مقام ابدال
۱- اشاراتی به معانی
ابدال: جانشین، عوض. گروهی از اولیاء (که زمین هیچگاه خالی از ایشان نیست و هر وقت یکی از آنها بمیرد، خداوند یک نفر دیگر را بهجای او میگمارد.)
۲. اشاراتی از احادیث
۱- پیامبر صلیالله علیه و آله: «سه خصلت است که هرکس داشته باشد از ابدال است، خشنودی به قضاء الهی، خویشتنداری از محرّمات خدا و خشم گرفتن به خاطر خداوند عزوجل.» (کنزالعمّال، ح ۳۴۵۹۹)
۲- پیامبر صلیالله علیه و آله: «همانا ابدال امّت من، با کردارشان به بهشت نمیروند بلکه به سبب رحمت خداوند و سخاوت نفس و سلامتی قلب و مهربانی به همه مسلمانان میروند.» (کنزالعمّال، ح ۳۴۶۰۱)
۳- امام زینالعابدین علیهالسلام: «خدایا بر محمد و اهلبیتش درود فرست … و ما را برای خدمت تو به بندگان و ابدال در سراسر گیتی… قرار ده.» (بحارالانوار ۹۴/۱۲۸)
۴- امام صادق علیهالسلام: «در دعای معروف به اُم داوود در نیمه رجب: خدایا بر ابدال و اوتاد و… درود فرست.» (الاقبال ۳/۲۴۴)
۵- خالد بن هیثم گوید به امام رضا علیهالسلام عرض کردم مردم میگویند در زمین ابدالی هستند. اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: «راست میگویند، ابدال همان اوصیای الهی هستند که خداوند عزوجل در زمین آنان را بدل انبیاء قرار داد، هنگامیکه وفات مییابند، ایشان را به محمد صلیالله علیه و آله خاتمه داد.» (الاحتجاج ۲/۴۴۹)
۶- پیامبر صلیالله علیه و آله: «یا علی اگر شب جمعه بعد از نماز عشا مجامعت کنی، امیدوار است اگر فرزندی به هم رسد از ابدال باشد.» (من لایحضره الفقیه ۵/۲۶۶)
۷- پیامبر صلیالله علیه و آله: « بُدلاء امّتم به نماز و روزه در بهشت نروند، ولیکن به سخاوت نفس و سلامت سینه و نصیحت مسلمانان روند.» (احیاءالعلوم ۳/۵۱۵)
۸- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «علم بیاموزید… خداوند عالمان را در منازل ابدال فرود میآورد و همنشینی با برگزیدگان را در این جهان و آن جهان به آنان ارزانی میدارد.» (روضة الواعظین، ص ۳۰)
۹- گفتند: یا رسولالله صلیالله علیه و آله ما را راهنمایی کن بر اعمال ابدال. فرمود: « از کسی که به آنان ظلم کند میگذرند و در مقابل بدی به ایشان نیکی میکنند و آنچه را خداوند به آنان داده به دیگری میدهند.» (سُبُل الهدی ۱۰/۳۷۱)
۳- نکتهها
* درمجموع آنچه در تعریف ابدال آمده از پیامبر صلیالله علیه و آله و امام صادرشده، در بیان صفات آنان گفتهشده است، امّا در تعداد آنها و تعریف خاص آنها از نظر جابهجایی چیزی متقن و صددرصدی یافت نشده است. مگر همان سی نفر که همیشه با امام زمان عج هستند. (غیبت نعمانی، باب ۱۰)
* آنچه در تعریف ابدال گفتهاند این است:
۱- در آن واحد در مکانهای مختلف حاضر میشوند.
۲- حوائج بندگان را برآورده میسازند.
۳- اینان اولیایی هستند که خداوند به وجود ایشان عالَم را قائم میدارد.
