وبلاگ

مقام باکین

۱- اشاراتی به معانی

بُکاء: گریه کردن، گریستن

۲- اشاراتی از قرآن

۱- فَلْیَضْحَکُوا قَلیٖلاً وَلْیَبْکُوا کَثیٖراً جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ: پس باید کم بخندند و بسیار بگریند. به کیفر آنچه می‌کردند. (توبه: ۸۲)

۲- وَ یَخِرُّونَ لِلأذْقٰانِ یَبْکُونَ وَ یَزیٖدُهُمْ خُشُوعاً: (صاحبان علم) با روی (زنخدان) بر زمین می‌افتند، می‌گریند و بر فروتنی آنان می‌افزاید. (اسراء: ۱۰۹)

۳- وَ إنَّهُ هُوَ أضْحَکُ وَ أبْکیٰ: و خداست که می‌خنداند و می‌گریاند. (نجم: ۴۳)

۴- إذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُ الرَّحْمٰانِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً: (برگزیدگان) چون بر آنان آیات خداوند بخشنده خوانده می‌شد، سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند. (مریم: ۵۸)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «خوش به حال کسی که خدای را بر وی نظری باشد، درحالی‌که او از ترس خدا به خاطر گناهی که جز او کسی به آن آگاهی ندارد؛ گریه می‌کند.» (امالی شیخ مفید، ص ۶۷)

۲- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: چون مرا به آسمان چهارم بردند، در آنجا صدای گریه شنیدم، گفتم: «ای جبرئیل این چیست؟» گفت: «این صدای گریۀ کروبیان است که بر گناهکاران می‌گریند.» (مستدرک الوسایل ۲/۲۹۴)

۳- علی علیه‌السلام: «دل‌های پارسایان در دنیا می‌گریند، اگرچه به‌ظاهر خنده می‌کنند.» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۱۳)

۴- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «اگر بنده‌ای در میان امتی از خشیّت خدا بگرید، همانا خداوند به خاطر بکاء آن بنده، به آن امّت رحم نماید.» (مستدرک الوسایل ۲/۲۹۴)

۵- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «کسی که از خشیّت الهی گریه کند، خداوند او را با پیامبران و راست‌گویان و شهدا و صالحین محشور فرماید و آنان در بهشت نیکو رفیقانی هستند.» (مستدرک الوسایل ۲/۲۹۴)

۶- علی علیه‌السلام: «چون گریه‌ات ناید، تظاهر در گریستن کن (تباکی) پس اگر از چشمانت به‌اندازۀ سر پشه‌ای اشک خارج شود خوش به حالت باد.» (مکارم الاخلاق، ص ۳۱۷)

۷- علی علیه‌السلام: «پیامبر  آن‌قدر از خشیّت خداوند عزوجل بدون جرم و گناهی می‌گریست تا اینکه سجاده‌اش تر می‌گشت» (المیزان ۶/۳۲۷)

۸- علی علیه‌السلام: «گریه از هراس خدا کلید رحمت است» (غررالحکم ۱/۹۱)

۹- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هر کس بر گناهان خویش بگرید تا اشک‌هایش بر محاسنش جاری شود خداوند چهره‌اش را بر آتش دوزخ حرام فرماید.» (روضه الواعظین، ص ۵۲۲)

۱۰- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «ای اباذر هر که تواند گریه کند باید بگرید و هر کس نتواند ناگزیر قلبش را اندوهگین کند و خود را به حالت گریه کنندگان درآورد.» ‌(سفینه البحار، ماده بُکیٰ)

۴- نکته‌ها

* بدان که گریۀ هرکسی بستگی به حال و مقام او دارد، لذا در درجات هرکس با دیگری فرق می‌کند، چه آنکه میان بکاء اهل دنیا و اهل آخرت فاصله بسیار است. گریستن برای فقدان چیزی و از دست دادن متاع، با گریه برای محبّت الهی، بسیار فاصله دارد. حال هر کس در کاری که کرده غالب است، همانند «زن فرزند مُرده» که گریه می‌کند. این بکاء، درس دادنی نیست. کسی که برای جیب خالی کردن، خود را به اشک ریختن وادار می‌کند و واقعاً به خاطر حرفه‌اش اشک هم جاری می‌شود این حیلۀ خاص است.

* اگر پیامبر صلی‌الله علیه و آله اشک بریزد، با یک آدم عادی اصلاً قابل قیاس نیست. انسان کامل اشرف موجودات است، ولی انسان عادی به خاطر مسئله‌ای ناقص و بی‌ارزش می‌گرید.

