواب یا کشف به سالکان میدهند، از قبیل لباس، عبا، عمّامه، تاج، چادر در معنا هر کدام مُشعِر به صفت و سیرهای است. مثلاً عبا دلیل بر آقایی و رهبری است؛ این سالک جلو میبافتد و آقا میشود و کار ارشاد آن امام را انجام میدهد.
و لباس تقوا که در قرآن آمد، یک معنایش اشاره دارد به همین عطایای خاصّ؛ و این غیر لباسی است که یک سالک از مراد ناقص میگیرد و نامش را خرقه میگذارد. خرقه، معانیی دارد که یک معنایش البسه است آن هم از دست کامل.