مقام اَبدال
1. اشاراتی از معانی
ابدال: جانشین، عوض. گروهی از اولیاء (که دنیا هیچگاه خالی از ایشان نیست و هر وقت یکی از آنها بمیرد خداوند یک نفر دیگر را به جای او میگمارد.)
2. اشاراتی از احادیث
1- پیامبر صلیالله علیه و آله: «سه خصلت است که هرکس داشته باشد از ابدال است، خشنودی به قضاء الهی، خویشتنداری از محرّمات خدا و خشم گرفتن به خاطر خداوند عزّوجل.» (کنزالعمّال ح 34599)
2- پیامبر صلیالله علیه و آله: «همانا ابدال امّت من، با کردارشان به بهشت نمیروند بلکه به سبب رحمت خداوند و سخاوت نفس و سلامتی قلب و مهربانی به همه مسلمانان میروند.» (کنزالعمّال ح 34601)
3- امام زینالعابدین علیهالسلام: «خدایا بر محمّد و اهلبیتش درود فرست … و ما را برای خدمت تو به بندگان و ابدال در سراسر گیتی… قرار ده.» (بحارالانوار 94/128)
4- امام صادق علیهالسلام: «در دعای معروف به اُم داوود در نیمه رجب: خدایا بر ابدال و اوتاد و… درود فرست.» (الاقبال 3/244)
5- خالد بن هیثم گوید به امام رضا علیهالسلام عرض کردم مردم میگویند در زمین ابدالی هستند. اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: «راست میگویند، ابدال همان اوصیای الهی هستند که خداوند عزّوجل در زمین آنان را بدل انبیاء قرار داد، هنگامیکه وفات مییابند و ایشان را به محمّد صلیالله علیه و آله خاتمه داد.» (الاحتجاج 2/449)
6- پیامبر صلیالله علیه و آله: «یا علی اگر شب جمعه بعد از نماز عشا مجامعت کنی، امیدوار است اگر فرزندی به هم رسد از ابدال باشد.» (من لایحضره الفقیه 5/266)
7- پیامبر صلیالله علیه و آله: « بُدلاء امّتم به نماز و روزه در بهشت نروند ولیکن به سخاوت نفس و سلامت سینه و نصیحت مسلمانان روند.» (احیاءالعلوم 3/515)
8- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «علم بیاموزید… خداوند عالمان را در منازل ابدال فرود میآورد و همنشینی با برگزیدگان را در این جهان و آن جهان به آنان ارزانی میدارد.» (روضه الواعظین ص 30)
9- گفتند: یا رسولالله صلیالله علیه و آله ما را راهنمایی کن بر اعمال ابدال. فرمود: « از کسی به آنان ظلم کند میگذرند و در مقابل بدی به ایشان نیکی میکنند و آنچه خداوند به آنان داده به دیگری میدهند.» (سُبُل الهدی 10/371)
3. نکتهها
* آنچه در تعریف ابدال آمده در مجموع، از گفتههاست نه نقل صحیح و تواتر، چه آنکه از پیامبر صلیالله علیه و آله و امام صادر شده باشد و سند آن صحیح باشد در صفات ابدال وارد شده امّا در تعداد آنها و تعریف خاص آنها از نظر جابهجایی چیزی متقن و صددرصدی یافت نشده است.
* امّا آنچه در تعریف ابدال گفتند این است که مثلاً:
1- در آن واحد در مکانهای مختلف حاضر میشوند.
2- حوائج بندگان را برآورده میسازد.
3- اینان اولیایی هستند که خداوند به وجود ایشان عالم را قائم میدارد.
