وبلاگ

ظرافت نه کرامت

شمس تبریزی فقط در دو مورد از ظرافت (نه کرامت) خودش گفته است و بس. 1- روزی شمس‌الدین از محله‌ای در بغداد می‌گذشت، آواز چنگ به گوشش می‌خورد اندکی تأمل می‌کند. فضولی از راه می‌رسد و می‌گوید: درویش وآنگه سماع چنگ؟ شمس می‌فرماید: نبینی و نشنوی! پس آن فضول دست همچنین کردن گرفت و دیوار گرفته و چشم‌هایش نمی‌دید و شروع به لابه کرد. فرمود: به نزد ما این‌ها ظرافت است و به نزد دیگران کرامت و معجزه.

2- حکایتی است که وقتی به مولانا گفت به زودی قصد مسافرت دارد مولانا نگران می‌شود و او را از خطرات راه می‌ترساند. شمس می‌گوید: جوان تنومندی در جنگل دور افتاده‌ای بر راهم سبز شده بود؛ به سر بازگشتم به‌سوی او. هنوز دست به هیچ سلاحی نکردم که فرو افتاد، به دست اشارت می‌کرد که مرا با تو هیچ کار نیست، برو.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.