سه دسته خائفین
ابتدا خوف سالک از کارهایی که کرده و مستوجب غذاب میشود، یاد جنایات و توجه به عذاب و امر آخرت و تصدیق وعید، موجب خوف سالک میگردد.
در درجه دوم سالک از مکر الهی خائف است که مبادا حال حضور از او سلب شود و وصل تبدیل به هجران شود.
در درجه سوم به خاطر هیبت اجلال و عظمت حق، حالت خوف در خواب و بیداری به سالک دست میدهد؛ مثلاً حضرت موسی از تجلّی جلالی که از کوه پدید آمد به صعقه افتاد و بی هوش شد.
آنجا که سالک در راز و نیاز و مناجات است، مدد از تجلّیات جمالی میگیرد و حات قرب دارد؛ و آنجا که در خضوع و خشوع و وحشت است، از تجلّیات جلالی اشعهی سوزان بهره میگیرد و حالت بُعد دارد؛ در واقع صفت تأدیبی دارد و در اماتهی نفس به سر میبرد. (مقامات معنوی، ج 1، ص 104)