4- اگر یکی از آنان بمیرند، دیگری از مردم به جای او مقرر شود. سؤالی که مطرح است این میباشد که آیا اینان طی الارض دارند که هر جا بخواهند میتوانند بروند؟ آیا میدانند کی میمیرند و آنکه جای او میآید، میداند جایگزین شده است؟ قبل از وفات به ایشان اعلان میشود یا بعد از وفات؟ اینکه اینان موجب برکت هستند و عالم بهوسیله ایشان قائم است خودشان این را میدانند که چه مقامی دارند که به عنایت خاص این اسم ابدالی به آنان تعلّق دارد یا نمیدانند؟
* نکته دیگری که در کتابها در لفظ ابدال و بُدلاء نوشته درباره تعداد آنان است. از نظر مجامع روائی شیعه مطلبی دلالت بر تعداد خاص از 7،70،40 و امثال اینها داشته باشد، به نظر نرسیده است فقط در صفات آنان مطالبی وارد شده امّا از غیر شیعه تعدادی چند روایت نقل شده که در کتاب قوت القلوب ابوطالب مکّی 2/208 گفته: جعفر بن محمدصادق علیهالسلام (امام صادق) گفته: «ابدال دنیا هفت نفر میباشند.»
از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کردند که بهترین امّتم در هر قرن پانصد نفر میباشند و ابدال امّتم چهل نفرند که هرگاه یکی از آن چهل نفر بمیرد از آن پانصد نفر یک نفر به جای او آید. (سُبُل الهدی 10/371)
در مرآت الاسرار از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کرده که ابدال امّتم هفت نفرند و باز از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کرده که بُدلاء امّتم چهل نفرند، 12 نفر از شام و 28 نفر از عراق. این دو نقل، چون از اسناد برخوردار نیستند که انسان یقین پیدا کند؛ و از جهتی با هم از نظر عدد تعارض دارند، نمیشود به ضرص قاطع گفت که چند نفر هستند.
* موضوعی که در اوصاف ابدال روایت کردهاند مربوط به یاوران و بیعتکنندگان با حضرت ولیعصر علیهالسلام است که بهعنوان نمونه نقل میکنیم.
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «در موقع آمدن قائم علیهالسلام گویندهای از آسمان بانگ میزند ای مردم ولیّ امر قیام کرده است، در مکّه به وی ملحق شوید، آنگاه نجباء از مصر و ابدال از شام و دستجات عراق… با وی بیعت کنند.» (بحارالانوار 51/195)
علی علیهالسلام فرمود: «هنگامیکه قائم آل محمّد قیام میکند حقتعالی برای پشتیبانی از مردم، مردم مشرق و مغرب را گرد میآورد که رفیقان او از مردم کوفه و ابدال او از مردم شاماند.» (صواعق محرقه ص 98)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «سپس میان رکن و مقام با او (مردی از اهلبیت منظور امام زمان علیهالسلام است) بیعت میکنند… آن وقت ابدال شام و گروههای مردم عراق نزد او میروند و با وی بیعت میکنند.» (تاریخ ابن خلدون 1/614)
علی علیهالسلام فرمود: «در میان اهل شام ابدال هستند.» (تاریخ مدینه دمشق 1/324)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «ده چیز قبل از روز قیامت رخ میدهد: … مردی از ما اهلبیت ما بین زمزم و مقام، قیام میکند، گروهی از اهل عراق و ابدال شام و نجبا اهل مصر… با او بیعت میکنند.» (دلائل الامامه ص 466)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «همانا رئیس و ستون امّتم دستجاتی از یمن و ابدال شام هستند.» (سُبُل الهدی 10/371)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «در آخرالزمان فتنهای باشد… اهل شام بَدانشان را دشنام دهید زیرا ابدال در میان آنها باشند.» (کمالالدین 1/37)
علی علیهالسلام فرمود: «ابدال از اهل شام و نجباء از اهل کوفهاند خداوند همگی آنان را در روزی که بدترین روزگار برای دشمن ماست (روز ظهور قائم علیهالسلام) گرد هم خواهد آورد.» (امالی مفید ص 43)
اثبات چیزی نفی غیر خود را نمیکند، آنچه درباره اهل شام ذکر شده دلیل بر این نیست که در ایران، افغانستان، پاکستان، کویت و… کسی از ابدال، زمانِ ظهور پیدا نمیشود!