شعیب پیامبر  از محبت حق اشک ریخت تا اینکه چشمش از دیدن افتاد. دیگری از محبت به مظاهر دنیوی می‌گرید و به چشمش آسیب وارد می‌شود.

بهلول نبّاش، از عمل زشت خود آن‌قدر گریه کرد تا اینکه آیاتی دربارۀ عمل شنیع او و پذیرفتن توبه‌اش وارد شد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله به مردم فرمود: «گناهان خود را همچون بهلول تدارک کنید.»

گریۀ امام سجاد علیه‌السلام بعد از صحنۀ کربلا تا قریب چهل سال را، کسی نمی‌تواند ادراک کند و یا همانند او شود؛ این بکاء خاص وجود نازنین آن حضرت بوده؛ لذا امام سجاد علیه‌السلام را یکی از بکّائین گفته‌اند.

گرچه مدّت چهل سال را نوشتند، ولی کیفیت بکاء را هیچ‌کس درک نتوان کرد.

اگر حضرت آدم گریست و از ترک اولایی بود که امر ارشادی را نتوانست پیاده کند و سال‌ها گریه کرد، آیا این حال و مقام او برای کسی قابل‌درک است؟ نه! سوز و کیفیت را نشود بیان کرد یا نوشت تا کسی به آن پی ببرد.

* چون نفس بکاء سبب آمدن رحمت الهی است، وقتی شخصِ متوسل و دردمند کارش با تضرع و زاری همراه باشد و درخواست با انکسار و فروتنی قرین باشد به استجابت نزدیک‌تر است.

تا نگرید طفلک حلوا فروش **** بحر بخشایش نمی‌آید به جوش

تا نگرید ابر کی خندد چمن؟ **** تا نگرید طفل کی جوشد لبن

پس هر بکائی سبب برای آمدن مسبّب می‌شود تا معلوم شود که علت گریه در چه موضوعی از دنیا و آخرت و معنوی است و چقدر مقرون به استجابت می‌شود که فرموده‌اند: «العطیات بقدر قابلیّات»

* ابو درداء گفته: شبی امیرالمؤمنین علیه‌السلام را دیدم که از مردمان کناره گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار و گریه و زاری است و می‌گفت: «خدایا چه بسیار…» تا اینکه ناگاه دیدم خاموش شد و بدن او را حرکت دادم، دیدم همچون چوب خشک‌شده است. به منزل امام رفتم و جریان را به حضرت زهرا علیها السلام عرض کردم. حضرت زهرا علیها السلام فرمود: «این حالتی از خشیّت الهی است که بر او عارض می‌شود…» (اسرار الصلاة، ص ۲۱۵)

* امام حسن علیه‌السلام هنگام وفات می‌گریست. از علت گریه سؤال شد، فرمودند: «از هراس و مهیب روز قیامت گریه می‌کنم» (اسرار الصلاة، ص ۲۶۴)

پس یاد امام از چیزی، دلیل بر ترسیدن نیست؛ بلکه چندین حکمت دارد که یکی از آن، کامل‌ترین درجۀ خشیت است که برای انسان کامل و عالمان ربّانی رخ می‌دهد و دیگر آن‌که این عمل نوعی تدریس و تفهیم است که نباید انسان از خشیّت بیرون بیاید، بلکه باید عظمت و بزرگی نامتناهی حضرت حق را به یاد بیاورد که آنگاه آن گریه، ترفیع مقام و درجه دارد. برای رسیدن به توحید، آنچه مربوط به صفات حق‌تعالی است و آنچه در معاد از ابهت و هول و هیبت است را در نظر بیاورد تا قیامت در درون خودش مشهود شود. این از برای اولیای الهی است که در شهود، مشهود را شاهد هستند. مثلاً هیبت حق، خودبه‌خود در دل سالک ابهتی ایجاد می‌کند. بعضی قالب‌ها وقتی متذکر حق می‌شوند هرچه علم و معرفتشان به این نکته بیشتر باشد به بکاء هیبتی دچار می‌گردند.

* گاهی زمینۀ گریه از خرابی‌های گذشته و کثرت معاصی خود شخص است که از ترس مجازات و کیفر به بکاء دچار می‌شود. البته نازک‌دلی و رقّت قلب که در بعضی افراد سبب گریه کردن می‌شود را باید دید که سبب آن ذاتی است یا انفعال قلب که به سببی حتی مسئلۀ بسیار کوچک حادث می‌شود و به تعبیر دیگر ظرف کوچک است. یا بکاء، از رشتۀ محبت و گرفتار محبوب شدن است که آن خود شقِّ دیگر است.

