مقام تحلیه
۱- اشاراتی به معانی:
تحلیه: به زیور آراستن؛ زینت دادن.
۲- اشاراتی از احادیث:
۱- امام علی علیهالسلام: «سجدههای روحی، فراغت دل از علائق دنیای فانی و با تمام همّت روی آوردن به باقیات اخروی و کندن ریشۀ کبر و تعصب و بریدن رشتههای پیوند دنیا و آراستگی به رفتارها است.» (غررالحکم و درر الکلم، آمدی، ترجمۀ محمدعلی انصاری، ص ۱۴۷)
۲- امام علی علیهالسلام: «دانایی به زیور بخشش، آراستن و به پیمانها وفا کردن است.» (همان، ص ۱۴۲)
۳- امام علی علیهالسلام: «زشتترین رفتار به زشتیها آراستن است.» (همان، ص ۲۱۷)
۴- امام زینالعابدین علیهالسلام در دعای مکارم الاخلاق گفت: «بارالها! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زیور صالحان بیارای…» (صحیفۀ سجادیه، دعای ۲۰)
۵- امام علی علیهالسلام: «زیور درون، زیباتر از زیور برون است.» (غررالحکم، ۵۵۰۳)
۶- خداوند متعال به موسی و هارون وحی کرد: «دوستان من، خود را برای من به زیور خاکساری و خشوع و ترس میآرایند…» (بحارالانوار، ۱۳/۴۹/۱۸)
۷- امام علی علیهالسلام: «هیچ آراستهای به زیوری مانند طاعت خدا آراسته نشد.» (غررالحکم ۹۴۸۹)
۸- پیامبر صلّیالله علیه و آله: «نیکوترین زیور مرد، آرامش همراه ایمان است.» (بحارالانوار ۷۱/۳۳۷/۲)
۹- امام علی علیهالسلام: «زیور ایمان، پاکی درونهاست و نیکرفتاری برون.» (غررالحکم ۵۵۰۴)
۱۰- امام باقر علیهالسلام: «از جمله نجواهای خداوند متعال با موسی علیهالسلام این بود: …آراستگان، خود را برای من به زیوری نیاراستند که همانند بیرغبتی به دنیا در آنچه بدان نیاز ندارند، باشد.» (بحار، ۷۰/۳۱۳/۱۷)
۳- نکتهها:
* بدان که قوّۀ عملیه در نفس انسانیه کارفرمای بدن جسمانی است و در رسیدن به اوج سعادت و کمال ناچار است که مراتب چهارگانۀ تجلیه (جلوه کردن و تابیدن انوار حق در دل سالک)، تخلیه (خالی کردن درون از بدیها و همۀ اموری که سالک را از خدا بازمیدارد)، تحلیه (آراستن خویش به صفات نیک و محامد و فضایل نفس را گویند)، فناء فی الله (فناء در افعال، فناء در صفات حق و فناء در ذات حق) را به سیر و حرکت معنویه عبور نموده تا از حضیض نقص حیوانیّت به ذروه علیای انسانیت نائل و برخوردار شود.
* وقتی ظاهر کارها با شرع مطابق شد و نفس نیز از رذائل درونی پاک گردید نوبت به مقام سوم میرسد. سالک وقتی از بدیها تهی شد به پر نمودن خویش از خوبیها مشغول میشود و صفات خوب را در خود ایجاد و پرورش میدهد.
* و بعضی نیز کمال مرتبۀ روح را در تجلّیۀ روح میدانند، یعنی بعد از تخلیه و تحلیه، تجلیه را قرار میدهند و گویند تا تزکیۀ نفس حاصل نشود تجلیۀ روح میسّر نمیشود. (اختلافی در کلمات عرفا است در جایگاه تجلیه)
* تخلیه مقدّم بر تحلیه است. تا دل از ظلمت ذنوب و کدورت تعلّقات دنیا مصفّا نشود، محلی به زیور و نورانیت و طهارت نگردد. چنانکه هر کس بداند در خانهاش گنجی پنهان است، ابتدا خانه را ویران میکند بعد که گنج را یافت، آن را مجدداً زیباتر و آبادتر از گذشته میسازد.
* سالک در رفع موانع و مفاسد نفس به دستور استاد به ذکر یا فکر یا توسل یا ریاضات، با همّتی که دارد میتواند خویهای پلید را از نفس دور کند تا بتواند با طهارتی که کسب کرده، خویهای پسندیده را جایگزین آنها کند.