مطلب دیگر آنکه بسیاری از روایت از اهل سنّت نقل شده است؛ و چون بنی امیّه شام را پایتخت قرار دادند و دشمنی امیرالمؤمنین علیهالسلام را آشکار مینمودند و مظهر دشمنی با امام شدند، در طول زمان برای پاکسازی و رفع اتّهام هم لازم مینمود که توصیفاتی درباره آنان را با هر سند و نقل اضعف روایت کنند تا جایی که در کره زمین موقع ظهور حضرت، ابدال شام تنها با او هستند و این بوی تصرّف و تحریف دارد. لذا یکی از دانشمندان فریّت فن درایه است گفته اینها برای شهرهای خود و بزرگان خودشان جعل کردهاند. چه آنکه راویان مجهولالحال، متعصّب، فاسق، فاقد اتّصال سلسله سند، مفاد به نقل، قابل استناد نیست، لذا در علم حدیث این نوع اقوال را نامهای گوناگونی برای او کردهاند مانند مجعول، مرسل، مرفوع، مقطوع، موقوف و …
در حدیث صحیح، لازمهاش اتصال سند تا امام و پیامبر باید باشد و راویان دارای دو صفت و ویژگی باید باشند، عدالت و ایمان.
ببینید روایت از پیامبر نقل کردهاند که اهل شام را دشنام ندهید، (تاریخ مدینه دمشق 1/324) اثبات روایت محتاج سند معتبر و دلیلی که مصون از حزازت درایه میباشد. در زمان پیامبر صلیالله علیه و آله هنوز بنی امیّه به شام رسوخ نکرده بودند تا دشمنی با امام پیش آید و عدّهای در مدینه اهل شام را لعنت کنند، معلوم میشود دستهایی پنهانی در کار بوده تا امتیازاتی از زبان پیامبر صلیالله علیه و آله برای آنها جعل کنند و… مطالب در اینباره بسیار است و مقامات معنوی، تاریخی نیست تا بنده وارد شوم برای اهل تحقیق این اشارات بس است.
* امّا آنچه میتوان در توصیف ابدال گفت صفات ممتازه ایشان است که در السنه روایات بدان اشاره است که قابل توجّه است: به قضاء و قدر الهی راضی هستند. به دوری از محرّمات متّصف هستند. غضب ایشان به خاطر خدا میباشد. سخاوت نفس و سلامتی در قلب را دارا میباشند. به عموم مسلمانان حالت مهربانی و ترحّم دارند. کسی در عوض نیکوکاری میکنند (به مقام محسنین رسیدهاند) آنچه خداوند به آنان داده است دیگران را یاری میدهند.
نمایندگان قبیله همدان به حضور پیامبر آمدند فرمود: «همدان نیکو قبیلهای هستند چه قدر، برای یاری دادن شتابان و بر سختی شکیبا هستند گروهی از ابدال و اوتاد از ایشاناند.» (طبقات کبری 1/329)
از مضامین این نوع توصیفات وارده؛ میتوان کمی به شخصیت آنها پی برد او از ابدال است.
* در اینکه امامان و اوصیاء انبیاء فرد اوّل و شخص اکمل در ابدال هستند. این نظر به صواب است چنانکه در بحث اشاراتی از احادیث، روایت پنجم از امام رضا علیهالسلام نقل کردیم. در دعایی که از امام صادق علیهالسلام در اعمال امّ داود وارد شده در نیمه رجب که فرمود: «خدایا بر ابدال درود فرست» (اقبال 3/244) علامه مجلسی گوید: «ابدال با ائمه فرق دارند ولی ظاهر دعا صراحت ندارد ممکن است حمل بر تأکید شود. ممکن است منظور از ابدال در دعا خاص اصحاب ائمه باشند.» (بحارالانوار بخش امامت 5/39)
بله بعد از مقام اوصیاء هر کس که نسبت به آنان مقرّب تر باشند. این لقب و توصیف به ایشان تعلّق میگیرد.
