دو جواب زیبا
وقتی جنید و شبلی بیمار شدند، طبیبی نصرانی نزد شبلی آمد و گفت: تو را چه کسالت افتاده است؟ گفت: هیچ، طبیب گفت: آخر؟ فرمود: هیچ رنج نیست. طبیب مسیحی نزد جنید آمد و گفت: تو را چه کسالت روی داده است؟ او یکیک امراض خود را گفت: طبیب معالجه کرد و برفت.
شبلی، جنید را گفت: چرا همه کسالتهای خود را با طبیب مسیحی گفتی؟ فرمود: از بهر آن گفتم تا بداند که چون با دوست این میکنند با ترسای دشمن چه خواهند کرد؟ جنید گفت: شبلی! تو چرا شرح کسالت خود ندادی؟ فرمود: من شرم داشتم با دشمن از دوست شکایت کنم.