غرور
زمان پیامبر صلیالله علیه و آله کاتبی بود که پس از مدتی که قرآن را مینوشت، دچار غرور شد و در نفس خودش میگفت: فرق پیامبر با من چیست؟! به او وحی میشود و من هم وحی را مینویسم! همین خودبینی سبب شد که هم تمام نوشتهها در نفسش محو شود و هم از نور وحی فاصله گرفت و سیهدل گشت. پیامبر او را به توبه واداشت و لکن به خاطر تعصب و جنبه شخصیتی که در بین مردم داشت دهانش به توبه کردن باز نشد و آه درونش به بیرون نمیآمد. این منیّت شخصیتی مجازی بهصورت زنجیری بر دست و پای او بسته بود و نمیتوانست لغزش و قیاسی که کرده بود را نزد دیگران عنوان کند. خداوند که در سورهٔ یس /9 فرمود: «و جلو روی و پشت سر کافران سدّ نهادهایم». این سدّ و زنجیر در گردن آنان، حجاب اکبر بوده تا از قالب نخوّت بیرون نیایند. پس در واقع نفس اماره، رهبر صاحب غرور است و سد و مانع بزرگی است که نمیگذارد شخص نزد پیامبر توبه کند و به مردم بگوید: من اشتباه کردم که دچار این بلا شدهام و نمیتوانم به خاطر آوازه و شهرت از پوست در آیم. بله! زنجیر آهنی را میشود با بُرش پاره کرد، ولی زنجیر غرور را به این سادگی نمیتوان پاره کرد.