امام باقر علیهالسلام به جابر بن عبدالله انصاری لوحی مکتوب را نشان دادند که از طرف خداوند به پیامبر داده شده بود. در آن آمده بود ای محمّد صلیالله علیه و آله … همانا اولیاءام (دوستانم) را جام لبریز هم و ابدال زمین آنان را مینوشند اگر کسی یک نفر از آنان را انکار کند نعمت مرا انکار کرده است. (الغبیه نعمانی ص 62)
* نکتهای از انعقاد نطفه ابدال در حدیث نبوی رسیده است که پیامبر صلیالله علیه و آله به علی علیهالسلام فرمود: «یا علی اگر شب جمعه بعد از نماز عشا مجامعت کنی امید است که اگر فرزندی به هم رسد از ابدال باشد.» (من لایحضره الفقیه 5/266) پس معلوم میگردد برای تکوّن ابدال زمان هم بستری برای انعقاد دخیل است.
چون کسی که میخواهد بزرگ شود شرایط قبل هم دخیل در سرنوشت آنان است و این خود یک نوع رمزی است که پدران و مادران را برای فرزند خواهی نیکو ترغیب مینماید.
* بعضی از بزرگان علم گفتهاند که ابدال طیّ طریق میکنند امّا در تحت تدبیر استاد معین نیستند و سرگرم طی این طریقاند از آنان بهعنوان ابدال یاد میشود. (زن در آینه جلال و جمال ص 233)
این مطلب دقیقاً معلوم نیست از چه منبعی اخذ شده است. منظور اینان اویسی هستند؟! یا از کودکی به جذبهای که در درونشان بوده است به مراحلی از رشد اخلاقی رسیدند. رجال الغیب هستند که بدون استاد طیّ طریق کردهاند یعنی در کشف و معاینه امام و ولیّ خدایی را درک نکرده و ندیدهاند و به الهامات و جذبه به این مقام رسیدهاند. به هر تقدیر مظنون به چیزی دلیل بر تیقّن آن چیز نمیشود صرف گمان نمیتواند انسان را به باوری برساند که شک در آن نیاید. ما در مقام تحقیق هستیم نه تقلید، میخواهیم بهدرستی به حقیقت ابدال پی ببریم، نه آنکه هر چه در کتب دائرهالمعارف و اصطلاحات عرفانی و سلوکی نوشته و آنهم اتّخاذ از نوشتهجات گذشتگان کردهاند امّا نه خود آنها را دیدهاند و به باور صددرصدی رسیدهاند. یقین پیدا کنیم.
* از ابوسعید ابوالخیر پرسیدند از اوتاد و ابدال کدام افضلاند؟ گفت: «اوتاد» گفتند: چگونه؟ گفت: «زیرا ابدال میگردند از حالی به حالی و بدل میشوند از مقامی به مقامی، امّا اوتاد به نهایت رسیدهاند و در مقام تمکیناند.» (فرهنگ نوربخش 3/189)
اگر به این توصیف توجّه شود معلوم میگردد دائماً در تبدیل اوصاف ذمیمه به صفات حمیده میباشند و در حال رشد هستند و در حال حرکت و صعودند تا متخلّق به اخلاق الهی گردند.
* مطالبی درباره ابدال نوشتهاند که کمی از ذوق سلیم اهل معاینه به دور است که زمین را بر چهار قسمت شرق و غرب و شمال و جنوب کردهاند که در هر سمتی از ابدال مأمور محافظت و موجب برکت است. یا اقالیم را هفت شمردهاند که در اقلیم اوّل آن ابدال را بر قلب ابراهیم نام او را عبدالحی و در اقلیم دوّم بر قلب موسی نام او را عبدالعلیم نهادهاند و در اقلیم سوّم… که وظیفه اینان مدد خلایق است. گوییم کسی که به مقام قطب عالم پی ببرد و او را بشناسد، آنگاه به مقام خلفای او در روی زمین هم پی میبرد که همه جا به نَفَس و توجّه رجال الغیب میباشند و ظهور فیزیکی اگر یک ثانیه هم باشد تأثیر آن قابل احصاء نیست، یعنی لزوم ندارد حتماً کسی در شرق زمین آنهم به نام مثلاً عبدالحی ظهور فیزیک دائمی باید داشته باشد و همه اسمائی که اینان برای ابدال نوشتهاند یک عبد را به اسمی از اسماء الهی متًصل کردهاند مانند عبدالقادر، عبدالقاهر و … تا اقالیم به سکونا اینان اهل زمین به آرامش برسند. … که بعد نوشته چون یکی از اینها بمیرد یکی از عالم ناسوت که صوفی باشد به جایش نصب کنند و به نام آن میرنده بخوانند. (مرآت الاسرار)
بر سالک طریقه مرتضوی پوشیده نیست که این مطالب از خوابی یا کشفی و الهامی میتواند سرچشمه بگیرد که احتمال ناصوابی از دخالت نفس، در آن میرود که میان رحمان و شیطان را به هم میزند و یا از کسانی شنیدهاند که یک نفر از اینان را دیدم و حرفهایی در این باره میزد که از یک صد سال اخیر عارف بالله ملّا حسینقلی همدانی تا آیت الحق سید عبدالکریم کشمیری از این نوع از این نوع تقسیمات و توصیفات ناقص نشنیدهایم.