۴- اگر یکی از آنان بمیرند، دیگری بهجای او مشغول کار شود. سؤالی که مطرح است این هست که آیا اینان طی الارض دارند که هر جا بخواهند میتوانند بروند؟ آیا میدانند کِی میمیرند و آنکه جای او میآید، میداند جایگزین میشود؟ قبل از وفات به ایشان اعلان میشود یا بعد از وفات؟ اینکه اینان موجب برکت هستند و عالم بهوسیله ایشان قائم است، خودشان این را میدانند که چه مقامی دارند که به عنایت خاص این اسم ابدالی به آنان تعلّق دارد یا نمیدانند؟
* نکته دیگری که در کتابها در لفظ ابدال و بُدلاء نوشتهشده، دربارهٔ تعداد آنان است. ازنظر مجامع روایی شیعه مطلبی که دلالت بر تعداد خاص از ۴۰ و ۷۰ و ۷ نفر و امثال اینها داشته باشد، به نظر نرسیده است، مگر سی نفر که همراه امام زمان علیه السلام هستند و فقط در صفات آنان مطالبی واردشده، امّا از غیر شیعه تعدادی چند روایت نقلشده که در کتاب قوت القلوب ابوطالب مکّی ۲/۲۰۸ آمده است که: جعفر بن محمدصادق علیهالسلام (امام صادق) گفته: «ابدال دنیا هفت نفر میباشند».
از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کردند که بهترین امّتم در هر قرن پانصد نفر میباشند و ابدال امّتم چهل نفرند که هرگاه یکی از آن چهل نفر بمیرد از آن پانصد نفر یک نفر بهجای او آید. (سُبُل الهدی ۱۰/۳۷۱)
در مرآت الاسرار از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کرده که ابدال امّتم هفت نفرند و باز از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کرده که بُدلاء امّتم چهل نفرند، ۱۲ نفر از شام و ۲۸ نفر از عراق. این دو نقل، از اسناد قوی برخوردار نیستند که انسان یقین پیدا کند؛ و از جهتی در تعداد نقلشده تعارض دارند، و برای همین نمیشود بهیقین گفت که چند نفر هستند.
* موضوعی که در اوصاف ابدال روایت کردهاند، مربوط به یاوران و بیعتکنندگان با حضرت ولیعصر علیهالسلام است که بهعنوان نمونه نقل میکنیم.
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «در موقع آمدن قائم علیهالسلام، گویندهای از آسمان بانگ میزند: ای مردم ولیّ امر قیام کرده است، در مکه به وی ملحق شوید، آنگاه نجبا از مصر و ابدال از شام و دستهجات عراق… با وی بیعت کنند.» (بحارالانوار ۵۱/۱۹۵)
علی علیهالسلام فرمود: «هنگامیکه قائم آل محمد قیام میکند، حقتعالی برای پشتیبانی از مردم، مردم مشرق و مغرب را گِرد میآورد که رفیقان او از مردم کوفه و ابدال او از مردم شاماند.» (صواعق محرقه، ص ۹۸)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «سپس میان رکن و مقام با او (مردی از اهلبیت منظور امام زمان علیهالسلام است.) بیعت میکنند… آنوقت ابدال شام و گروههای مردم عراق نزد او میروند و با وی بیعت میکنند.» (تاریخ ابن خلدون ۱/۶۱۴)
علی علیهالسلام فرمود: «در میان اهل شام ابدال هستند.» (تاریخ مدینه دمشق ۱/۳۲۴)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «ده چیز قبل از روز قیامت رخ میدهد: … مردی از ما اهلبیت مابین زمزم و مقام، قیام میکند، گروهی از اهل عراق و ابدال شام و نجبا اهل مصر… با او بیعت میکنند.» (دلائل الامامه، ص ۴۶۶)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «همانا رئیس و ستون امّتم دستهجاتی از یمن و ابدال شام هستند.» (سُبُل الهدی ۱۰/۳۷۱)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «در آخرالزمان فتنهای باشد… اهل شام را دشنام ندهید زیرا ابدال در میان آنها باشند.» (کمالالدین ۱/۳۷)
علی علیهالسلام فرمود: «ابدال از اهل شام و نجبا از اهل کوفهاند، خداوند همگی آنان را در روزی که بدترین روزگار برای دشمن ماست (روز ظهور قائم علیهالسلام) گِرد هم خواهد آورد.» (امالی مفید، ص ۴۳)
اثبات چیزی نفی غیر خود را نمیکند، آنچه دربارهٔ اهل شام ذکرشده دلیل بر این نیست که در ایران، افغانستان، پاکستان، کویت و… کسی از ابدال، زمانِ ظهور پیدا نمیشود!
