مقام اخلاق
1- اشاراتی به معانی
اخلاق: خوی، روش، شیوه، سلوک (نیکو)
2- اشاراتی از قرآن
در سوره قلم آیه 4 فرمود: «اِنّک لَعلی خُلُقٍ عظیم: (ای پیامبر) بهراستی تو را خویی سِتُرگ (بزرگ) است.»
3- اشاراتی از احادیث
1- پیامبر صلیالله علیه و آله: «نیکخویی نصف دین است.»(الخصال ص 30)
2- پیامبر صلیالله علیه و آله: «نیکخویی، خیر دنیا و آخرت را از آن خود کرده است.» (امالی صدوق ص 588)
3- پیامبر صلیالله علیه و آله: «اگر بنده بداند که خوشخویی چه ثمراتی دارد، هر آینه داند که به داشتن خوی نیکو نیازمند است.» (بحارالانوار 10/369)
4- پیامبر صلیالله علیه و آله به جریر بن عبدالله فرمود: «تو کسی هستی که خداوند زیبایت آفریده است. پس اخلاقت را نیز زیبا گردان.» (بحارالانوار 71/394)
5- امام صادق علیهالسلام: «زندگی گواراتر از اخلاق خوش نیست.» (علل الشرایع ص 560)
6- پیامبر صلیالله علیه و آله: «آدمی با حُسن خلق خود به مرتبه روزهگیر شبزندهدار میرسد و در زمره گردنفرازان (فرمانروایان) به شمار میآید در حالی که جز بر خانواده خود فرمانروایی ندارد.»(شرح نهجالبلاغه 6/338)
7- امام صادق علیهالسلام: «مؤمن بعد از واجبات عملی، محبوبتر از خوشاخلاقی با مردم، نزد خداوند متعال نمیآورد.» (الکافی 2/100)
8- پیامبر صلیالله علیه و آله: «در ترازوی اعمال چیزی سنگینتر از خوشخویی نیست.» (بحارالانوار 71/383)
9- پیامبر صلیالله علیه و آله: «خویها دادههایی از جانب خداوند عزّوجل هستند. پس هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد خوی نیکو بدو عطا کند و هرگاه بندهای را دشمن بدارد، خوی ناپسند به وی دهد.» (الاختصاص ص 225)
10- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «خوشخویی گناه را ذوب میکند همچنان که آفتاب یخ را ذوب میکند.» (الکافی 2/100)
4- نکتهها
* حسن اخلاق و سلوک و معاشرت، از آثار شرح صدر است که کامل آن به پیامبر ما اختصاصی داده شده است. خداوند در سوره انشراح آیه 1 فرمود: «ألَم نَشرَح لَکَ صَدرَک: آیا ما سینهات را گشاده نکردیم؟»
اگر خداوند، انبیاء را صفات و مقام خاص عطا کرده، اما ممتازترین آن را که «خُلُق عظیم» است به پیامبر ما داده است. دارنده کاملِ مکارم اخلاق، پیامبر صلیالله علیه و آله بود که نشانه عطاء خاص بوده است، جلوه این حُسن و جمال به رمزی در اشرف مخلوقات پیشتاز شد و دیگران از صغیر و کبیر در طول او به وجود آمدند و به غبطهٔ به این مقام افتادند.
* صفت خاص، آثار خاص دارد اما مکارم اخلاق، دهها صفت از فضایل دارد که جامع آن برای مقام جمعالجمعی رسول خدا صلیالله علیه و آله بوده است.
البته ما کجا و توصیف این مقام بس ارجمند کجا! که پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «بُعثتُ لاُتمّ مکارم الخلاق: من مبعوث به رسالت شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل و تمام کنم.»
پس در میان عوام و خواص و دوست و دشمن، خُلُق نیکوی او به ظهور رسید. لذا از او هیچگونه آزار و تعدّی به کسی نرسید و دائم، حریص در مسلمان کردن دشمنان و بذل همه نوع معروف و نیکویی بوده است.
کسی که به این صفت، متّصف میشود، با علم و شناختی که دارد در حال بذل فضائل است و از بروز رذایل دوری میکند. به معنی دیگر اینکه جایگاهها را در پیاده کردن صفات اخلاقی میداند و نسبت به قریب و بعید، به موقع بذل میکند. جاذبهای دارد که همگان را به خود جذب مینماید. لذا عفو و گذشت، سرآمدِ کارش است و ایثار وجود، در فرهنگ وجودش در حال فیض رسانی است و نسبت به متجاوزین و بدگویان، صبور و حلیم و بردبار است.