* باز مطلبی را برای سالکان بگوییم که دانستن آن عیبی ندارد. یکی از اینها مینویسد: ای محبوب! 357 دیگرند از ابدال و همه در کوه ساکن و خوراک ایشان برگ سلم و دیگر درختان است و ملخ بیابان و با کمال معرفت مقیدند. سیری و طیری ندارند. سیصد از اینها بر قلب آدم و چهل نفر بر قلب موسی و هفت نفر بر قلب ابراهیم و پنج نفر بر قلب جبرئیل و سه نفر بر قلب میکائیل و یک نفر بر قلب محمّد خداوند آنان را خلق کرده است.
چون یکی بمیرد از سه تن، یکی را به جایش رسانند و چون از سه یکی بمیرد از پنج یکی را به جایش رسانند و چون از پنج یکی بمیرد، از هفت یکی را به جایش رسانند و چون از هفت یکی بمیرد از چهل یکی را به جایش رسانند و چون از چهل یکی بمیرد از سیصد یکی را به جایش رسانند و این جمله بُدلاء به ترتیب مذکور فیض از قلب ابدال میگیرند که دل او بر دل اسرافیل است. ای محبوب! بُدلاء 464 نفر میباشند 364 را ذکر کردیم و چهل دیگرند. (مرآت الاسرار)
بر سالک تحت اشراف عارف بالله که طی طریق کرده و خود حقایقی را چشیده و رجال الهی را درک کرده پوشیده نیست که این تقسیمات (کشاف اصطلاحات الفنون ص 846، 146) از هیچ عارف طریقه مرتضوی در طول تاریخ اسلام شنیده نشده که اینان به حق و واصلان بودند و مراحل و منازل طریقت را طی کردهاند و قبول هر چیزی بستگی به تشخیص بزرگی از اهل عرفان همانند عارف بالله سید علی آقا قاضی دارد و الّا پذیرفتن کار سادهای نیست و بدون باور نمیشود حکمی به مطلبی کرد که دیگران آن را بپذیرند که به خدا باید پناه برد از مظنونات و زودباوریها و مکاشفات خیالی و خوابهایی که نفس آن را میسازد و به تصویر و صدا درمیآورد؛ چه آنکه امضاء چیزی سبب باور دیگران میشود و اگر در اعتقاد و عمل آنان تأثیرگذار باشد و بعد معلوم شود که ناصواب بوده، عوارضی برای گوینده و حکم کننده دارد.
* در کتابهای عرفانی اولیاء را بر شش طبقه دستهبندی کرده به ترتیب نوشتهاند، أقطاب، ائمه، اوتاد، ابدال، نقباء، نجباء ولیکن اصحّ آن است که بعد از مقام امامت، اوتاد و بعد از آن ابدال باشد و حضرت بقیهالله قطب عالم و امام و جزء ائمّه، به نظر ما همان امام معصوم است نه دو چیز، و لفظ اقطاب زیبنده فرد نیست مگر قطب الاقطاب.