* در کتاب اسرار الصلاة، صفحۀ ۴۲۶ روایت کرده که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «نور را در دو چیز یافتم: گریه و سجده»

یعنی خود بکاء یک نورانیتی خاص دارد و برای اولیای الهی تبدیل به نور شده؛ یعنی شخص، منوّر می‌شود، لذا میل به این صفت پیدا می‌کند.

* نکته‌ای که می‌شود به آن اشاره کرد این است که اگر بکاء صافی باشد، سبب انکسار نفس می‌گردد و انسان سبک می‌شود، چراکه هر نیّت و عمل پاکیزه و خالص، غبار را از نفس پاک‌کرده و باعث صفای باطن می‌گردد.

* در کتاب علل الشرایع از پیامبر صلی‌الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: شعیب پیامبر به‌قدری از محبت خدا گریست که کور شد، آنگاه خداوند بینایی‌اش را به او بازگرداند تا نوبت چهارم، خداوند به او فرمود: «اگر از ترس آتش می‌گریی از آتش پناهت دادم، اگر از شوق بهشت است آن را عطایت کردم.» عرض کرد: «ای سیّد من! تو می‌دانی که محبتت بر دلم گره‌خورده، نمی‌توانم تو را نبینم و صبر کنم.» (اخلاق شبّر، ص ۴۱۰)

* در مرتبۀ پایین‌تر، اگر بکاء از خوف خدا هم باشد ممدوح است؛ چراکه روایات به تواتر نقل کرده‌اند که گریه از ترس خدا، سبب نجات انسان می‌شود. باز در تبیین ترس و مراقبت آن باید دید که در چه بُعدی، خائف به آن مشغول است؛ ترس از کیفر، بزرگی حق، تقصیر و کوتاهی از انجام ندادن طاعات و…

* بعضی افراد در مجامع عمومی مانند خواندن دعاهایی مانند کمیل، ندبه و… می‌گریند، ولیکن در خلوت و تنهایی بکاء ایشان جاری نمی‌شود. علت چیست؟ این از مکاید و خدعه‌های نفس است که در جلوت بکاء دارد و در خلوت ندارد.

نفس را پانصد سر است و هر سری **** از فراز عرش تا تحت الثری

* کیفیت بکاء، مطلوب است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «معادل قطره اشکی که از ترس خدا بیاید، چیزی نیست و اگر جریان پیدا کند و به صورتش بیاید دیگر آن شخص غبار و ذلتی او را فرونگیرد» (ثواب الاعمال – چهل حدیث، ص ۴۸۴) از امام صادق علیه‌السلام روایت است که: «اگر (واقعاً) کسی در امتی بگرید، خداوند به آن امت رحم کند.» (اصول کافی ۲/۴۸۱)

و حضرت فرمود: «اگر کسی گناهش به‌قدری زیاد باشد از زمین تا آسمان، اگر از خشیّت خدا گریه کند و واقعاً پشیمان از کارهای گذشته باشد، مابین او و بهشت نزدیک شود، مثل مژگان چشم به چشم» (وسائل الشیعه ۱۱/۱۷۸)

از مضمون همۀ این اخبار معلوم است که کیفیت کار موردنظر است نه کمیت، آثارش هم واقعاً ممدوح و جایگزین است که حتی گروه و شهری را می‌تواند به رحمت الهی برساند.

* در دعای جوشن کبیر آمده است: «یٰا حَبیٖبَ البٰاکیٖن: ای خدایی که دوستدار گریه کنندگانی.»

این فقره از اهمیت بسزایی برخوردار است چون عمل، مطلوبِ محبوب می‌شود و حبیب به عمل محب می‌نگرد و خوشش می‌آید. گرچه از نظر باطن، حق‌تعالی «أضحَکَ وَ أبکیٰ: می‌خنداند و می‌گریاند» یعنی هر فعل ممدوح و نیکو توفیق آن از جانب ربّ است، پس بکاء باکیفیت، درواقع از حُسن فعلی برخوردار است و حُسن فاعلی حُسن قابلی می‌طلبد. وقتی قابلیت بود، فیض در مظروف ریخته می‌شود پس گریستن، ممدوح و محبوب می‌شود.

