لطفی بنما

در درگاهت، بیگانه‌تر از من کسی نیست. چون ناله و افغان می‌کنم، اثری نمی‌بینم. از وصالت دم می‌زنم و ثمری نمی‌بینم. در راه تو درمانده و مسکینم، لذا سرافکنده‌ام. از قافلهٔ منتظران واقعی عقب افتادم و از اسرارت هیچ بویی نبردم. من مانند مورم به دربار سلیمان ‌که از ستم نفس امّاره و دشمنان پامال شدم. همهٔ گفته‌هایم، دلیل است که من، فقیر مطلق و نیازمندتر از نیازمندان به تو احتیاج دارم؛ پس سوی این گدایت، نظری و لطفی بنما.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.