دعا

ای خداوندی که کمترین بخششت، مُلک جهان است، من چه بگویم؟ که خود سرّ و حاجت درون مرا می‌دانی. ای خدایی که همیشه پناه حاجات ما بودی، بار دیگر خطا کردیم و بجای آنکه از تو حاجت بخواهیم از غیر تو طلب کردیم. خودت فرمودی: گرچه به سرّ درون شما آگاهم، شما هم حاجات خود را بر زبان بیاورید. حکمت بازگویی حاجت به لسان این است که همان‌طور که خداوند در به وجود آوردن عالم، علم داشت، ولی آن را به آشکار آورد تا علم تبدیل به عین گردد. چون آدمی از درون زاری کند، دریای بخشایش خداوندی جوشیدن گیرد و دعا مستجاب شود.

خداوندا، صدها هزار دام و دانه، جلوی روی ما وجود دارد و ما مانند پرندگان گرسنه و بیچاره هستیم که به خاطر دانه‌ای اسیر دام صیادان روزگار می‌شویم. خداوندا، هر لحظه، ما را از دامی نجات می‌دهی؛ ولی باز، ای بی‌نیاز به‌سوی دامی دیگر می‌رویم. آن‌قدر ناتوانیم که در انبار دل، گندم طاعات را می‌ریزیم و جمع می‌کنیم؛ ولی باز، به خاطر هوی و هوس، آن گندم‌ها را نفس اماره بر باد می‌دهد. ای خدا، ما بهوش نمی‌آییم که علت از بین رفتن گندم‌ها، موش، یعنی نفس اماره است که به قلب ما نفوذ می‌کند؛ از وقتی در انبار طاعات، دزد رفته و حاکم شده است، ما در امان نیستیم؛ می‌خواهیم اول دفع موش از انبار کنیم، بعد گندم طاعات را انبار کنیم؛ ولی حریف آن نمی‌شویم. تو یاری‌مان کن، این گفته ما در دعا و راز و نیاز به توست یا مجیب الدعوات.

ما در دعا و راز و نیاز و مناجات به خداوند، عرض می‌کنیم: خداوندا! ما بندگان تو، همانند چنگ هستیم و این تو هستی که به چنگ زخمه (مضراب) می‌زنی و صدای آن را درمی‌آوری؛ پس هر ناله ما از مضراب قدر توست که برمی‌خیزد. خداوندا، ما مانند نی هستیم و نوا و ناله در ما از تو می‌باشد؛ ما مانند کوه هستیم که صدایی که در کوه برخاسته می‌شود از توست؛ یعنی در وجود مقیّد ما، نوا و طنین از وجود مطلق اوست. خداوندا! ما همانند شطرنج هستیم که برد و باخت ما از توست، ای خوش‌صفات، نه از صفحه شطرنج و مهره‌های آن. ای خداوند! ما که هستیم؟ ای جان جان تا اینکه در افعال و کارهای تو دخیل و همراه و شریک باشیم. ما همه وجود حقیقی نداریم، بلکه وجود حقیقی، وجود مطلق توست. ما نیست‌هایی هستیم که هست‌نما می‌باشیم؛ و هیچ استقلالی از خود نداریم. ما همه شیر هستیم، ولی از شیرهایی که روی پرچم‌ها منقوش هستند؛ که از وزش باد، هرلحظه به طرفی جهش پیدا می‌کنند. حرکت شیران نقش شده بر پرچم، معلوم است و دیده می‌شود، ولی خود باد دیده نمی‌شود، فدای خدایی که دیده نمی‌شود و پنهان است. از دیده دلمان کم مباد (گم مباد). خداوندا، هستِ ما از حرکت و فعل، همه از داده‌های توست، بلکه هستی ما از خالقیت توست. خداوندا! لذّت هستی، به عدم‌ها دادی و لباس هستی نما پوشاندی. تو هستی که هست‌نماها را عاشق خود کردی. پس لذت عطایای خود را از ما مگیر و نُقل و شراب و جام می لذیذ عشق را از ما دریغ مدار. خدایا به عمل ما نگاه نکن، بلکه به احسان و سخاوت خودت بنگر. ما خلایق در عدم بودیم و هیچ نوع تقاضایی نداشتیم، این لطف تو بود که اسرار را می‌شنید و از زبان حال ما اطلاع داشت.

بنده در دعا و راز و نیاز و مناجات به خداوند عرض می‌کند: ای دادرس فریاد خواهان، ما را هدایت کن. دلمان را به کجی نکشان، بعد از آنکه آن را هدایت کرده بودی از جان ما قضای بد را رها ده و ما را به تقدیرات راضی کن. چیزی تلخ‌تر از فراق تو نیست. اگر پناهت نباشد ما در پیچ‌پیچ کارهایمان تباه می‌شویم. حال ما این‌طور است که مسائل دنیوی کارهای معنوی و اخروی ما را خراب کرده است، چون کارهای طالح مان، کارهای صالح ما را حبط می‌کند، پس پناه ده. کسی نیست بدون امان تو اقبال داشته باشد. تا ما به تو وصل نشویم، دچار سستی و رخوت و زشتی هستیم. چون با تو انس حقیقی نداریم، مرده هستیم؛ پس وصالت را بما بچشان. تو از هر آسیبی بر کناری و همه را از نیستان، هستی داده‌ای، پس ما را به کمال خود برسان و به عطایت مرهون فرما. ما مصنوعیم و صانع تویی، ما زبون و خواریم و همگی در حالت تضرع هستیم، پس نَفس ما را نجات بده و از این خواری دنیا برهان. اگر ما از اهریمن‌ها رهایی یافتیم، به خاطر آن است که تو ما را از تاریکی خریدی و پناه داده‌ای. ما کوریم و اگر عصا کش نداشته باشیم، هلاک می‌شویم و تویی عصا کش دنیای ما. غیر تو چه خوشی چه ناخوشی آدمی را می‌سوزاند و از بین می‌برد. غیر از تو همه چیز باطل است. فقط فضل تو همانند ابری پرباران است که اگر نصیبم کنی واصلم و شادمان.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.