وبلاگ

مقام اذن

۱- اشاراتی به معانی

اذن: اجازه، دستور، رخصت، اعلام

مأذون: اذن داده‌شده

۲- اشاراتی از قرآن

۱- في بُیُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فیٖهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیٖهٰا بِالغُدُوِّ والآصٰالِ: در خانه‌هایی که خداوند اجازه داده است که رفعت یابد و در آن نام خدا شود و صبح و شام در آن تسبیح او کنند. (نور: ۳۶)

۲- وَ مٰا کٰان لِرَسُولٍ أنْ یَأتِیَ بِآیَةٍ إلّٰا بِاذْنِ اللهِ: هیچ پیامبری نبود که بی‌اجازۀ خدا آیت و معجزه‌ای آورد. (رعد: ۳۸)

۳- وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أنْ تَمُوتَ إلّٰا بِإذْنِ اللهِ: هیچ‌کس مگر به اجازۀ خدا نخواهد مُرد. (آل‌عمران: ۱۴۵)

۴- وَ البَلَدُ الطَیِّبُ یَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإذْنِ رَبِّه: و زمین پاک گیاهش به اجازۀ خدا نیکو برآید. (اعراف: ۵۸)

۵- یَوْمَ یَأتِ لٰا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إلّٰا بِاذْنِه: در روز قیامت هیچ‌کس جز با اجازه خدا سخن نگوید. (هود: ۱۰۵)

۶- مٰا أصٰابَ مِنْ مُصیٖبَةٍ إلّٰا بإِذْنِ اللهِ: هیچ مصیبتی (از درد و فقر و غم) به شما نرسد مگر به اجازه خدا باشد. (تغابن: ۱۱)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- امام کاظم علیه‌السلام: «در آسمان‌ها و زمین چیزی به وجود نمی‌آید مگر به‌واسطۀ هفت چیز: قضا و قدر و اراده، مشیّت، کتاب، زمان، اذن.» (خصال مترجم ۲/۴۰۴)

۲- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «(در قبرستان به اصحابش فرمود): اگر به اهل قبور اذن داده می‌شد که سخن بگویند، هرآینه می‌گفتند: بهترین زاد و توشه تقوی است.» (درر الاخبار، ص ۲۳۲)

۳- عیسی بن مریم علیه‌السلام: «بیماران را مداوا نمودم و به اذن خدا شفایشان دادم، کور مادرزاد و بیماری پیسی را به اذن خداوند شفا بخشیدم و مردگان را به اذن خدا زنده گردانیدم.» (درر الاخبار، ص ۱۴۵)

۴- ابو بصیر به امام باقر علیه‌السلام عرض کرد: شما می‌توانید مُرده‌ها را زنده کنید؟ و کور و پیسی را شفا بدهید؟ فرمود: «بلی، به اذن خدا این کارها را می‌توانیم انجام بدهیم.» (درر الاخبار، ص ۵۶۹)

۵- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «یا علی زن روزه مستحبی نگیرد مگر به اذن شوهرش و بنده روزه مستحبی نگیرد مگر با اذن مولای خود و مهمان روزه مستحبی نگیرد مگر با اذن میزبانش.» (طرائف الحکم ۲/۲۰۲)

۶- امام کاظم علیه‌السلام: «برای هر مرضی دعایی است، پس هرگاه مریض راغب به دعا گردد، البتّه خداوند در شفا یافتن او اذن فرموده است.» (طرائف الحکم ۲/۳۸۳)

۷- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هرگاه برای بنده در دعا اذن داده شد، بر او باب رحمت گشوده می‌شود و با دعا کسی هلاک نمی‌شود.» (عدة الداعی، ص ۴۱)

۸- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «من به اذن خدا مردم را بین بهشت و دوزخ تقسیم می‌کنم.» (علل الشرایع ۱/۵۴۱)

۹- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «به اذن خدا مژده دهم و از طرف خدای عزوجل ابلاغ کنم، خدا مرا در همۀ این‌ها مقتدر ساخته است.» (اصول کافی مترجم ۲/۱۱۵)

۱۰- امام صادق علیه‌السلام: «هنگامی‌که اذن ورود به خانه را گرفتید اول سلام کنید که یکی از نام‌های خداوند است. البته اجازه گرفتن باید از پشت در قبل از نگاه کردن به داخل خانه باشد.» (مشکاة الانوار، ص ۴۰۵)

۴- نکته‌ها

* بدان که اذن الهی گاهی مرادف امر قرار می‌گیرد. پس وقتی حق‌تعالی چیزی را تقدیر کند پس خداوند می‌فرماید: «باش» پس می‌باشد. امر می‌کند یعنی اذن می‌دهد و آن تقدیر و اندازه به‌حکم و حدّ خود می‌شود.

