رفع مانع
درباره عارف بالله میرزا جواد ملکی تبریزی (م 1343) نوشتهاند که بعد از دو سال خدمت استاد کامل خود آخوند ملّا حسینقلی همدانی (م 1311) عرض میکند: من در سیر خود به جایی نرسیدم. استاد در جواب از اسم و رسمش سؤال میکند. او تعجب کرده و میگوید: مرا نمیشناسید، من جواد ملکی تبریزی هستم. ایشان میگوید: شما با فلان ملکیها نسبتی دارید؟ میرزا چون آنان را خوب و شایسته نمیدانسته از آنان انتقاد میکند. استاد میفرماید: هر وقت توانستی کفش آنها را که بد میدانی، پیش پایشان جفت کنی من خود به سراغ تو خواهم آمد. میرزا فردا که به درس میرود، در محلی پایینتر از بقیه شاگردان مینشیند تا رفتهرفته طلبههایی از آن فامیل که در نجف بودند و ایشان را خوب نمیدانست، مورد محبت خود قرار میدهد تا جایی که کفششان را پیش پای آنها جفت میکند. چون این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودند رسید، دفع کدورت فامیلی میشود. بعد میرزا خدمت استاد میرسد، استاد میفرماید: دستور تازهای نیست، تو باید حالت اصلاح شود تا از این دستورات بهرهمند شوی. ضمناً یادآوری میکند که کتاب مفتاح الفلاح مرحوم شیخ بهایی برای عمل کردن خوب است.