مقام حُزن
۱- اشاراتی به معانی
حُزن: اندوه، غم، غصّه. مُحَزّن: اندوهگین. حزین: ماتمزده، سوگوار.
۲- اشاراتی از قرآن
۱- یٰا أیَّهَا الرَّسُولُ لٰا یَحْزُنْکَ الَّذیٖنَ یُسٰارِعُونَ فِی الْکُفْرِ: ای پیامبر، آنان که در کفر شتاب میورزند تو را اندوهگین نکنند. (مائده: ۴۱)
۲- وَابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ: دیدگان او (یعقوب) از اندوه نابینا شد. (یوسف: ۸۴)
۳- إنَّ اَوْلِیٰاءَاللهِ لٰا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لٰا هُمْ یَحْزَنُونَ: همانا دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند. (یونس: ۶۲)
۴- قٰالُوا لٰا تَخَفْ وَ لٰا تَحْزَنْ إنّٰا مَنَجُّوکَ وَ أهْلَکَ إلَّا أمْرَاَتَکَ: (فرشتگان به لوط) گفتند: نترس و اندوهگین مباش بیگمان ما تو و خانوادهات را میرهانیم جز همسرت. (عنکبوت: ۳۳)
۵- تَتَنَزّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلٰائِکَةُ اَلّٰا تَخٰافُوا وَ لٰا تَحْزَنُوا: (آنانی که گفتند خداوند پروردگار ماست، پس استقامت ورزیدند) فرشتگان بر آنان فرود آمده و گویند که نهراسید و اندوهناک نباشید. (فصلت: ۳۰)
۳- اشاراتی از احادیث
۱- پیامبر صلیالله علیه و آله: «خداوند عزوجل با چیزی همانند اندوهِ طولانی، عبادت نشده است.» (مکارم الاخلاق ۲/۳۶۷)
۲- خداوند به عیسی وحی فرمود: «آنگاهکه هرزگان میخندند، تو با میلِ اندوه، بر چشمانت سرمه بکش.» (بحارالانوار ۷۲/۷۱)
۳- امام زینالعابدین علیهالسلام: «خداوند دلهای حزین را دوست دارد.» (الکافی ۲/۹۹)
۴- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «بسا اندوهگینی که اندوهش او را به شادمانی همیشگی کشاند.» (غررالحکم، ح ۶۹۶۴)
۵- امام کاظم علیهالسلام: «بدان که خداوند… از غمزدگان بهاندازۀ اندوهشان گرهِ غم نگشود، بلکه بهاندازۀ مهر و رأفت خود غمشان را زدود.» (تحف العقول، ص ۳۹۹)
۶- امام صادق علیهالسلام: «هرگاه از طرف حاکمان یا دیگران اندوهی به تو رسید، ذکر لاحول و لا قوّة الّا بالله را فراوان بگو؛ که آن کلید گشایش و گنجی از گنجهای بهشت است.» (بحارالانوار ۷/۲۰۱)
۷- امام صادق علیهالسلام: «یکی از پیامبران از اندوه به خداوند شکایت کرد، خداوند امر کرد انگور بخورد.» (المحاسن ۲/۳۶۲)
۸- امام صادق علیهالسلام: «هر که برای دنیا اندوهگین شود از پروردگار خویش ناخشنود است.» (الاختصاص، ص ۲۲۶)
۴- نکتهها
* غم و غصّه، هم جسم را بیمار و بدن را آب میکند و هم روان و روح را مریض مینماید. اندوه بسیار، سبب پیری میشود. جسم و روح را توانی است که وقتی اندوه از حدّ راکب و مرکوب بیشتر شود، سبب رنجوری و متلاشی شدن و ناخوشی میگردد.
* اسبابی را میتوان برشمرد که در اندوهزایی تأثیر به سزایی دارد. افرادی که چشمانشان به مال، زیور، ریاست و … مردم باشد؛ به افسوس میافتند و سبب حُزنشان میگردد. اگر تعلق به دنیا زیاد شود، به همان اندازه غم را به بار میآورد. هرقدر توجّه به دارایی و مظاهر دنیوی کسان کند به همان مقدار غم او را فراگیرد.
