خیال
هر کس در امور دنیا به ظاهر بیدار است ولی در واقع در خوابوخیال است که نمیداند به کجا میرود و آخر چه میشود. انسانهایی که به خاطر اشتغال به امور نفسانی، در دام خیال میافتند و از ترس اینکه مبادا از دیگران عقب بمانند، همیشه از تصفیه روح خود بازماندهاند. خیال، مانع از صفا است و راه وصول را دورتر میکند. بهعبارتیدیگر، بر خیال به امور دنیوی اشتغال دارد و اگر حس ظاهرش بیدار است، اما در واقع در خواب است؛ چون بمیرند تازه بیدار میشوند که چه کردهاند و الآن در کجایند. لذات اینان، همانند کسی را میماند که در خواب، زن زیبارویی را میبیند و با او جمع میشود. چون بیدار میگردد، متوجه میشود که محتلم شده است. پس آن صحنهها، جز لذات واهی و خیالی، بیش نبوده است. برای همین است که انبیاء محتلم نمیشدند، چون به خیال طی طریق نمیکردند. مسائل قوه خیال، عینیت خارجی پایدار ندارد تا انسان دل به آن بندد؛ اما سایه پرستان، مجازگراها و مستان مظاهر لذات و شهوات، آن را برای خود باقی میپندارند، لذا در آن غرق میشوند
اگر کسی به دور خودش بگردد، سرش گیج میخورد. پس میبیند که خانه بر سرش میچرخد. در واقع خانه ثابت است و این انسان است که خانه را چرخان مینگرد؛ یعنی تا انسان در مجاز و خیال، غوطهور است او نمیتواند حقیقت را ببیند، لذا آدمی انعکاس افعال خود را به خود نسبت نمیدهد و به خیال و گمان کج میبیند و کژ میفهمد.