طعام بهشتی

شقیق بلخی (مقتول 194 ه ق) گوید: در سال 149 به حج می‌رفتم به منزل زباله رسیدم، دیدم آقایی جوان با ظرف لب چاهی ایستاد و می‌خواهد آب بکشد، ظرفش را داخل چاه انداخت. سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو سیرابی و من تشنه و قوت منی وقتی که طعام بخواهم. دیدم آب چاه جوشید و بالا آمد پس دست برد و ظرف پر از آب را گرفت و وضو ساخت تا نماز بگذارد. پس به جانب تپه‌ای رفت و ریگی در ظرفش ریخت و حرکت داد و بعد بیاشامید. من نزدش رفتم و سلام نمودم و گفتم: از آن چه خدا به شما نعمت داده به من مرحمت کنید. فرمود: ای شقیق! نعمت در ظاهر و باطن همیشه با ما بوده، پس گمان خوب بر خدایت ببر. ظرف را به من داد و آشامیدم، دیدم سویق و شکر است که لذیذتر و خوشبوتر از آن نیاشامیده بودم و تا چند روز میل به طعام و شراب نداشتم… بعداً او را در مکه دیدم و از غلامش رسیدم ایشان کیست؟ گفت: او موسی بن جعفر علیه‌السلام است.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.