* از عارفی پرسیدند ابدال چند نفرند؟ گفت: «چهل تن» سؤال کردند که چرا نگفتید چهل مرد؟ گفتید: چهل نفس؟ گفت: همه اینها مرد نیستند بلکه در بین آنان زنان هستند و کسی که به مقام ابدال نائل میآید انسان است و انسان بودن اختصاص به زن یا مرد ندارد. (زن در آیینه جلال و جمال ص 233- تفسیر روح البیان 2/34)
آنچه ابن عربی از کسی سؤال کرد و او جواب گفت خبر واحد است و در طول 1400 سال از اولیای الهی نه شنیده و نه گفتهاند، البتّه هیچ بُعدی ندارد و امکان دارد ولی یقین به خبر واحد که راوی او چه کسی بود و تا چه حدّ قوّه یقین و تمکین داشته و در تشخیص مروی دچار ناصوابی نشده باشد.
بنده از سه استادم درباره ابدال به این صورت چیزی نشنیدم و در کتابها و مطالب سینه به سینه عرفای سده اخیر چیزی به ما نرسید، بله! آنچه رسیده و نقل کردهاند همه از اولیاء یا رجال الغیب بوده است که در نوم یا مکاشفه یا بیداری، به ملاقاتی رسیدند و بعضی رموز و جواب سؤالها را بیان و مرقوم داشتند.
* در بعضی مناطق دنیا مقرّ و مسکن بعضی ابدال را در کوهها دانستهاند؛ مانند کوه بالشتان (والشتان) بین قندهار و جنوب شرقی غور. (طبقات ناصری 2/335) و در ایران هم مقرّ و مسکن اولیاء را در غارها و دل کوهها میدانستند. امّا اینکه این اولیاء توصیفشان ابدال است دلیل محکمی میخواهد تا آن را قبول کرد.
در مثنوی پانزده مرتبه کلمه ابدال تکرار شده است که منظور از ابدال را ولیّ خدا بهعنوان مطلق میداند. نه آنطور که در کتابها نوشتهاند از عدد آنان یا کار شخصی آنان و … لذا میفرماید: همه مردم دنیا بدان جهت گمراه شدند که کمتر کسی از حال ابدال خداوندِ آگاه باخبر شد. (1/264) و نیز از لطفهای حقتعالی نسبت به ابدال را خلیفه برای فرستاده روم گفت تا از حال و مقام آنان باخبر شود. (1/1434)
این نَفَس ابدال است که از تأثیر آن بهار حاصل میشود و در دل و جان طالب، سبزهزار معرفت میروید. (1/2042)
ای برادر حکمت بر قلب تو روان است ولی بدان بهواسطه ابدال به تو میرسد و حکمت تو جنبه عاریتی دارد. (1/3255)
همچنان که جان بر جسم تو پرتو افکنده ابدال هم بر جان من پرتو افکندهاند. (1/3273)
ابدال در میان خود اصطلاحاتی دارند که اهل قیل و قال از آن اطلاعی ندارند (یعنی به زبان رمز و کنایه بیان مطالب و حقایق را گویند.) (1/3409)
نیروی ابدال را باید از جانب حق بدانی نه از طعام و سفرههای رنگین. (3/7)
ابدال که خلق عام میگویند دنیای فعلی مانند چاهی بسیار تنگ و تاریک است ولی بیرون از این چاه جهانی مجرّد از مادّه و مدّت و محسوس وجود دارد. (3/64-63)
آن دلی که از هفتآسمان برتر است دل ابدال یا پیامبران است. (3/2248)
ابدال چه کسانی هستند؟ ابدال همان کسانی هستند که اوصاف بشری و دنیویشان به اوصاف الهی مبدّل شد مانند شراب که استحاله شود خمر میشود. ابدال انسانهایی هستند که ناقص بودند امّا به استحاله کامل شدند. (3/4000)
از مجموع مطالب مثنوی برمیآید که منظور از ابدال اولیای الهی هستند که مقامشان از اولیاء الهی مستور (اوتاد) پایینتر است. (مثنوی 3/3106) و اینان متخلّق و متّصف به فضایل و صفات پسندیده شدهاند و اینان واسطه فیض و برکات الهیاند.