پس مهربانی او زبانزد است و اطرافیانٰ از او در امان هستند و به ارشادات او رهنمود میشوند. البته اینها ظهور اسماء و صفات الهی است که ظهور در خلیفه او دارد و وارستگی و تخلّق به اخلاق الله در او همیشه بوده است.
موهبت الهی اگر ذاتی باشد، یعنی کسی که دارای خُلق کریم باشد بسیار ارزشمند است و اگر خُلق، اکتسابی و به زحمت هم به دست آید، باز جای شکر آن لازم است. لذا بزرگان فرمودند اگر حلم ندارید، خود را به صفت حلم بزنید، آنقدر که بر اثر تکرار و تمرین، صاحب حلم شوید.
خداوند فرمود: «قد أفلح من زکّیها: هرکس نفس خود را تزکیه کرد، رستگار شد.» (شمس:10)
تزکیه نفس سبب آراسته شدن رفتار و نشان دادن خوشخویی میشود؛ و به قول پیامبر صلیالله علیه و آله: «خوشخویی، بزرگترین آفریده خداست.»
پس باعث بالا رفتن درجات ایمان و استحکام دین میگردد. لذا خداوند گناهانِ دارندگان اخلاق کریمه را به خاطر امتیاز کامل این صفت، کمکم محو میکند چنانکه آفتاب، یخ را بر اثر گرما آب مینماید.
وقتی این صفت ملکه شود، مقام آور میگردد. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «با خوشخویی، بنده به بزرگترین درجات آخرت و شریفترین مقامات میرسد درحالیکه عبادتش ضعیف است.» (محجه البیضاء 5/93)
در اخلاق کریمه، معیار صورت ظاهر و دارایی و حسب و نسب و شغل و علم نیست تا برای توصیف یک انسان از اینها بهره برد، بلکه مکارم اخلاق در نفس رسوخ کرده و در اعمال و رفتار به ظهور پیوسته یعنی صفات، ملکه جانش شده است. چهبسا افرادی که علم ندارند، اما خوشخُلق هستند و آن، میزان است. لذا دروغ نمیگوید و راست گوست. چهبسا افرادی تمکّن مادی ندارند و صورت ظاهری آنان را زشت مینماید و حسب و نسب ممتازی ندارند اما در مکارم اخلاق، بردبارند و خشم نمیکنند.
اما جامع همه مکارم را پیامبر صلیالله علیه و آله داراست و هرکس که در سیره اخلاقی به پیامبر و امام، نزدیکتر است درصد دارندگی آن بیشتر است. لذا پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «محبوبترین شما نزد من و نزدیکترینتان در نشستن با من در روز قیامت، خوشخوترین شماست.» (محجه البیضاء 5/91)
لذا پیامبر صلیالله علیه و آله معیار خوشاخلاقی را صورت ظاهر و عالم بودن، حسب داشتن و … نفرمود.
* اخلاق، صورت ثابتی است در نفس که بدون فکر و تأمّل و تأنی صادر میشود. وقتی کسی میخواهد ببخشد، ساعتی فکر میکند تا چیزی بدهد و یا وقتی که میخواهد بر مصیبت وارده، صبر کند، دنبال خواندن مطالبی در ثواب صبر و امتیاز آن در قیامت است. این چنین شخصی معلوم است که صفت کریمی و صبوری در نفسش رسوخ نکرده است.
صدور اخلاق به ملکات متّکی است و این آدمی است که تا چه اندازه شناخت به صفت داشته و قدرت ظهور آن را دارد. کسانی هستند که مثلاً بخشش را دوست دارند و تمام آیات و روایات آن را میدانند و لکن در مقام بروز آن، قدرت محرّکه و نیروی بخشیدن زیاد را ندارند.
* پس دانایی و دانشِ صفتی، غیر آشکار کردن آن است. در عمل، موقع بخشیدن، چیزی نمیگوید لکن صفت منّتگذاری در درون اوست و بعدها به خاطر علل و عواملی به زبان منّت میگذارد.