* افراد حسود که نفس آنان خسته است و فکرشان دربارۀ زوال نعمتهای محسود میباشد، اندوهی پیوسته آنها را میگیرد؛ لذا در قبض به سر میبرند و چون قدرت انصراف فکر از محسود را ندارند خواب و خوراکشان به حزن تبدیل میگردد.
* اگر کسی مؤمن باشد چون در عمل کوتاهی کند خود را مقصّر میداند. پس به این خاطر به اندوه گرفتار میشود و این حُزن، ممدوح است به این خاطر که مراقبۀ کارش بیشتر میگردد و در پیشگاه الهی خود را قاصر میداند. خاکساری؛ اعتراف و اقرار بنده به محضر حضرت ربالعالمین، پسندیده و قابلستایش است.
* امیرالمؤمنین علیهالسلام نکتهای بسیار دقیق را در باب حُزن دنیا اشاره فرمودند که قابل توجّه است. فرمود: «آنکه جامه شیفتگی به دنیا را بر تن کند دلش پُر از غمهایی شود که بر میانۀ دلش برقصند، همچون رقصیدن کف و خاشاک سیلاب، هنگام گذر از پیچوخم درّهها. خواهشی (دنیوی) اندوهگینش میکند و خواهشی دیگر سرگرمش میسازد و چنین است تا سرانجام راه نَفَس او میگیرد. (و میمیرد)» (تحف العقول، ص ۲۲۱)
* اگر کسی به باور و یقین نیکو برسد بسیاری از اندوهها در دلش باقی نمیماند. چون باور، کم است پس غم و غصّه، زیاد است. یقین به قضا و قدر، توحید افعالی، مقام معیّت و… از مقاماتی هستند که غمها را تقلیل میدهند.
* هرگاه نفس، انسان را به شک و گمان و حیرت وادارد، آسایش و خوشی و شادمانی را از او میگیرد چه آنکه شادی واقعی در خشنودی از عطایا و اندازههای سرنوشت است و غمگینی، از فقدان، نرسیدن و نداشتن است.
* اگر کسی به این قاعدۀ قرآنی برسد، بسیاری از مسائل حُزن و غم حل میشود. خداوند فرمود: «بر آنچه ازدستدادهاید تأسف نخورید و به آنچه به شما دادهشده شاد مشوید.» (حدید: ۲۳)
چون حالت نفس اینطور است که دوست دارد همیشه شاد و سالم باشد و پول داشته باشد و از ناخوشی و نداری و از دست دادن هر نوع دارایی بدنی و مالی اندوهگین میشود. پس از تدبیر و تعادل و توازن این نیکو است.
* بدان که دنیا، سرای شادی مطلق نیست و کسی به کام دنیا نخواهد رسید و همه بهنوعی که از حظوظ دنیا وامانده و به آن نرسیدهاند غصهدارند، مگر بندگان صالح و معتمد به قضا و قدر الهی.
از آنطرف، دنیا دَنی است و همراهش غم است و دستبهدست میشود و بر بکارت خود باقی است.
اگر تقدیری برای بنده شود صد درصد به او میرسد و اگر در دفتر تقدیر نوشته نشود به او نمیرسد، اگرچه تمام تدبیر و توان را برای یافتن آن به کار زند.
* نفس، با اقبال میانه دارد و با ادبار میانه ندارد. زمانه دو روز است، یک روز حالت اقبال به شخص دارد و روزی علیه او میشود. در حالت دوم، انسان دلگیر و غمناک میشود که چرا اینطور شد.