مطلب دیگر آنکه بسیاری از روایت از اهل سنّت نقلشده است؛ و چون بنیامیّه شام را پایتخت قرار دادند و دشمنی امیرالمؤمنین علیهالسلام را آشکار مینمودند و مظهر دشمنی با امام شدند، در طول زمان برای پاکسازی و رفع اتّهام هم لازم میآمد که توصیفاتی دربارهٔ آنان را با هر سند و نقل اضعف روایت کنند تا جایی که در کرهٔ زمین موقع ظهور حضرت، ابدال شام تنها با او هستند و این بوی تصرّف و تحریف دارد. لذا یکی از دانشمندان خرّیت فن درایه گفته است: اینها برای شهرهای خود و بزرگان خودشان اینها را جعل کردهاند. چه آنکه راویان مجهولالحال، متعصّب، فاسق، فاقد اتّصال سلسله سند بوده و قابل استناد نیستند، لذا در علم حدیث این نوع اقوال را مجعول، مرسل، مرفوع، مقطوع، موقوف و …میدانند.
در حدیث صحیح، لازمهاش اتصال سند تا امام و پیامبر باید باشد و راویان دارای دو صفت و ویژگی باید باشند، عدالت و ایمان.
ببینید روایت از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کردهاند که اهل شام را دشنام ندهید، (تاریخ مدینه دمشق ۱/۳۲۴) اثبات روایت محتاج سند معتبر و دلیلی که مصون از حزازت درایه میباشد. در زمان پیامبر صلیالله علیه و آله هنوز بنیامیّه به شام رسوخ نکرده بودند تا دشمنی با امام پیش آید و عدّهای در مدینه اهل شام را لعنت کنند، معلوم میشود دستهایی پنهانی در کار بوده تا امتیازاتی از زبان پیامبر صلیالله علیه و آله برای آنها جعل کنند و… مطالب دراینباره بسیار است و مقامات معنوی، بحث تاریخی نیست تا بنده وارد شوم، برای اهل تحقیق این اشارات بس است.
* امّا آنچه میتوان در توصیف ابدال گفت صفات ممتازِ ایشان است که در السنه روایات بدان اشاره شده است که قابل توجّه است: به قضاء و قدر الهی راضی هستند. به دوری از محرّمات متّصف هستند. غضب ایشان به خاطر خداست. سخاوت نفس و سلامتی در قلب را دارا میباشند. به عموم مسلمانان حالت مهربانی و ترحّم دارند. در عوض بدی دیگران نیکوکاری میکنند و با آنچه خداوند به آنان داده است دیگران را یاری میدهند.
نمایندگان قبیلهٔ هَمدان به حضور پیامبر آمدند، فرمود: «همدان نیکو قبیلهای هستند چه قدر، برای یاریدادن شتابان و بر سختی شکیبا هستند گروهی از ابدال و اوتاد از ایشاناند.» (طبقات کبری ۱/۳۲۹)
از مضامین این نوع توصیفات وارده؛ میتوان کمی به شخصیت آنها پی برد که اینان از ابدال هستند.
* در اینکه امامان و اوصیاء و انبیاء فرد اوّل و شخص اکمل در ابدال هستند. این نظر به صواب است چنانکه در بحث اشاراتی از احادیث، روایت پنجم از امام رضا علیهالسلام نقل کردیم. در دعایی که از امام صادق علیهالسلام در اعمال امّ داود واردشده در نیمهٔ رجب که فرمود: «خدایا بر ابدال درود فرست» (اقبال ۳/۲۴۴) علامه مجلسی گوید: «ابدال با ائمه فرق دارند ولی ظاهر دعا صراحت ندارد، ممکن است حمل بر تأکید شود. ممکن است منظور از ابدال در دعا، خاص اصحاب ائمه باشند.» (بحارالانوار، بخش امامت ۵/۳۹)
بله بعد از مقام اوصیاء هر کس که نسبت به آنان مقرّب تر باشند، این لقب و توصیف به ایشان تعلّق میگیرد.