* گریه یکی از اعمال مستحبی است که سبب محو شدن معاصی می‌گردد. اگر باکی، بر معاصی و قصور خود نزد حق‌تعالی اعتراف کند و اشک بریزد، موجب محو شدن ذنوب و قصور می‌شود. درواقع از دریای بخشایش خداوند یکی از اوقاتی را که می‌توان یادآوری کرد که به جوش می‌آید و موّاج می‌شود آن‌وقتی است که مُقرّ، با استغاثه، بر بدی‌ها و سیئات خودش گریه کند. ولی خدا نکند کسی به سنگ دلی دچار شود که آن بد مرضی است! ترجمۀ دیگر آن شقاوت است و اهل شقاوت از رقّت و نازک‌دلی بیرون و به سخت‌دلی دچارند. انگار اشک چشم آن‌ها بسته شده است.

* کسانی را که دارای قالب خوفی هستند نمی‌توان گفت: چرا می‌ترسند و چرا بسیار گریه می‌کنند؟ ذاتاً در قالب آنان ترس از عذاب و کیفر ریخته شده، همانند حضرت یحیی که وقتی پدرش زکریا برای مردم موعظه می‌کرد تا وقتی‌که یحیی در مجلس حاضر بود دربارۀ عذاب و جهنم صحبت نمی‌کرد، چه آنکه به اندک شنیدنی، روی به صحرا می‌نهاد و واویلا می‌گفت.

* اما آنان‌ که قالب شوقی و محبتی دارند، بکاء ایشان از ظهور به دور است یعنی امیدواری و عشق آنان، مزۀ گریۀ آنان را برخلاف گروه اول عوض می‌کند. البته این دسته، از جهاتی افضل از دستۀ اول هستند.

* اما دربارۀ گریۀ مصیبت روز عاشورا و شهادت امام حسین علیه‌السلام، اخبار متواتر، بازگوکنندۀ آثار وضعی و اخروی آن شده است که بهتر است به کتاب‌های مقاتل مراجعه شود.

* مطلبی که در بزرگان دین دیده‌شده است، این‌که در سنین پیری اشک چشمانشان خشک می‌شود و به تعبیر دیگر دلشان می‌سوزد اما اشکشان جاری نمی‌شود که گفته‌شده: دل بسوزد، بهتر و بالاتر است از اینکه فقط چشم گریان شود.

از شئون اولیاء در بعضی مسائل همانند روضه بر امام حسین علیه‌السلام این بود که اگر اشکی نداشتند در آن لحظه حُزن بر آنان غالب می‌شد و حالت تباکی داشتند. اگر کسی اولیای الهی را دید که در نماز شب گریه نمی‌کنند و یا در مصیبت خواندن، اشکی جاری نمی‌شود دلیل بر ضعف آنان نیست.

* بچه که به دنیا می‌آید برای غذا گریه می‌کند، پس مادر او را شیر می‌دهد و فرزند آرام می‌شود. همین‌که بچه با اشاره و کنایه و کلمات کوتاه توانست به مادر بفهماند که شیر می‌خواهد دیگر گریه نمی‌کند. پس بعضی گریه‌ها مقطعی است مثلاً «مادرِ فرزندِ جوان مُرده» در مدت چند ماه، خواب و خوراک ندارد و بسیار می‌گرید؛ اما یواش‌یواش اشک‌های او کم می‌شود و روزگار به او عادت می‌دهد که همانند گذشته باشد.

برادران یوسف شب در تاریکی نزد پدر آمدند و گریه دروغین می‌کردند که گرگ یوسف را خورد و این هم در چند روز ادامه داشت و بعد قطع شد.

* اگر بکاء دائمی باشد زندگی کردن مختل می‌شود، آسایش از دیگران سلب گردیده و راه تدبیر بسته می‌شود، لذا خداوند عنایت فرمود که در بعضی از زمان‌ها انسان‌ها بکاء داشته باشند.

در دعای کمیل آمده است که سلاح بنده، گریه است (وسلاحه البکاء) این اشاره است که انسان باید بر اهرمن درون پیروز شود و برای اینکه پیروز گردد، سلاح او، گریه است. چون بکاء حالت ضجّه و ناله و تضرّع همراه دارد و در جهاد اکبر از سلاح‌های کاربردی است که به‌کارگیری آن اثر بسیار دارد.

هر که دریاهای اشکش حاصل است **** گویی که در خور این منزل است

وانکه او را دیدۀ خون‌بار نیست **** گو برو، کو را بَرِ ما کار نیست (عطار نیشابوری)

سالک الی الله تا نگرید و ناله نکند و اشک نریزد، نمی‌تواند از دنیای دون که پر از خار و تیغ است بیرون برود و شیطان از این سلاح بدش می‌آید.

* گریه از تضرّع و انابه ممدوح است و گریه بر عقوبت و مجازات و کیفر هم به جاست.

