سلام شمس به امام
ابن عبّاس گوید: «وقتیکه خداوند، مکّه را برای پیامبر و اصحابش فتح کرد، ما هشت هزار مرد مسلمان بودیم، شب که شد ده هزار مسلمان شدیم؛ رسول خدا قانون هجرت را لغو کرد و فرمود: بعد از فتح مکّه، هجرتی نیست.
پس ما به هوا زن رسیدیم و پیامبر به علی بن ابیطالب فرمود: یا علی علیهالسلام بلند شو و کرامت خدای بر خود را بنگر، چون آفتاب بالا آمد با او سخن گو».
ابن عبّاس گوید: «به اَحدی حسد نبردم جز در آن روز به علی بن ابیطالب و به فضل گفتم: بلند شو برویم و ببینیم چگونه علی علیهالسلام با آفتاب سخن میگوید.
وقتی آفتاب برآمد حضرت برخاست و به خورشید اینچنین خطاب کرد: سلام بر توای بنده صالح و مطیع و ادامهدهنده در اطاعت خدا! آفتاب در پاسخش گفت: درود بر توای برادر رسولالله و وصیتش و حجّت خدا بر خلقش! حضرت به سجده افتاد و شکر خدای- عزّوجلّ- کرد. ابن عبّاس گفت: به خدا قسم دیدم رسولالله را که برخاست و سر علی علیهالسلام را گرفت و بلندش نمود و دست به رویش کشید و میفرمود: بلند شو حبیبم! هرآینه اهل آسمان را از گریهات گریاندی و خدا به تو به حاملان عرشش مباهات کرد». (امالی الصدوق، ص 472)