اذن خداوند تمکّن و قدرت بخشیدن به چیزی برای موردی خاص؛ یعنی حق، فاعل است و حسن فعلی به چیزی می‌دهد و او به آنچه مأذون شده، می‌شود.

به‌عبارت‌دیگر حق سبب فعلی را می‌آفریند. پس رخصت در آن باعث آمدن مسبب می‌شود و این در عالم ممکنات وجود دارد که تحقق پیدا می‌کند و این به کلمه ساده اذن است که معلوم و بارز می‌شود.

* همیشه فیض و دستور از عالم بالا و از عالی است نسبت به قابل، پس وقتی قابلیت که وصف ذاتی است به آن اجازت صادر شد، هرچه فیض باشد متحقق می‌شود. امّا اگر حسن قابلی در چیزی نباشد پس رخصت لباس فعلیت نمی‌پوشد. «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب‌خانه چیست؟»

چنانکه بهشت برای همه مفتوح است امّا همۀ انسان‌ها قابلیت ورود پیدا نمی‌کنند. این عدم قابلیت از عالم بالا نیست، بلکه از غلبۀ نفس امّاره و شهوات است. پس اذن در همۀ کارهای خیر و خوبی هست. گیرندگی و ضعف اراده و عزم و … سبب می‌شود صدای مؤذّن را نشنوند.

* وقتی‌که انسانی به درگاه پادشاهی می‌رسد، حتماً دارای آداب ‌و رسومی است و به درگاه حضرت جانان وقتی رخصت داده می‌شود در هر مکانی از مسجد و کوه طور، بیت‌الله کعبه، محافل توحیدی و در هرزمانی مراعات آن در بساط قرب لازم است. اجازه برای کسانی است که دارای نیّت خالص و صفای باطن هستند، لذا نباید در ورود، اَقدام غبارآلود باشد، چون درگاه مجیر طالب پاکیزگان است.

* به‌حسب باطن، جمیع ارض و سماء و هر چه در آن است، از غیب و شهود مایَملَک خلیفۀ خداوند و امام است. پس در معنی بدون اذن امام، شخص اگرچه به‌حسب ظاهر مایملک دارد، اما چون اذن واقعی ندارد تصرف بی‌اذن می‌شود و این تصرفات برای آن شخص فایدۀ تامّه و کامله ندارد که این معنی را اهل معرفت درک می‌کنند.

* در طریقت، اولیاء الهی با نفس گرم و القاء و تلقین عدّه‌ای، از خواص را تربیت و پرورش دهند، پس آن‌ها را مأذون در ذکر، فکر، ریاضت، دستگیری خلق خدا و هدایت خاصه کنند؛ که البتّه سیرۀ عالمان ربّانی و مرشدان و اساتید در قابلیت تلامذه ازنظر کمّی و کیفی و نوع استجازه و حدود رخصت از ناحیۀ مجیز مختلف است. لذا عدّه‌ای مأذون در ذکر، گروهی مأذون در امامت جماعت، دسته‌ای مجاز در امور حسبیه و… می‌شوند.

* گفته‌شده که نماز برای همه مجاز و رواست، امّا برای مصلّین واقعی و اولیای الهی میعاد خاص و ملاقات ربّانی است. خواندن کتاب وحی برای همه جایز است، امّا برای قاریان عارف به حقایق قرآنی اذن ناب و مراوده با حضرت ربوبی است. پس یک اذن عام برای همه موارد برای همگان میسّر است و یک رخصت خاص که نصیب قابلان و طالبان واقعی که درک حضور حاضر بهترین اوقات حیات آن‌هاست می‌باشد که این حظّی است بس خطیر که هر که را این توفیق نائل شد سبقت به اخذ جام رحمت از دیگران گرفته‌اند.

* بدان که عالم محضر ربوبی است و روح و تنِ انسان بدون اجازه حضرتش نتواند حرکتی از خود داشته باشد. اولیای الهی که به این نکته رسیده‌اند، حرکات خود را مستقل نمی‌بینند و بلکه اگر نَفَسی می‌کشند و حرکتی از ایشان صادر می‌شود، با اجازه ربوبی می‌دانند. چون او را مالک الملوک می‌دانند و مالک، هر کاری در مُلکش بخواهد انجام می‌دهد.

* اهل طریقت بر این عقیده‌اند که همۀ اوراد و اذکار حکم دوا را دارند. آنچه واجب است از نماز و روزه و مانند آن جای هیچ شکی نیست و باید طبق قوانین شرع مقدس آورده شود که این موضوع بر همگان پوشیده است.