* اگر اشک ریختن همراه با فرار از گناه نباشد آن وقت ترسیدن، مسئلۀ کاذبی است که انسان از آن واهمه دارد. لذا فرموده‌اند: «خوف معنایش ترسیدن و گریه نمودن نیست، بلکه وقتی می‌ترسد باید آن چیز بد و مذموم را رها کند.»

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هرکس گناهی کند درحالی‌که با خوشحالی انجام دهد، وقتی وارد جهنّم می‌شود گریان است.» (ارشاد القلوب ۱/۱۸۵)

سالک و مؤمن وقتی گناهی می‌کند غمگین می‌شود و ناراحت، نه آنکه خوشحال شود، چون لازمۀ ایمان این است که به کار بد، غمناک و به کار خوب، مسرور شود.

پس خندۀ گناهکار، دروغ است و درونش گریۀ بعدی را به همراه دارد.

* معنای صبر بر مصیبت آن نیست که گریه نکند، چون شکستن دل یا رقّت قلب و اشک ریختن، برای انسان امری عادی است، لذا با اضطراب نداشتن منافات ندارد.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله وقتی فرزند سه‌ساله‌اش ابراهیم وفات کرد اشکش بر محاسنش جاری شد و در برابر این سؤال که: «یا رسول‌الله شما ما را از گریستن بازمی‌داری و خود می‌گریید؟»

فرمود: «این گریه از رحمت است و کسی که ترحّم نکند قابل رحمت واقع نمی‌شود. اشک، جاری و قلب، اندوهگین می‌شود ولی شکوه‌ای به خدا نمی‌کنم که خدا غضبناک شود.» (الکافی ۳/۲۶۲- امالی طوسی، ص ۳۸۸)

به تعبیر دیگر گریۀ تأسف، اعتراض به فقدان نیست، بلکه از رقّت قلب است.

این‌گونه احوالات رسول خدا صلی‌الله علیه و آله دراین‌باره بسیار است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «در حال نماز صدای گریۀ طفلی را می‌شنوم آن را مختصر می‌کنم تا بر مادر طفل سخت نگذرد.» (سنن نسائی ۲/۹۵)

در کتاب ادب فنای مقربان (۶/۱۱۳) فرمود: «حضور قلب در نماز، به معنای بی‌توجهی به حوادثی است که در اطراف نمازگزار می‌گذرد و از امور دنیایی شمرده می‌شود یا به نفسانیات او بازمی‌گردد ولی حضور قلب داشتن، به معنای بی‌خبری مطلق از اطراف نیست.»

رسول خدا صلی‌الله علیه و آله اشرف موجودات و رحمت برای دو جهان است صدای گریۀ کودک را می‌شنود و حال ترحّم به او دست می‌دهد. مادری که زیاد می‌خوابد و از سروصدا بیدار نمی‌شود و خواب‌سنگین است، وقتی حامله می‌شود و زایمان می‌کند، صدای بچه‌اش، از خواب ناز او را بیدار می‌کند. این صدا، عواطف مادری را حرکت می‌دهد و مادر به‌سرعت بچه را در آغوش می‌گیرد و به او شیر می‌دهد و نوازشش می‌کند. این ترحم از رحمت واسعۀ حق است که به او داده است.

* بعد از ضربت خوردن سر مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام، دخترش امّ کلثوم اشک می‌ریخت. حضرت فرمود: «چرا می‌گریی؟» عرض کرد: «شما را در این حال می‌بینم» فرمود: «اگر می‌دیدی آنچه من می‌بینم، نمی‌گریستی.» عرض کرد: «چه می‌بینید؟» فرمود: «پیامبر صلی‌الله علیه و آله و ملائکۀ آسمان را می‌بینم.» (امالی صدوق، ص ۲۶۲)

عجب صحنه‌ای! این‌طرفی‌ها می‌گریند و آن‌طرفی‌ها منتظر ملاقات هستند.

وقتی اصبغ بن نباته وارد خانۀ امیرالمؤمنین علیه‌السلام شد شروع به گریه کرد، امام فرمود: «گریه مکن، قسم به خدا من به بهشت می‌روم.» (امالی شیخ مفید، ص ۴۰۲)

* در دعای ابوحمزۀ ثمالی امام سجاد علیه‌السلام عرضه می‌دارد: «خداوندا مرا در گریه بر نفسم یاری کن»، از این بیان شریف استفاده می‌شود که در مسلّط شدن بر جنود جهل و نفس امّاره، خداوند گریه را عطا می‌کند و معین انسان می‌شود. ازیک‌طرف از خطاهای نفس می‌گذرد و از طرف دیگر از قصور در آینده و مغبون شدن نفس، نصرت می‌دهد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.