وبلاگ

مقام تسلیم عارف بالله ملِکی

مرحوم آیت‌الله اراکی نقل کردند که: عارف بالله مرحوم میرزا جواد آقا ملکی پسر جوانی هیجده (یا نوزده) ساله داشتند که طلبه هم بودند. روز عید غدیر مرحوم میرزا مجلس داشتند و عده‌ای را هم برای ناهار نگه داشتند. جوانش می‌رود در آب‌انبار منزل استکان‌ها را بشوید، آجری از زیر پایش درمی‌آید، می‌افتد توی آب و خفه می‌شود. یکی از اهل خانه از این منظره با خبر شده و سر و صدا بلند می‌شود و مهمانان می‌فهمند. میرزا رفتند چیزی به اهل خانه گفتند! انگار تصرف کردند به‌طوری‌که دیگر هیچ صدایی نکردند، درحالی‌که زن فرزند مرده را نمی‌شود به این زودی ساکت کرد. آن روز میرزا خوشحال‌تر بود و مزاح می‌کرد. ظهر نماز خواند و سفره انداختند و بعضی‌ها را برای ناهار نگه داشتند. بعد از ناهار فرمودند: امروز حضرت امیرالمؤمنین یک عیدی به ما داده، هر کس مایل است در این عیدی شرکت کند تشریف داشته باشد. بعد فرمود: امروز برای جوان ما چنین اتفاقی افتاده است.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.