امام باقر علیهالسلام بهجابر بن عبدالله انصاری لوحی مکتوب را نشان داد که از طرف خداوند به پیامبر داده شده بود. در آن آمده بود ای محمد صلیالله علیه و آله … همانا اولیاءم (دوستانم) را جام لبریز و هم ابدال زمین آن را مینوشند، اگر کسی یک نفر از آنان را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده است. (الغبیه نعمانی، ص ۶۲)
* نکتهای از انعقاد نطفهٔ ابدال در حدیث نبوی رسیده است که پیامبر صلیالله علیه و آله به علی علیهالسلام فرمود: «یا علی اگر شب جمعه بعد از نماز عشا مجامعت کنی امید است که اگر فرزندی به هم رسد از ابدال باشد». (من لایحضره الفقیه ۵/۲۶۶) پس معلوم میگردد برای تکوّن ابدال، زمانهم بستری دخیل است.
چون کسی که میخواهد بزرگ شود، شرایط قبل هم دخیل در سرنوشت آنان است و این خود یک نوع رمزی است که پدران و مادران را برای فرزند خواهی نیکو ترغیب مینماید.
اینان آیا اویسی هستند؟! یا از کودکی به جذبهای که در درونشان بوده است به مراحلی از رشد اخلاقی رسیدهاند. اینان رجال الغیب هستند که بدون استاد طی طریق کردهاند؛ یعنی در کشف و معاینه، امام و ولی خدایی را درک نکرده و ندیدهاند و به الهامات و جذبه به این مقام رسیدهاند. بههرتقدیر مظنون به چیزی دلیل بر تیقّن آن چیز نمیشود، صرف گمان نمیتواند انسان را به باوری برساند که شک در آن نیاید. ما در مقام تحقیق هستیم نه تقلید، میخواهیم بهدرستی به حقیقت ابدال پی ببریم، نه آنکه هر چه در کتب دائرةالمعارف و اصطلاحات عرفانی و سلوکی نوشته و آنها هم اتّخاذ از نوشتههای گذشتگان کردهاند امّا نه خود آنها را دیدهاند و به باور صددرصدی هم نرسیدهاند، یقین پیدا کنیم.
* از ابوسعید ابوالخیر پرسیدند از اوتاد و ابدال کدام افضلاند؟ گفت: «اوتاد» گفتند: چگونه؟ گفت: «زیرا ابدال میگردند از حالی به حالی و بدل میشوند از مقامی به مقامی، امّا اوتاد به نهایت رسیدهاند و در مقام تمکیناند.» (فرهنگ نوربخش ۳/۱۸۹)
اگر به این توصیف توجّه شود، معلوم میگردد که دائماً در تبدیل اوصاف ذمیمه به صفات حمیده میباشند و در حال رشد هستند و در حال حرکت و صعودند تا متخلّق به اخلاق الهی گردند.
* مطالبی دربارهٔ ابدال نوشتهاند که کمی از ذوق سلیم اهل معاینه به دور است که زمین را بر چهار قسمت شرق و غرب و شمال و جنوب کردهاند که در هر سمتی نفری از ابدال مأمور محافظت و موجب برکت است؛ یا اقالیم را هفت شمردهاند که در اقلیم اوّل آن ابدال را بر قلب ابراهیم نام او را عبدالحی و در اقلیم دوّم بر قلب موسی نام او را عبدالعلیم نهادهاند و در اقلیم سوّم… که وظیفه اینان مدد خلایق است. گوییم کسی که به مقام قطب عالم پی ببرد و او را بشناسد، آنگاه به مقام خلفای او در روی زمین هم پی میبرد که همهجا به نَفَس و توجّه او رجال الغیب هستند و ظهور فیزیکی اگر یک ثانیه هم باشد تأثیر آن قابل احصاء نیست، یعنی لزوم ندارد حتماً کسی در شرق زمین آنهم به نام مثلاً عبدالحی ظهور حسی دائمی باید داشته باشد و همه اسمائی که اینان برای ابدال نوشتهاند یک عبد را به اسمی از اسماء الهی متصل کردهاند مانند عبدالقادر، عبدالقاهر و … تا اقالیم به سکونت اینان اهل زمین به آرامش برسند. … که بعد نوشتهاند چون یکی از اینها بمیرد یکی از عالم ناسوت که صوفی باشد بهجایش نصب کنند و به نام آن میرنده بخوانند. (مرآت الاسرار)
بر سالک طریقهٔ مرتضوی پوشیده نیست که این مطالب از خوابی یا کشفی و الهامی میتواند سرچشمه بگیرد که احتمال ناصوابی از دخالت نفس، در آن میرود که میان رحمان و شیطان را به هم میزند و یا از کسانی شنیدهاند که یک نفر از اینان را دیدم و حرفهایی در اینباره میزد که از یکصد سال اخیر از عارف بالله ملّا حسینقلی همدانی تا آیت الحق سیّد عبدالکریم کشمیری از این نوع تقسیمات و توصیفات ناقص نشنیدهایم.