غم و شادی بَرِ عارف چه تفاوت دارد **** ساقیا باده بده کین غم هم از اوست
* اگر کسی اینطور درک کند که بعد از شادی، احتمال آمدن غم است یا بعد از هر نوشی، نیشی میآید؛ پس اگر در شادی و سرور و نوش، حدّ اعتدال داشته باشد در آمدن غم و نیش، زیاد مورد فشار و قبض قرار نمیگیرد.
* نکتهای از اسرار برای اهل معرفت هست و آن این است که ابو بصیر گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم فدایت شوم! من گاهی بدون آنکه بدانم، غمگین و اندوهناک میشوم دلیلش چیست؟
فرمود: «غم و شادی از ما به شما میرسد، زیرا اگر اندوهی یا سروری به ما رسد به شما نیز وارد میشود، چون ما و شما از نور خداوند عزوجل هستیم.» (علل الشرایع، ص ۹۳)
جابر جعفی گوید: در حضور امام باقر علیهالسلام دلم گرفت. عرض کردم فدایت شوم، گاهی اوقات بدون آنکه مصیبتی یا گرفتاریای به من رسد اندوهگین میشوم، چندانکه همسرم و دوستم آن را در چهرهام میخوانند.
فرمود: همینطور است. خداوند عزوجل مؤمنان را از طینت بهشتی آفرید و از نسیم روح خویش در آنها روان ساخت. ازاینروست که مؤمن برادر تنی مؤمن است. پس هرگاه به یکی از آن ارواح در شهری اندوهی رسد، آن روح دیگر اندوهگین شود، زیرا از جنس اوست. (الکافی ۲/۱۶۶- میزان الحکمه ۳/۷۲)
* ما حُزن ممدوح داریم که انسان کاستیها و نواقص و بدیهای خود را میبیند. آنگاه در پیشگاه خدا غمگین میگردد و در پی جبران نواقص و کمبودها برمیآید. در واقع سرمهای که به چشم میکشد سرمۀ شخص حزین است و خداوند دل حزین را دوست دارد که برای کارهای ضعیف خود سوگوار و ماتمزده است. نوع دیگر حُزن ممدوح این است که چون مقامات عالیات معنوی را مینگرد و عارفانی را مشاهده میکند که به واردات غیبی نائل شدهاند و به مدارج معنوی رسیدهاند و او در پایین پلۀ نردبان مقامات است، لذا تأسف بر کار خود و غبطه به حال ایشان میخورد پس اندوهگین میشود.
* خداوند در حدیث قدسی به انسان میفرماید: «ای آدمیزاد! هر روز، روزی به تو میرسد و تو محزون میشوی و چون از عمرت کاسته میگردد، چرا اندوهی به خود راه نمیدهی.» (کنز الفوائد ۱/۳۰۴)
ای که پنجاه رفتی و در خوابی **** مگر این پنجروزه دریابی
* حُزن عبارت باشد از تألّم باطن به سبب وقوع مکروهی که دفع آن متعذّر باشد یا فوات فرصتی، یا امری که مرغوب باشد که تلافی آن متعذّر باشد. حُزن اگر به سبب ارتکاب معاصی باشد یا به سبب از فوات مدّت گذشته، در عطاست از عبادت، یا در ترک سیر در طریق کمال، مقتضی تصمیم عزم توبه باشد. (اوصاف الاشرف ۱/۵۱)
حُزن یعنی اندوه به چیز ناپسندی که واقعشده است، ولی خوف نوعاً به چیزی است که هنوز واقع نشده و انتظار میرود که باشد.
* یکی از آفات حرص، حزن است که شخص حریص نوعاً محزون است و از خطورات منفی و مسائلی که به جمع او نمیپیوندد مکدّر است.
* کسی که از مسئلۀ تلخی که واقع شد جزعوفزع میکند، دلش منقلب و مضطرب است، لذا اظهار اندوه سبب تغییر رنگ چهره و حال میگردد و حالت مطمئنه و آرامش ندارد.