اول ای جان دفع شرّ موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن (مثنوی ۳۸۰)
* روح سالک در بدایت، روح طفل را میماند؛ باید تربیت شود تا مستحق تجلیه گردد. پس علوم و معارف و ریاضات سبب میشود تا تجلیه آثار خود را در روح پیاده کند. برای مثال بچه که به دنیا میآید، زحمات بسیار مادر سبب پرورش و تربیت طفل میشود؛ بعد از اینکه طفل کمی رشد کرد، مادر او را تربیت اخلاقی میکند (این کار خوب است، این کار بد است، این را انجام بده، این را انجام نده…) تا حرکات طفل بر طبع حیوانی نگردد. وقتی این مرحله را گذراند، آنگاه مادر غذاهای روحی و معنوی به طفل میدهد. سالک هم باید مانند طفل مرحلۀ تخلیه را بگذراند، تحلیه را کسب کند، تا مقتضی غذاهای روحی و مشاهدات و مکاشفات (تجلیه) گردد.
* طهارت در جمیع طاعات بدنی و قلبی، نصف عمل است؛ زیرا مادام که تخلیه از اخباث، حاصل نشود تحلیه به فضایل حاصل نیاید. پس تخلیه نصف عمل است و تحلیه نصف آن (کما قال الله تعالی: «…قُلِ اللَّهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» (انعام: ۹۱)) «قُلِ اللَّهُ» تحلیۀ قلب است به ذکر الله، و «ثُمَّ ذَرْهُمْ» تخلیۀ قلب است از ماسوی الله، و کمال طاعت به هر دو صورت مییابد در ظاهر و باطن.
* و نجاسات بر دو قسم است: نجاسات ظاهری بدنی و نجاسات باطنی قلبی.
و نجاسات بدنیّه، دو قسم است: اخباث بدنیه و احداث بدنیّه.
و انواع اخباث بدنیّه پنج قسم است:
۱- آنچه خارج میشود از قُبُل و دُبُر؛ ۲- دماء ثلاثه؛ ۳- میته؛ ۴- کلب و خوک و کافر؛ ۵- مسکرات؛ و این پنج نوع موجب شستن و غسلاند در بدن و لباس.
و احداث نیز پنج نوع است:
۱- حدثی که حاصل میشود بهواسطۀ آنچه خارج میشود از قُبُل و دُبُر.
۲- حدثی که حاصل میشود از نوم و خواب غالب بر چشم و گوش.
۳- حدثی که حاصل میشود بهواسطۀ ظهور دماء ثلاثه.
۴- حدثی که حاصل میشود بهواسطۀ مسّ میّت.
۵- حدثی که حاصل میشود بهواسطۀ آنچه زائل کند عقل را، چون اغماء، سکر و جنون.
و این انواع خمسه، موجب غسل و وضو میشوند. احداث کبیره موجب غسلاند و احداث صغیره موجب وضو.
و اصول اخباث قلبیه باطنیه نیز پنج نوع است:
اول: کبر و فخر و هوا که بهمنزلۀ کلب و خوک و کافر است و حضرت رسول صلّیالله علیه و آله میفرماید: «به بهشت راه نیابد آنکس که هم وزن خردلی از کبر در دل او باشد.» (بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۳۵)
ثانی: حقد و حسد و عداوت است و امثال آنها که مورث میشوند غیبت کردن خلق را و بهمنزله میته است. قال الله تعالی: «آیا کسی از شماها هیچ دوست دارد که گوشت برادر مردۀ خود را خوراکش سازد.» (حجرات: ۱۲)
سیم: ظلم و بغی و امثال آن است و بهمنزلۀ دماء ثلاثه است که حرمت مال شخص مؤمن همچون خون اوست.