* باز مطلبی را برای سالکان بگوییم که دانستن آن عیبی ندارد. یکی از اینها مینویسد: ای محبوب! ۳۵۷ دیگرند از ابدال و همه در کوه ساکن و خوراک ایشان برگ سلم و دیگر درختان است و ملخ بیابان و با کمال معرفت مقیدند؛ سیری و طیری ندارند. سیصد از اینها بر قلب آدم و چهل نفر بر قلب موسی و هفت نفر بر قلب ابراهیم و پنج نفر بر قلب جبرئیل و سه نفر بر قلب میکائیل و یک نفر بر قلب محمد خداوند آنان را خلق کرده است.
چون یکی بمیرد از سه تن، یکی را بهجایش رسانند و چون از سه یکی بمیرد از پنج یکی را بهجایش رسانند و چون از پنج یکی بمیرد، از هفت یکی را بهجایش رسانند و چون از هفت یکی بمیرد از چهل یکی را بهجایش رسانند و چون از چهل یکی بمیرد از سیصد یکی را بهجایش رسانند و این جمله بُدلاء به ترتیب مذکور فیض از قلب ابدال میگیرند که دل او بر دل اسرافیل است. ای محبوب! بُدلاء ۴۶۴ نفر میباشند ۳۶۴ را ذکر کردیم و چهل دیگرند. (مرآت الاسرار)
بر سالک تحت اشراف عارف بالله که طی طریق کرده و خود حقایقی را چشیده و رجال الهی را درک کرده پوشیده نیست که این تقسیمات (کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۸۴۶، ۱۴۶) از هیچ عارف طریقهٔ مرتضوی در طول تاریخ اسلام شنیده نشده که اینان بهحق و واصلان بودند و مراحل و منازل طریقت را طی کردهاند و قبول هر چیزی بستگی به تشخیص بزرگی از اهل عرفان همانند عارف بالله سید علی آقا قاضی دارد و الّا پذیرفتن کار سادهای نیست و بدون باور نمیشود حکمی به مطلبی کرد که دیگران آن را بپذیرند که به خدا باید پناه برد از مظنونات و زودباوریها و مکاشفات خیالی و خوابهایی که نفس آن را میسازد و به تصویر و صدا درمیآورد؛ چه آنکه امضاء چیزی سبب باور دیگران میشود و اگر در اعتقاد و عمل آنان تأثیرگذار باشد و بعد معلوم شود که ناصواب بوده، عوارضی برای گوینده و حکم کننده دارد.
* در کتابهای عرفانی، اولیاء را بر شش طبقه دستهبندی کردهاند و به ترتیب نوشتهاند: أقطاب، ائمه، اوتاد، ابدال، نقباء، نجبا ولیکن اصحّ آن است که بعد از مقام امامت، اوتاد و بعدازآن ابدال باشد و حضرت بقیهالله قطب عالم و امام و جزء ائمّه است و به نظر ما همان امام معصوم است نه دو چیز، و لفظ اقطاب زیبنده فرد نیست مگر قطب الاقطاب.
* از عارفی پرسیدند ابدال چند نفرند؟ گفت: «چهل تن»، سؤال کردند که چرا نگفتید چهل مرد؟ گفتید: چهل نفس؟ گفت: همه اینها مرد نیستند بلکه در بین آنان زنان هستند و کسی که به مقام ابدال نائل میآید انسان است و انسان بودن اختصاص به زن یا مرد ندارد. (زن در آیینه جلال و جمال، ص ۲۳۳؛ تفسیر روح البیان ۲/۳۴)
آنچه ابن عربی از کسی سؤال کرد و او جواب گفت، خبر واحد است و در طول ۱۴۰۰ سال از اولیای الهی نه شنیده و نه گفتهاند، البتّه هیچ بُعدی ندارد و امکان هم دارد، ولی یقین به خبر واحد که راوی او چه کسی بوده و تا چه حدّ قوّهٔ یقین و تمکین داشته و در تشخیص مروی دچار ناصوابی نشده باشد.
