سالک مبتدی
فرق میان انسان کامل و یا ولی واصل، با سالک مبتدی بسیار است. اگر کاری را ولیّ واصل کند، با حکمت انجام داده و کار سالک مبتدی نیست و نباید کار خود را قیاس به او کند؛ چون استاد کامل از مسائل نفس، نجات پیدا کرده و او هنوز در ابتدای راه است و چیزی را که از حکمتش نمیفهمد، نباید به او اعتراض کند. در مبتدی، نفس امّاره همانند نمرود و فرعون حاکم است، پس در آتش مسائل نفسانی نباید وارد شود. اگر کسی ابراهیم علیهالسلام شد، میتواند قدم در آتش بگذارد؛ کسی که شناگری نمیداند و با دریانوردی و فنون آن آشنا نیست، نباید از خودرأیی، خود را به آب بزند. همینطور سالک مبتدی که نا آشنا به مراحل و منازل سلوک است، کار خود را هم مانند بزرگان اهل عرفان انجام ندهد که تقلید گاهی ناکامیها و تباهیها در پی دارد. منتهایان اهل عرفان در دریا روند، گوهرهای معنوی بیرون آورند و مبتدیان طریقت در دریا، دستخالی بازگردند. اگر ولیّ واصلی، از زمین خاک بردارد، آن طلا شود و اگر ناقصی طلا به دست آورد، به خاکستر تبدیل گردد؛ یعنی دست اولیاء همانند اکسیر است و دست ناقصان، چون حکمت و صنعت چیزی را ندانند دچار آفت شوند. مرد الهی مقبول است و دستش دست خداست؛ اما دست ناقصان، همانند دست شیطان است. جهل در دست انسان واصل به علم تبدیل گردد و علم در نزد انسان ناقص به نادانی تبدیل گردد؛ چون توان داشتن و بکار زدن آن را ندارد. پس کسی که پیاده است، با سواره نجنگد و با او مسابقه ندهد و تقلید او را درنیاورد که جز ناکامی چیز دیگری به دست نیاورد.
بدان که سالک مبتدی تا سالک منتهی شود، بسیار وقت و جهاد اکبر و ریاضت میخواهد و نباید کارهای واصلان را با کار خود مقایسه کنند. چهبسا کاری برای او کفر باشد، اما برای عارف واصل شکر باشد، یعنی در مقامی برای مبتدی، هضمش نارواست و درد ایجاد میکند، اما برای منتهی رواست و شفا ایجاد نماید؛ مانند غوره کهترش است، اما بعد از رسیدن به انگور، همان ترشی ایجاد شیرینی کند. پس میان سالک ناقص و کامل فاصله بسیار است و در این رهگذر آفات و خطراتی دامنگیر ناقصان میشود که باید متوجه باشند و از تقلید و عمل بدون نسخه استاد حاذق دوری گزینند و چهبسا بعضی کارها سبب تیرگی قلب و تخریب ذهن گردد و از راه بدر شود.