خواطر
خاطر واردی است که بیقصد و اراده بر دل یا نفس گذرد و گاه چون برقی خاطف ثابت نماند و به خاطری دیگر از بین رود و گاهی ثابت بماند.
خواطر بر چهار دستهاند:
۱) خواطر ربّانی (حقّانی): از طرف خداوند متعال است که بیواسطه بر دل اهل قرب گذرد.
۲) خواطر مَلَکی: از طرف مَلَک و موکّلی باشد و انسان را بر واجب و مستحب ترغیب کند و به این نوع خواطر «الهام» هم میگویند.
۳) خواطر نفسانی: که حظوظ نفسانی در آن دخیل است و «هاجس» نام دارد و نفس سماجت میکند تا به خواهش خود برسد و آدمی را بر شهوات ترغیب دارد.
۴) خواطر شیطانی: با اوامر و نواهی مخالفت دارد و آدمی را امر کند تا به آنچه خداوند امر فرموده مخالفت میکند و آن را تکذیب نماید. خاطر شیطانی را «وسوسه» گویند.
خواطری که بر دل و نفس سالک آید یا الهی است یا روحانی و یا شیطانی و یا نفسانی.
علامت خواطر الهی آن است که متضمّن علوم و معارف و حقایق و اسرار علمی و شهودی باشد و حاصلش تجلّیات الهی غیبی است.
علامت خواطر روحی و ملَکی آن است که مضمون همه، امر به تحصیل فضایل و اکتساب کمالات و اجتناب از رذایل باشد.
علامت خواطر شیطانی آن است که مضمون همه، امر به ارتکاب مناهی و انس به معاصی و تفریق و غم دنیا و طلب زیادی و شک در امور دینی و حقایق است.
علامت خواطر نفسانی آن است که مضمون همه، میل به زینت و تفاخر جاه و راحتی و مأکول و منکوح و لذّات باشد.
بدان که آدمی از فکر و خیال خالی نمیباشد و پیوسته محلّ خطور و ورود خیالات و افکار است. هرچند گاهی او به آنچه در خواطرش میگذرد ملتفت نیست.
در اندرون من خستهدل ندانم کیست **** که من خموشم و او در فغان و در غوغاست (حافظ)
خواطر دو قسماند: بعضی رسل غیب و فعل حق که؛ خواطر مثبت مظهر لطف حق و خواطر منفی مظهر قهر حق باشد و بعضی احادیث نفس است که دل را به آن مشغول میدارد، چنانچه دایه طفل را به افسانه مشغول کند؛ و هر دو نوع به هم ممزوجاند.
خطورات و وارداتی که بر نفس وارد میشود، آنچه الهی است ممدوح و نور است و آنچه اشتغال فکری میآورد منفی بوده و بر نفس ضرر وارد میکند و بیرون کردن و محو آن کار آسانی نیست.
سالکین در دفع، یکسان نیستند. چهبسا در کسی، مثل کشتی که در جایی لنگر میاندازد، در نفس او جای گرفته و نتواند آن را به زودی بیرون کند و چهبسا سالکی به ساعت و زمانی کوتاه آن را بیرون کند. پس جدول خاصّی برای دفع خطورات همگان نیست. چون مراتب و درجات سالکین در معرفت و مراقبت نفس مختلف است لذا بیرون کردن این مطرب دغل هم از نظر زمانی مختلف است.
از آنجایی که سالکین مبتدی از خطورات در امان نیستند، لازمهٔ حضور قلب، دفع افکار منفی است که به صورتهای پراکنده وارد میشود و گاهی منزل میکند. ابتدا خطورات نسبت به سالکین همراه و سپس نسبت به استاد عارف شود. چون استاد، مربّی معنوی است و حقّ بزرگی بر گردن سالک دارد، اشکال درونی نسبت به استاد سبب مشکلات عدیده میشود.
باید هر چیزی که در خاطر آید، جمله را نفی کند. چه هر خاطری که درآید، نقشی از آن بر صحیفهٔ دل پدید آید و شاغل صفای دل باشد و تا آینهٔ دل از جمله نقوش صاف نگردد، پذیرای نقوش غیبی و علم لدنّی نشود و قابل مکاشفات روحانی و تجلیّات ربّانی نگردد.
با حدیث نفس و هواجس (خواطر) نفسانی، ذکر و دعا صافی و خالص نمیشود و اثر شایسته نمییابد.
خداوندا، دلهایمان کاروانسرای شاه عبّاسی است. دستهدسته چارواداران میآیند و میروند. خزانهٔ قلبمان چون انبار جهودان شده است. هرچه بخواهی در آن پیدا میشود. خداوندا، بیا و در حقّ ما کرمی کن و این میهمانهای ناخوانده را بیرون کن.
رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: «از امّتم بخشوده شده آنچه به نیّت و دلش خطور کند.»
و تا وقتیکه آن را به زبان نیاورده باشد، برای او گناهی نیست. چرا که حرکت زبان و اعضاء مقدور بشرند ولی خواطر در حیطه قدرت بشری نیستند.
امّا گاه باشد که خواطر مقدّمه فحشا باشد و دعوت به حرام کند و سبب سوءظن و بدگمانی شود. پس صرف ورود یک خاطرهٔ بد، گناه نیست امّا اگر آن را در ذهن نگه دارد و پیرامون آن بگردد و فکر کند، احتمال دارد جنبهٔ عملی هم به خود بگیرد و به گناه بیانجامد.
از مهمترین مسائلی که عموم مردم به آن مبتلا هستند، خواطر سوء است که خطورات زایش دارد. خطورات گاهی به قالب روحی افراد بستگی دارد. امّا کلّاً افرادی که در اخبار مردم و جستجوگر امور دیگراناند یا کسانی که در امور مختلف، در جزئیات بسیار وارد میشوند، خطورات منفی آنان بیشتر است.
و برای رفع آن؛ تفکّر کردن در اموری که ضدّ آن خطور منفی است، انصراف فکر، صدقه دادن و حسن ظنّ و توسّل داشتن و تغییر جا و مکان و ذکر یونسیه و لاالهالاالله و لا حول و لا قوّة الّا بالله و حالت خلسه داشتن تأثیر به سزایی دارد.
نفی خواطر، عبارت است از صمت قلب و تسخیر آن.
گفتهاند نفی خواطر از اعظم مطهّرات سرّ است.