وبلاگ

عطایش به لقایش

شخصی یکی از پارسایان را که به شدّت تهی‌دست شده بود، به اجبار به نزد ثروتمندی برد تا نیازمندی او را برطرف سازد. چون به مجلس او وارد شدند پارسا دید، لب او فرو آویخته و چهره در هم کشیده و تُرش روی نشسته است. پس از هم آنجا بازگشت، بی‌آنکه سخن گوید. واسطه پرسید: «چه کردی»؟ گفت: «عطایش را به لقایش بخشیدم».

مَبَر حـاجت به نزد تُـرش روی **** که از خوی بدش فرسوده گردی

اگر گویی غم دل با کسی گوی **** که از رویش به نقد آسوده گردی

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.