رمزی
چطور روح از عالم بالا و ملکوت به زمینیان و اهل ناسوت پیوست، روح مجرّد و جسم خاکی، از چه قاعدهای با هم مرتبط شدند. گفته شده: که حقتعالی بر هر چیزی، رمزی و افسونی میخواند؛ اگرچه آنها در عدم بودند، آن رمز، آنها را از علم به عین آورد، از عدم لباس هستی پوشاند و آنان با سرعت تمام به وجود آمدند. باز به رمزی و اسمی و افسونی، آنان را به طرف عدم آورد و هرکدام در مرتبهٔ دوم جایگاهی نو دارند؛ اگر چوب سوزانده شود، تبدیل به زغال و گاز شود. اگر روح از جسم جدا شود، به عالم برزخ و قالب مثال رود، بخار تبدیل به ابر شود و … گل چطور به افسونی، باز و خندان شود. سنگ معدن به رمزی عقیق شود. حق بر خورشید آیتی خواند و تابان شد و زمانی به فسونی خاص، کسوف بر او میگیرد. به اسمی، بخار تبدیل به ابر گردد و ابر به آب تبدیل شده و بر زمین فرو ریزد. گوئیم: اصل هر به وجود آوردن و تبدیل و تغییر به اراده و مشیّت حق است و آن اراده را که ما ادراک نمیکنیم رمز نامیدهاند. به زبان گفته شد: ظهور اسم الله، این کار را میکند، مثلاً اسم نور، خورشید را تابان میکند و در ادامه گوییم: امضاءِ آمدن و رفتن، به امضاءِ خلیفهٔ حق است و هر موجود، اعم از افلاکی و انفسی و نباتی و جمادی، موکل دارند و همهٔ موکلین و فرشتگان، مجریان بحقِّ اویند. البته بعضی اولیاء الهی این مطالب رمز را میفهمند، آنهم به اندازهٔ تقرّب و معرفتی که به آنها خاصّاً عنایت شده باشد و به بعضی اولیاء، حقتعالی مُلهم کند تا بعضی رموز را دریابند که عقل جزئی و ظنِّ مفلس، عاجز از ادراک این رمز و رازها هستند.