عاقبت ناسزاگویی

از قیس بن ابی حازم نقل شده است که گفت: من در مدینه بودم و در بازار قدم می‌زدم تا به سنگ‌های زیت رسیدم، دیدم عده‌ای دور مردی سواره، جمع شده‌اند و او دارد به علی بن ابیطالب علیه‌السلام ناسزا می‌گوید، مردم هم گوش می‌دهند و چیزی نمی‌گویند.

در این میان ناگهان، سعد بن ابی وقاص رسید و نزد آنان ایستاد و پرسید: این شخص کیست؟ گفتند: مردی است که به علی علیه‌السلام ناسزا می‌گوید؛ سعد خواست پیش بیاید، مردم به او راه دادند تا او خود را به آن مرد رسانید و پرسید ای مرد! چرا علی علیه‌السلام را ناسزا می‌گویی؟ مگر علی علیه‌السلام اولین کسی نبود که اسلام آورد؟ مگر اولین کسی نبود که با رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نماز خواند؟ مگر زاهدترین مردم نبود؟ مگر داناترین ایشان نبود؟ فضایل آن جناب را یکی‌یکی برشمرد تا آنکه گفت: مگر او داماد رسول خدا نبود؟ مگر صاحب‌پرچم جنگی رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نبود؟ آنگاه رو به قبله کرد و دست‌ها را بلند نمود و گفت: بارالها! این مرد یکی از اولیاء تو را ناسزا می‌گوید خدایا قبل از آنکه مردم متفرق شوند قدرت خودت را به آنان نشان بده!

قیس گوید: به خدا سوگند متفرق نشدیم مگر آنکه دیدیم مرکب آن مرد رمید و او را با سر به آن سنگ‌های زیت کوبید به‌طوری‌که مغز سرش به زمین ریخت. (علی در کتب اهل سنت – فضائل الخمسه – مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 499)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.