* درصد حسن خلق هر صفتی، به دارنده صفت بستگی دارد. یک نفر اگر زیباست میبیند مثلاً انگشتانش مشکل دارد و یا کمی انحراف و خمیدگی در پشت و کمر دارد و یا دهانش بو میدهد و … پس زیبایی مطلق وجود ندارد که در تمام اعضاء و جوارح بدون هیچ کاستی باشد اگر کسی دارنده همه مکارم اخلاق باشد کامل و مطلق است غیر از معصوم علیهالسلام هرکس را میبینید، کاستی و نقص در بعضی صفاتشان بوده که مرتبه او پایینتر از امام است.
مثلاً از بزرگی سؤال میکنید، کوتاه جواب میدهد و حوصله و خُلق توضیح را ندارد و یا از سؤال ناراحت میشود.
سیّدی از بزرگی، نام یکی از علماء گذشته را که عنوانش عارف بوده پرسید. آن شخصیتِ بزرگ، ناراحت شد و اعتنایی نکرد با این که میتوانست بگوید: الآن حالِ جواب دادن را ندارم یا از دیگران بپرسید و یا به فلان کتاب مراجعه کنید. پس نتیجه میگیریم هرچند بزرگان، مکارم اخلاق را دارا باشند ولی مطلق نیستند بلکه مقیّد هستند.
* نکته دقیق آنکه، هرکس دارای سیره اخلاقی حَسَن باشد از ذهن و تفکّر و قوّه عاقله به نحو احسن استفاده میکند و صواب هر صفتی را به خود اختصاص میدهد و لکن افراط و تفریط نکردن در هر صفت، یا احتیاج به تجربه دارد و یا حکیمانه برخورد کند. غیرت، از مکارم اخلاق است. امّا تعصّب در غیرت نورزیدن یا برخورد تند نکردن احتیاج به عقل قدسی دارد. پیامبر و امام، تمام مسائل را دقیقاً میدانند و اِعمال میکنند ولی دیگران معلوم نیست تا چه قدر در این نوع مسائل جلو رفتهاند و نزدیک به امام هستند و تالیتلو باشند. چه آنکه پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «من آمدم تا مکارم اخلاق را به پایان برسانم.»
* شاهدی از قرآن میآوریم که خداوند در سوره فتح آیه 29 درباره یاران پیامبر میفرماید: «اشداءَ علی الکفّار رحماء بینهم: در برابر کفّار سرسخت و در میان خود مهرباناند.»
آیا در همه جا، مهربانی کمال است؟ و در همه جا شدّت عمل کمال است؟ خیر، تشخیص موضوع و کاربرد سرسختی و مهربانی، قوّه عاقله و حکمت و دانش و نیروی عملی لازم دارد که بتواند اجرا کند و تماماً مجری، کارش به صواب باشد.
* موضوعی دیگر که لازم است گفته شود این است که انسان، نه فرشته است و نه حیوان، قابلتغییر و تحوّل است و تغییر اخلاق سوء به حُسن در نفس مقتضی دارد. کتابهای آسمانی و اندرز انبیاء و اولیاء، همه در جهت تغییرپذیری اخلاق مردم، بهترین راهها را گفتهاند و نشان دادهاند. ولیکن مردم در پذیرش و پیاده کردن نوعاً دارای مشکل هستند. پیامبر به معاذ فرمود: «حَسّن خُلقک للنّاس: ای معاذ! اخلاقت را برای مردم نیکو کن.» این جمله برای همگان است اما شخص تا چه حد میتواند غرایز و شهواتش را به تعدیل برساند تا به کمال برسد و این کار احتیاج مبرم به استاد و ریاضت و تمرین دارد.
حیوان بر اثر نوعی تمرین تربیت میشود و امکان تغییر در او وجود دارد. در انسان یقیناً صفات، قابلتغییر است. امّا مغلوب شدن او در تحت هوای نفس، انیّت و جنود جهل بستگی به عدم همّت، استقامت و قابلیت دارد.
* البته آن کس که بر حُسن رفتار عملی، تربیت شده باشد، بسیار جلو رفته و امید به عافیت و عاقبت به خیری در او هست؛ و آن کس که میخواهد آن را کسب کند میتواند با نسخه استاد راه رفته قوای درون را به حدّ تعدیل بکشاند. بیباکی و دل به دریا زدن، ممدوح نیست. ترسویی و جُبن هم جنبه تفریط دارد. پس در بعضی انسانها ذاتاً و به طور موروثی حدّ وسط صفات حمیده و خوشخلقی وجود دارد. امّا آنهایی که از این موهبت الهی بیبهرهاند، لازم است با معلّم اخلاق در تهذیب صفات و پرورش حسن اخلاق کوشا باشند.
