وبلاگ

عاقبت کار متولّی

حاج جواد صباغ مسئول تعمیر بارگاه عسکریین در سرداب مقدس بود، در سال ۱۲۱۰ هجری قمری فرمود: از طرف حکومت بغداد، سید علی نامی که شیعه نبود را حاکم و متولی سامرا کرده بودند و من در سال ۱۲۰۵ او را دیده بودم. این متولی، قانونی وضع کرد که از هر غیر عرب که وارد زیارتگاه این دو امام شوند یک ریال بگیرند؛ و مهری هم به ساق پای زوّار شود. روزی بر در صحن نشسته بود و قافله‌ای از زوّار عجم (غیر عرب) آمد؛ جوانی از اخیار عجم، همراه زنش که با حیا و جمال بود وارد شد و دو ریال داد. متولّی ساق پای جوان را مهر کرد و گفت: پای زن را هم باید مهر کنیم. جوان زوّار گفت: پول که می‌دهیم، دیگر ضرورت ندارد پای زن را مهر کردن! متولی گفت: ای رافضی (شیعه) بی‌دین، غیرت می‌کنی که پای زنت را ببینم! جوان گفت: غیرت در ناموس اشکالی ندارد. پس دست زن خود را گرفت و گفت: اگر زیارت است همین قدر کافی است و خواست مراجعت کند که متولّی سر چوبی که در دست داشت بر شکم زن او زد و زن به زمین افتاد و لباسش مکشوف شد. جوان زنش را از زمین بلند کرد و به بارگاه دو امام عرض کرد: اگر شما می‌پسندید، بر من نیز گوارا است و به منزل خود مراجعت نمود. حاجی جواد صباغ گوید: من در خانه بودم که بعد از گذشتن سه الی چهار ساعت کسی نزدم آمد که مادر متولی، شما را سریعاً می‌طلبد. سریع رفتم به منزل متولی سید علی، دیدم مانند مار زخم خورده بر زمین می‌غلتد و درد دل او را امان نمی‌دهد و هی می‌گوید: غلط کردم، بد کردم و همه اقوامش دورش بودند و بر پای من افتادند و زاری کردند که من بروم آن جوان را راضی کنم. من آمدم آن جوان عجمی را پیدا کردم و طلب رضایت نمودم! او گفت: من گذشتم، اما کو آن دل شکسته من و آن حالت! وقت نماز مغرب حرم آمدم و دیدم مادر و زن و دختران و خواهران متولی سرهای خود را برهنه و گیسوها بر ضریح بسته و فریادهایشان بلند است. فریاد متولی هم از خانه به حرم می‌رسید. در بین نماز صدای شیون از خانه متولی بلند شد، اقوامش به خانه رفتند و دیدند متولی مرده است. چون کلیدها در دستم بود، خواهش کردند که تابوت او شب در رواق باشد، چون صبح شد بیایند دفن کنند. هنگام سحر شد و آمدم و خدام را گفتم شمع‌ها را روشن کنند؛ و خود در رواق را باز کردم: (به مکاشفه) دیدم سگ سیاهی (صورت برزخی) از رواق بیرون رفت. من ناراحت شدم و به خدّام گفتم: چرا اول شب درست درب رواق‌ها را نبستید که سگ بیاید. گفتند: ما دقیقاً نگاه کردیم و چیزی نبوده و بعد درب‌ها را بستیم.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.