امّا در غیر واجبات این‌طور نیست. مثلاً هر انسانی در هر مقامی از عالی و دانی، ضعیف یا قوی، با یقین یا با شک و … از پیش خود هر کاری و ذکری در هر مکان و زمانی آن را بخواند و اجرا کند به آثار و ثمرات آن ان‌شاءالله می‌رسد.

اساتید فرموده‌اند: اذن استاد حاذق شرط در کمال اوراد است و بی مجوّز گاهی نافع نیفتد؛ زیرا همۀ آن‌ها مانند دوایی است که برای یکی نافع و برای دیگری ضرر دارد. دو وِرد در دو موضوع، بدون مجوّز گاهی به خاطر آثار مختلف همدیگر را دفع کنند یا مضر افتند.

حتّی بدون اذن، به اعدادی که از پیش خود یا از کتابی خوانده است و آن را انجام می‌دهد، درحالی‌که اگر مناسب حال و مقام او این عدد نباشد، به تزلزل و خطر می‌افتد. چون آثار را نمی‌بیند به شک و حیرت می‌افتد.

* رمزی را اهل معنی فرموده‌اند که هرگاه در کارهایت با حق لذّت می‌بری و خسته نمی‌شوی و به ذکر و فکر و مناجات و طاعت اُفت نمی‌کنی، معلوم می‌شود که مأذون هستی وگرنه، خسته می‌شوی و بی طرب مشغول اوراد می‌شوی و حالت کسالت وسط کار به تو دست می‌دهد و ناامید می‌شوی و یواش‌یواش طریقه را عوض می‌کنی و بر این دلیل است که مأذون خاص نشدی، بلکه مأذون عام شده‌ای.

* موضوعی که در سورۀ بقره آیۀ ۲۴۹ آمده، این است که «بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند.» یعنی قلّت و کثرت، هیچ‌گاه ملاک پیروزی و برتری نخواهد بود، بلکه هرگاه مجیز امضاء کند هرچند لشکر تعدادشان قلیل باشد، به پیروزی می‌رسد. پس امضاءِ هر کاری برای قبولی و فتح از طرف مجیز، نافع است. اگرچه از نظر ظاهری و کمّی به نظر، ضعیف جلوه کند.

* نقل است که قنبر غلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام گاهی با شمشیر برای حفظ امام به دنبالش راه می‌افتاد. شبی حضرت متوجه او شد و فرمود: «وای بر تو! از اهل آسمان حفظم می‌کنی یا از اهل زمین؟» عرض کرد: از اهل زمین. فرمود: «اهل زمین جز با اذن خدا قدرت هیچ کاری دربارۀ من را ندارند، شما برگرد.» و او بازگشت. (اخلاق شبّر ص ۴۱۹)

* مطلبی از حضرت استاد کشمیری رحمت‌الله علیه دیدم که درس بزرگی در این موضوع بود. وقتی به اهل دانشی اجازۀ ورود داده و در وقت مشایعت، هم احترام می‌کردند. به جنابشان عرض شد که این شخص آن‌قدرها بالا نیست که شما با این کسالت خود را به‌زحمت می‌اندازید. فرمود: «کارم را ملاک قرار ندهید.»

یعنی بعضی اذن‌ها و تعارفات فقط بر مصالح است نه آن‌که هر کس به خانه ایشان رفتند دلیل بر بزرگی آن شخص باشد. مرا به نقل این روایت که مدارا بر اساس تقیّه است انداخته که: مردی اجازه خواست که به خانه پیامبر صلی‌الله علیه و آله درآید. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «اذن دهید او را که بد مردی است از قبیله خود.» وقتی داخل شد حضرت به نرمی با او سخن گفت، به‌طوری‌که حاضران گمان کردند که نزد آن حضرت منزلتی دارد. چون بیرون رفت عرض کردند: که نخست دربارۀ او چنین فرمودی و سپس با او به نیکویی و نرمی سخن گفتید؟! فرمود: «بدترین مردم نزد خداوند در قیامت کسی است که او را اکرام کنند تا خود را از شر او نگهدارند.» (علم اخلاق اسلامی ۳/۵۴۴)

* جوانی که پدر و مادر دارد برای رضایت خاطر آنان، کاری که برای ایشان شاقّ و دشوار است انجام ندهد و در واقع اجازه آنان را جلب کند تا آنان اذیت نشوند.