* آموزش و پرورش تأثیر به سزایی دارد بهشرط آن که شخص، گیرنده باشد و در پیاده کردن سستی نداشته باشد.
حافظ فرمود:
حُسن مه رویانِ مجلس، گرچه دل میبرد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود (غزل 206)
زیبایی خوب رویانِ مجلس اگرچه دین و دل را به یغما میبرد، اما عشق ما با لطافت طبع و خوبی اخلاق بود که خود را تسلیم آن کردیم.
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری **** وفای عهد من از خاطرت به در نرود (غزل 224)
تو ای پیامبر صلیالله علیه و آله از مکارم اخلاق عالم دیگر داری که دیگران را به تو نمیتوان قیاس کرد. وفای عهد من به تو از ازل بوده و به خاطر گناه، خط بطلان بر آن مکش.
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد **** تو را در این سخن انکار کار ما نرسد (غزل 156)
در حسن و ملاحت و خلق و وفای به عهد از انبیاء و اولیاء به یار ما (پیامبر صلیالله علیه و آله) نرسد. تو ای منکر بد اختر! در این سخن انکار اقرار ما نرسد که انکار، مستلزم کفر است.
طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم **** گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید (غزل 230)
از فیض و رحمت کریمه قطع طمع مکن که خداوند غفار، خُلق کریم دارد و گناهان را بپوشاند و عاشقان را ببخشاید.
بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریم **** که از سؤال ملولیم و از جواب خجل (غزل 305)
باشد که یار بهواسطه حسن اخلاق کریمی که دارد درباره گناهان ما نپرسد؛ زیرا از پرسش او و از جوابش خجل و ملول شویم.
نقل هر جور که از خُلق کریمت کردند **** قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی (غزل 380)
حکایت هر قهری که از اخلاق کریم تو گویند قول دردمندان بلاست که حفظ ادب نکردند. حاشا که تو این قسم قهرها نکنی و قابل شِکوِه نباشد.
اگر چه حسنفروشان به جلوه آمدهاند **** کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد (غزل 156)
اگر چه انبیاء و اولیاء و محبوبان، در دنیا ملاحت خویش را به جلوه آوردند ولی کسی در حسن خلق و دلربایی به سرور کائنات ما نمیرسد.
مولانا در مثنوی فرمود:
در گذر از فضل و از جَلدیّ و فن **** کو ز خدمت دارد و خُلقِ حَسَن (6/2500)
تو نیز از فضل و چالاکی و هنر خود چشمپوشی کن؛ زیرا کار اصلی، طاعت خدا و خدمت به خلق و داشتن اخلاق پسندیده است.
ما کِهایم این را؟ بیا ای یارِ من **** روزِ من روشن کن از خُلقِ حَسَن (6/2703)
ما چه کسی هستیم که لایق عطایای تو باشیم؟ ای یار من بیا با اخلاق حسنهات روزم را روشنی بخش.
گریه او، خنده او، نطق او **** نیست از وَی، هست محض خُلقِ هو (5/1330)
گریه و خنده و گفتار آن مراد و استاد (فانی فی الله) از خودش نیست بلکه خالصاً از اخلاق الهی ناشی شده است.
خیره شد در شیخ و، اندر دلقِ او **** شکلِ دیگر گشته خُلق و خَلقِ او (2/3213)
وقتی پادشاهی، عارفی را دید شناخت و به او خیره شد و دید که او ابراهیم قبلی نیست هم اخلاق و هم ظاهرش عوض شده و خوب گردیده است.
موسی به یک گوسالهپرست فرمود: در مورد پیامبری من، صد نوع شک آوردی درحالیکه من دارای دلایل روشن و اخلاق نیکو و والا هستم.
عذر خواهم در درونت خُلقِ توست **** ز اعتمادِ او دل من جُرم جُست (1/2416)
گوسالهپرست گفت: این عذر خواه و شفیع من در درون تو، همانا اخلاق بزرگوارانه توست به اعتماد آن خُلق کریمانه دلم مرتکب گناه شده است و میدانم تو گنهکار را عقوبت نمیکنی.