و رابع: متابعت و میل به شهوات است که بهمنزلۀ آن چیزی است که خارج میشود از قُبُل و دُبُر. کما قال رسولالله صلّیالله علیه و آله: «آدمیزاده هیچ ظرفی را پر نکرد که بدتر از شکمش باشد.» (آسمان و جهان، ترجمۀ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۳۴)
و خامس: میل به زینت حیات دنیا و غفلت از حقتعالی است. کما قال الله تعالی: «و آن کس که تنها مزد و پاداش دنیا طلبد و زرق و برق آن خواهد ما نیز او را از آن بهرهمند سازیم.» و این اصل پنجم بهمنزلۀ خمر قلوب و زایل کنندۀ عقول است. (هود: ۱۵)
در باب سیر الی الله در بخش تعلیقات «مکاتب عبدالله قطب» در توضیح مکتوب ۲۹۹، مطلبی آمده است که میگوید: سیر الی الله، حرکت بهسوی خدا از آن هنگام است که سالک به اخذ دستورالعمل سلوک از ولیّی مُرشد، موفق شود و از آنگاه که به سلوک راه حق آغاز کند سیر الی الله برای او آغاز شده است و این سیر و حرکت، سیر و حرکتی استکمالی است که در اندرون وجود سالک انجام میگیرد و این سیر وقتی به پایان میرسد که تخلیه از صفات رذیله و تحلیه و آرایش به فضائل اخلاق در سالک تحقق یافته و به آخرین درجۀ ایمان رسیده باشد. در این هنگام سیر الی الله برای سالک پایانیافته و با قدرت ولایت ولی کامل پا به دایرۀ سیر فی الله که همان مقام ولایت است میگذارد… .
اما چون وجود و تعیّن سالک هنوز باقی است اگر خدای ناکرده در این موقع برای سالک توقّفی پیش آید یا به تصوّر آنکه به مقام کمال رسیده و از راهبر او را بینیازی حاصل شده، نعوذبالله رابطۀ سلوکی خود را با رهبر خویش قطع کند، چنین کسی در این هنگام وجودی ناقص است که در معرض انواع خطرات ایمنی و آفات طریق قرار دارد. پس، شخص سالک تا به دستیاری ولیّ کامل مکمل پا به دایرۀ سیر فی الله که بدایات مقام ولایت است نگذارد و به فناء در ولایت توفیق نیابد، سلوکش ناتمام و وجود چنین سالکی برای خود و دیگران خطر محض و محض خطر است، … (۱)
* در آیۀ …وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ… (جمعه: ۲)، سه عمل بزرگ رسول اکرم صلّیالله علیه و آله را که جامع تمام تبلیغات او است یادآوری مینماید:
اول: تزکیۀ نفوس بشر که بالاترین وظیفۀ پیغمبران است زیرا مادامیکه نفس بشر از کثافات اخلاقی که مهمترین آنها تخلیه از شرک است و ناشی از جهل و کبر و تعصب و خودخواهی و غیر آن است و نیز از باقی صفات نکوهیده و اخلاق رذیله تخلیه نشود ممکن نیست به زیور علم و حکمت آراسته گردد این است که دانشمندان گفتهاند تخلیه قبل از تحلیه است. چگونه ممکن است قلبی که از کثافات اخلاقی پاک و پاکیزه نگردیده به نور دانش تجلّی یابد، هرگز ممکن نیست. این است که اهل دانش قلبی را که آلوده به کثافات اخلاقی گردیده، تشبیه نمودهاند به ظرفی که آلوده به زهر شده، همینطوری که چنین ظرف آلودهای هر غذایی ولو بهترین خوراکیها باشد در آن ریخته شود زهر قاتل و کشنده میگردد همینطور است دلی که آلوده به کثافات اخلاقی گردیده آنچه کمالات علمی در آن ریخته شود عوض نفع، ضرر به صاحبش میزند بلکه سم قاتل میگردد و روح انسانی را میکشد. پس طالب سعادت باید اول نفسش را تصفیه نماید و پس از آن، آن را به زیور علم و عمل بیاراید و بیشتر فسادهایی که در عالم، واقع میگردد ناشی از کسانی است که قبل از تصفیه اخلاق فضولات علوم علماء را جمع نموده و خود را اعلم علماء میدانند و برای خود شخصیتی قائل میگردند و دعاوی بیجا مینمایند و مردم را فریب میدهند، شاید چنین اشخاصی بر خودشان نیز امر مشتبه شود و گمان کنند به مقام و رتبهای رسیدهاند.
* آنجا که گفته شد «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (شعرا: ۸۹)، این مقام حاصل نمیگردد مگر به قطع علاقه از ماسوی الله و تخلیۀ نفس از صفات بهیمی و سبعی و تحلیه نمودن سرّ به صفات روحانییّن و تقوای قلب از آنچه برخلاف رضای مولا است.