بنده از اساتیدم دربارهٔ ابدال به این صورت چیزی نشنیدم و در کتابها و مطالب سینهبهسینه عرفای سدهٔ اخیر، چیزی به ما نرسیده است، بله! آنچه رسیده و نقل کردهاند همه اولیاء یا رجال الغیب بودهاند که در نوم یا مکاشفه یا بیداری، به ملاقاتی رسیدهاند و بعضی رموز و جواب سؤالها را بیان و مرقوم داشتهاند.
* در بعضی مناطق دنیا مقرّ و مسکن بعضی ابدال را در کوهها دانستهاند؛ مانند کوه بالشتان (والشتان) بین قندهار و جنوب شرقی غور. (طبقات ناصری ۲/۳۳۵) و در ایران هم مقرّ و مسکن اولیاء را در غارها و دل کوهها میدانستند. امّا اینکه این اولیاء توصیفشان ابدال است، دلیل محکمی میخواهد تا آن را قبول کرد.
در مثنوی پانزده مرتبه کلمه ابدال تکرار شده است که منظور از ابدال را ولی خدا بهعنوان مطلق میداند. نه آنطور که در کتابها نوشتهاند از عدد آنان یا کار شخصی آنان و … لذا میفرماید: همه مردم دنیا بدان جهت گمراه شدند که کمتر کسی از حال ابدال خداوندِ آگاه باخبر شد. (۱/۲۶۴) و نیز از لطفهای حقتعالی نسبت به ابدال را خلیفه برای فرستادهٔ روم گفت تا از حال و مقام آنان باخبر شود. (۱/۱۴۳۴)
این نَفَس ابدال است که از تأثیر آن بهار حاصل میشود و در دلوجان طالب، سبزهزار معرفت میروید. (۱/۲۰۴۲)
ای برادر، حکمت بر قلب تو روان است ولی بدان بهواسطهٔ ابدال به تو میرسد و حکمت تو جنبهٔ عاریتی دارد. (۱/۳۲۵۵)
همچنان که جان بر جسم تو پرتو افکنده، ابدال هم بر جان من پرتو افکندهاند. (۱/۳۲۷۳)
ابدال در میان خود اصطلاحاتی دارند که اهل قیلوقال از آن اطلاعی ندارند (به زبان رمز و کنایه، بیان مطالب و حقایق را گویند.) (۱/۳۴۰۹)
نیروی ابدال را باید از جانب حق بدانی نه از طعام و سفرههای رنگین. (۳/۷)
ابدال که خلق عام میگویند دنیای فعلی مانند چاهی بسیار تنگ و تاریک است ولی بیرون از این چاه جهانی مجرّد از مادّه و مدّت و محسوس وجود دارد .(۳/۶۴-۶۳)
آن دلی که از هفتآسمان برتر است دل ابدال یا پیامبران است. (۳/۲۲۴۸)
ابدال چه کسانی هستند؟ ابدال همان کسانی هستند که اوصاف بشری و دنیویشان به اوصاف الهی مبدّل شد، مانند شراب که استحاله شود خمر میشود. ابدال انسانهایی هستند که ناقص بودند امّا به استحاله کامل شدند. (۳/۴۰۰۰)
از مجموع مطالب مثنوی برمیآید که منظور از ابدال اولیای الهی هستند که مقامشان از اولیاء الهی مستور (اوتاد) پایینتر است. (مثنوی ۳/۳۱۰۶) و اینان متخلّق و متّصف به فضایل و صفات پسندیده شدهاند و اینان واسطه فیض و برکات الهیاند.
امام صادق علیه السلام فرمود: صاحب این امر را بهناچار غیبتی است و با او سی نفر هستند. (غیبت نعمانی، ص ۱۸۸، باب ۱۰-ح ۴۱ و ما بثلاثین من وحشته) با این روایت سی نفر، میتوان در همهٔ اعصار ابدال را حدس زد که با وفات یکی دیگری بهجای او قرار میگیرد و کارهای محوّله را انجام میدهند.