مردی از یمن به خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد که با حضرت به جهاد برود. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «برگرد و اذن از پدر و مادر خود طلب کن که اگر اذن دادند جهاد کن و الّا با ایشان تا توانی نیکویی کن که بعد از توحید از همۀ چیزهایی که خدا به آن امر کرده، این بهتر است.» (معراج السعاده ۲/۵۳۶)

* طبق سورۀ قدر و تواتر اخبار، شب قدر شبی است که به فضیلت آن هیچ شبی نمی‌رسد. از شرافت‌ها و بزرگی آن، ملائکه و روح که بزرگ همۀ ملائکه است به اذن پروردگار به زمین نازل و به خدمت حضرت بقیه‌الله مشرّف می‌شوند و تقدیرات انسان‌ها را بر حضرت عرضه می‌دارند.

این نزول نوعی از تشریفات خاص و دسته‌جمعی فرشتگان و روح هست و حتماً با اذن حق‌تعالی نازل می‌شوند که البته فهم این قضیه برای عارفان آسان و بر غیر آنان پوشیده است، چراکه فرشتگان غیب‌اند و اسرار غیب را، آنانی که به درجاتی از کشف و شهود رسیده‌اند، می‌توانند درک کنند.

* بهشت که عالم ملکوت است، آن‌قدر ظهور حق زیاد است که طبق آیۀ ۳۸ سورۀ نبأ «جز به اذن خداوند رحمان زبان نمی‌گشایند.» یعنی آن نشئه از شئون او این است که در همه‌چیز مأذون هستند. چون جز ظهور حق چیز دیگری نیست، همانند عالم دنیا نیست که هر زیردست و شاگرد و کوچکی حتماً با اذن بالادست و بزرگی کلامی بگوید. آنجا همه‌اش رحمان است و این دنیا ظهوراتش ممزوج با نفسانیّات است.

* در باب شفاعت (سورۀ سبأ: ۲۲) گفته‌شده که «شفاعت در قیامت واقع نمی‌شود مگر به اجازۀ پروردگار.»

راه شفاعت برای کسانی که از جانب خداوند مأذون‌اند، گشوده است. به این معنی که بر اثر ابتهال و تضرّع شفیع، عدل الهی با رحمتش ضمیمه و حساب انسان‌ها با شَفع (جفت شدن) عدل و رحمت رسیدگی می‌شود، وگرنه تحمّل عدل محض دشوار است. پس شفاعت و وساطت برخی به اذن خداوند محال نیست و خدا به پیامبران و امامان و اولیایش چنین اذنی داده است. (تسنیم ۱/۴۰۲)

* نظام هستی که بر علیت و معلولیت حقیقی است، آیا می‌تواند بدون رمز باشد که هر چیزی که بخواهد محقق شود؛ یعنی بدون اذن می‌شود چیزی بارز شود؟ بدون آن‌که علّتِ مؤثر نباشد، معلول آشکار شود؟ خداوند در همۀ نظام هستی و در هر موضوعی فرمولی را بنانهاده که هر کس با توجه به قابلیت خودش در مسائل مادی در چهارچوب عقل طبیعی و فنون و علوم به نتایجی می‌رسد. امّا رمز در مسائل ماوراءالطبیعه، نمی‌شود با چند لفظ و معنی و ادراکات ذهنی به چیزهای مهمی دست‌یافت که رمز در آن نباشد.

مثلاً آصف بن برخیا در زمانی کوتاه یعنی کمتر از چشم بر هم زدن، تخت ملکۀ سباء را از یمن به فلسطین آورد. (نمل: ۴۰) او این اسم اعظم را از حضرت سلیمان آموخت و خداوند یک چنین قدرتی (اسم اعظم) را به انسان وارسته داد تا با این اذن و رخصت یک چنین توانایی داشته باشد.

لذا عالم ماوراءالطبیعه بر چنین قدرت‌ها مأذون نشد، بله در مسائل مادی با فرمول‌هایی که حق‌تعالی در بنیاد آن‌ها نهاده و توسط عقل که آن‌هم عطیۀ حق است چیزهایی درست می‌کنند.

* در سورۀ نور آیه ۲۴ خداوند می‌فرماید: «همانا مؤمنان ‌کسانی‌اند که به خدا و پیامبرش گرویده‌اند و هنگامی‌که با او بر سر کاری اجتماع کردند تا از وی کسب اجازه نکنند نمی‌روند. در حقیقت کسانی که از تو کسب اجازه می‌کنند، آنان‌اند که به خدا و پیامبرش ایمان‌دارند، پس چون برای برخی از کارهایشان از تو اجازه خواستند به هرکسی از آنان ‌که خواستی اجازه ده و بر ایشان آمرزش بخواه که خدا آمرزنده مهربان است.»

