شاخ نبات

نوشته‌اند: حافظ (م 792) شیفته و عاشق دختری به نام شاخ نبات بود و با فقر و تهیدستی نذر کرد که چهل شب به بقعه‌ای رود و شب‌زنده‌داری کند. شب چهلم پس از ریاضت خوابش برد و در خواب حضرت علی علیه‌السلام را دید که او را به مقامات عالیه رسانید و فرمود: حافظ قرآن خواهی شد و زبانت به گفتن اشعار گویا می‌شود. چون بیدار شد، خود را شاعر و عارف یافت و بالبداهه این غزل را سرود:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند **** واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

او که در عشق مجازی صبر کرد پس به نفس و توجه حضرت مولا همه شعرهایش ممتاز شد و بر سر زبان‌ها افتاد و او می‌فرماید:

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد **** اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند

البته حافظ از حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نوعاً به پیر مغان تعبیر می‌کند چنان‌که درباره این لطف می‌فرماید:

همت پیر مغان و نَفَس رندان بود **** که ز بند غم ایام نجاتم دادند

و درباره شهر نجف اشرف می‌فرماید:

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان، به صدق **** بدرقه رهت شود، همت شحنه نجف

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.