متغیّر بودن جهان
تا جهان، گه صابر است و گه شکور **** بوستان، گه حُلّه پوشد، گاه عور
جهان همیشه در تغیر است، گاه غمگین و گاه در بسط. بوستآنگاهی لباس سبز پوشد، گاه در پائیز و زمستان برهنه است. زمین گاهی در نور است و گاهی در تاریکی بسر میبرد. ستارگان با آمدن خورشید نورشان ناپدید میشود. ماه در شبهای مُحاق، گویی از لاغری، خیالی از او میماند. زمین آرام و باادب، وقت زلزله، به اضطراب میافتد. کوههای ثابت به خاطر زلزله، ریز و پراکنده میشوند. آب خوش، اگر در آبگیر و گودالی مدتی بماند تیره و زرد میشود. دریای آرام، روزی بر اثر جذر و مد طوفانی و پرخروش میشود.
چون جهان، رنجور و زندانی بُوَد **** چه عَجَب رنجور اگر فانی بُوَد
جهان همواره محکوم حق است و حال ثابت ندارد و هر چیزی در راه زوال است، غیر از ذات مقدس ربوبی که همیشه صمدی و ابدی است.