از این آیت استفاده می‌شود که استیذان از ولیّ مسلمین و خلیفۀ حق در مسائلی که معذور هستند و مشکلی دارند مانند جنگ که رخصت می‌طلبند، می‌خواهند بروند لازم است. چون تنها گذاشتن رهبر؛ عدم حضور حساب می‌شود مگر استیذان یابد؛ و این‌که فرمود: «خداوند غفور و مهربان است» یعنی با استغفار، محرومیّتِ شخصِ مأذون که دارد رهبرش را تنها می‌گذارد جبران شود.

* از لطایف امور ولایی این‌که خلیفۀ حق به اذن او چون مظهر همۀ اسماء و صفات است، مأذون و قادر است در همۀ عوالم بر عطا و منع، چون امام مقام جمع‌الجمعی دارد و «کون» جامع است و آیینۀ تمام نمای مستخلف عنه می‌باشد، لذا مجاز مطلق در فیض و منع اختیار تامّ دارد چه آن‌که مفاتیح غیب به ایشان واگذارشده است. امّا بعد از امام دیگران به مقداری می‌توانند تصرف کنند که به ایشان اذن داده‌شده است، آن‌هم با مجوّزی که ولایت مطلقه نصیب او شده است می‌باشد.

* هر فعلی که تقدیر می‌شود، مأموران به آن بدون هیچ کاستی انجام می‌دهند؛ همانند ملائکه که عقل محض هستند و عصمت دارند و دستورات حق را پیاده می‌کنند. همۀ آن‌ها با اذن خاص است که این‌قدرت را به آن‌ها داده که هر مَلَکی کار مختص به خودش را انجام می‌دهد. (انبیاء: ۲۶)

مثلاً عزرائیل فرشته‌ای که جان‌ها را می‌گیرد، او با لوحی که نزدش است، بدون هیچ وقفه دائم کارش به این امر مهم است.

* دربارۀ سحر و علوم غریبه که از علوم غیرمتعارف روز است و در تأثیر آن گفته‌شده است که همۀ آثاری که بر علم یا معلوم مترتب است خواه در دانش‌های فریب و خواه در علوم غریب همه به اذن خدای سبحان است. معنای اذن تکوینی غیر از اذن تشریعی است، چنان‌که معنای اذن غیر از علم است، بلکه اذن همان رفع مانع و ترخیص فعلی خداست و در این جهت فرقی بین انحای تأثیر از لحاظ سود و زیان و موارد آن از جهت اشخاص و افراد نیست، یعنی همگی به اذن خداست. (تسنیم ۵/۷۳۱)

* نکته‌ای از نورالانوارِ وحی استخراج می‌شود و آن این‌که هرکسی یا گروهی در پیِ دفع و قفل و تخریب برآید، حتماً به عذاب دنیوی و اُخروی مبتلا می‌شود. چنان‌که قوم صالح با کشتن شتر به عذاب دچار شدند و آنانی که مشاهد مشرّفه و مساجد و معابد که یاد خدا در آن می‌شود به اذن تکوینی رفعت یافته را ویران کردند به ذلّت و عذاب دچار گردیدند. (آل‌عمران: ۱۱۴)

* اذن دو نوع است – تکوینی و تشریعی – آنچه در مسجد یاد خدا می‌شود، در مَشاهد اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز نام خدا زنده می‌شود ازاین‌جهت فاصله‌ای میان مشاهد اهل‌بیت و مسجد نیست و آن‌ها نیز جزء خانه‌هایی هستند که خدای سبحان به رفیع شدن آن‌ها اذن تکوینی داده است. «در خانه‌هایی که خدا رخصت داده که آن‌ها رفعت یابند و نامش در آن‌ها یاد شود، در آن خانه‌ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می‌کنند.» (نور: ۳۶)

اذن تشریعی برای ساختن خانۀ رفیع ظاهری از مال حلال و در حدّ معقول و مقبول و بدون تظاهر، تفاخر و تکاثر به هر فردی داده شد، چنان‌که اذن تشریعی ترغیب و تشویق نسبت به رفعت معنوی به همگان داده‌شده است.

امّا اذنِ تکوینی آن، ویژۀ مساجد و مشاهد مشرّفه و مانند آن است. خداوند تکویناً خواهان رفعت این خانه‌هاست، گرچه به‌ظاهر گِلین و محقّر باشند. چون اذن رفعت تکوینی است، کسی نمی‌تواند مانع احداث آن‌ها شود یا آن‌ها را خراب کند. چنانچه کسی به‌قصد منع یا تخریب این بیوت قیام کرد، جز آن‌که خود را خوار و گرفتارِ عذاب الهی کند اثر دیگری ندارد. (تسنیم ۶/۲۳۵)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.