* از تجلیه و تخلیه و تحلیه رستند
در فقر و فنا خیمه اقبال گشودند
* هدف اهل سیر و سلوک در درجۀ اول دو چیز است: پیراستن و آراستن و مقصود از پیراستن و پیرایش تهذیب نفس است به زدودن و پاک کردن تیرگیهای زنگ رذایل اخلاقی و شهوات بهیمی و سبعی از روح؛ و صیقلی کردن و صفا دادن باطن به نور ایمان، بهطوریکه آمادۀ زیور فضائل نفسانی و نقشپذیر صور علمی و معارف ربّانی باشد و این مرحله را تخلیه و تجلیه (جلا دادن و صیقلی کردن) گویند و منظور از آراستن و آرایش، تحصیل کمالات و فضائل روحانی و تکمیل قوای نفسانی به ملکات فاضله و محاسن اخلاقی است که این مرحله را تحلیه گویند.
* از بیانات عرفا استنباط میشود که تخلیه و تجلیه در واقع متمّم و مکمّل یکدیگرند نه اینکه نظیر تخلیه و تحلیه دو مقام و دو درجۀ کاملاً جدا و ممتاز از هم دیگر باشند؛ و برای همین پارهای از آنها فقط به یکی از دو اصطلاح اکتفا کرده و پیرایش و آرایش سیر و سلوک را در دو کلمۀ «تجلیه و تحلیه» یا «تخلیه و تحلیه» خلاصه نمودهاند.
* مولوی در طریقۀ خود به تجلیه و تخلیه بیشتر اهمیت میدهد تا به تحلیه؛ و او اساس کار را در پیراستن میداند و میگوید: چون رنگ رذایل از نفس انسان شسته و زنگ ناپاکیها سترده شود و روح صافی و مهذّب گردد، خودبهخود مستعد و آمادۀ فیض آسمانی و حصول کمالات و فضائل نفسانی و نگارخانۀ نقوش و صور علوم و معارف باطنی جاودانی میگردد.
و داستانی را در جلد اول مثنوی میآورد که: رومیها با چینیها در هنر نقاشی و صورتگری بحث و جدال میکردند و هرکدام مدّعی بودند که از آن دیگر در آن هنر ماهرتر و استادترند. پادشاه وقت مقرّر کرد که در عمل امتحان بدهند. چینیها پیشنهاد کردند که یک خانه، یعنی مثلاً یک تالار به ما، و یکی هم جداگانه به رومیها اختصاص بدهند تا امتحان بدهیم که کدامین در آن هنر برتر و بهتریم. سلطان بفرمود تا چنان کردند، با این خصوصیت که درها مقابل یکدیگر باز میشد. چینیها انواع رنگها خواستند و به کار نقاشی و نگارگری خانه شدند اما رومیها هیچ نخواستند و تنها به کار زنگ زدودن و صیقلی کردن دیوارها پرداختند و بعد از اتمام کار، سلطان را به تماشا و قضاوت دعوت کردند. پادشاه نخست کار چینیان را دید که نقش و نگارهای بس زیبا داشت و چون نوبت به این گروه رسید پردهها را بالا زدند و آنچه نقش و نگار در نگارخانۀ چینیان بود بهتر و روشنتر و دل انگیزتر بر دیوارهای صیقلی شده آنها عکس انداخت و بدین سبب رومیان در امتحان بهتر از کار درآمدند.
* بدان که توحید را به اعتبار مراتب وجود سه مرتبه است:
اول توحید عام: که عوام گویند که آفریدگار یکی است. توحید ثانی: توحید اهل استدلال است که علماء به دلیل عقلی بعد از ایمان انواع علوم را با یکدیگر تطبیق و توفیق دهند تا اثبات کنند که صانع عالم جز یکی نمیباشد؛ اما مرتبۀ سوم که توحید اهل کشف است و آن این است که سالکان بعد از توحید اول و ثانی به تحلیه مشغول گردند و در لقمات احتیاط به جای آرند و ترک لذات و شهوات نفسانی بگویند و روی از شهادت انفس و آفاق بگردانند و متوجّه غیب آفاق و انفس گردند و چهار تکبیر بر سر شش جهت عالم گویند و خلوت و عزلت و دوام طهارت و مواظبت ذکر را شعار خود سازند و… چندانکه آبگینۀ وجود ایشان از غبار کثافت پاک گردد و عکس پذیر شود و نقوش اسرار ملک و ملکوت در آن ظاهر گردد… .
………………………………………………………………….
منابع:
۱) مکاتیب، ص ۱۰۰۳