* در باب فرق میان تفکر و حُزن گفتهاند: تفکّر خود را به فکر واداشتن و تأمّل در مخلوقات کردن است. امّا حزن، انفعالی است که از تفکّر ناشی میشود. تفکّر امری است کسبی و از روی اختیار ناشی میشود و حزن، امری است طبیعی و اختیار در او دخیل نیست. دیگر آنکه حزن از باطن بهظاهر سرایت میکند و ظهور تفکّر بهعکس است که از دیدن محسوسات به باطن میرسد. (شرح مصباح الشریعه، ملّا عبدالرزاق گیلانی، ص ۵۶۴)
* حالت حزن که در انسان میآید یا در چهره یا در رفتار و گفتار پدیدار میشود، چنانکه حزن حضرت یعقوب نمودار بود و گفت: همانا شدّت غم و حزنم را به خداوند شکایت میکنم. (یوسف: ۸۶)
یعقوب بسیار میگریست و این گریه از فشار حزن درون او بود که بر ظاهرش بارز میگردید و خداوند گفتار یعقوب را بهعنوان شکایت اندوه خود در فراق یوسف ذکر کرده است.
* همانطور که اشاره شد، بعضی حزین میشوند و حالت ماتم و سوگواری به ایشان دست میدهد، ولی در خود میریزند و صمت را اختیار میکنند. بعضیها یا کمطاقت هستند و یا بروزات آنان زیاد است و اگر تخلیه نکنند به فشار میافتند و خرابکاری میکنند. لذا قاعدهای صددرصدی برای همگان نیست و بستگی به قالب نفوس افراد دارد که کدامیک از این دو حالت را دارند.
* هرگاه از دست انسان چیزی برود یا خاطر بر چیزی تعلّق پیدا کند که دست از آن کوتاه باشد شخص محزون میگردد.
شدّت حزن با موردعلاقه نسبت مستقیم دارد. هرقدر علاقه بیشتر، حزن بیشتر میشود. کسی که تازه متنبّه شده، عمر عزیزش ازدسترفته، پس نسبت به گذشتهاش تأثّر پیدا میکند. حال میخواهد گذشته را جبران کند؛ پس محزون میشود و پیش خود میگوید: چرا زودتر به فکر اصلاح نفسم برنیامدم؟
سالک در ابتدا این حزن را دارد، کمکم این فکر به ذهنش میرسد که چرا اکنون قلبش به غیر حق توجّه دارد؛ پس نوع حزن قبلی و فعلی باهم فرق میکند.
باز در فکر میافتد که چرا به زن و فرزند دلبستگی دارد، لذا روی بهسوی محبوب واقعی میآورد، پس به عشق گرفتار میگردد. این بار محنت و غم، شکل دیگری پیدا میکند و همۀ آنها به دولت یار عوض میشود.
حافظ میگوید:
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل **** همه در سایۀ گیسوی نگار آخر شد
* چون انسان در معرض آفت و آسیب است یک حالت غریزی ابتدایی در همه است که وقتی چیزی فاقد میشود و از دست میرود و یا کاری جاهلانه انجام شد، افراط در حزین بودن، دردمندی را بیشتر میکند و قبض و فشار را دوچندان مینماید. انسان باید بداند همهچیز در معرض سیل و زوال است و چند روزی هر چیزی امانت در نزدش میباشد و بعد از او دیگران آن را تصاحب میکنند.
اگر موضوع امانتداری و عاریه برای او جا بیفتد، آنگاه هر واقعه و بلایی، او را از پای درنمیآورد. سقراط گفت: «من هرگز محزون نشدم، چون چیزی را بسیار دوست نداشتهام که به خاطر از دست رفتن آن غمگین شوم.» (جامع السعادات ۳/۲۱۷)
* قاعده برای عموم در مسائل غم و اندوهگینی، اعتدال است چه آنکه زیادی و افراط در حزین بودن، موجب اضطراب و تشویش خاطر و مختل شدن اعصاب میگردد و نفس اگر در این جهت وارد شود و روزنه را باز کند محزون به شِکوه به تقدیرات الهی و قضای مبرم کند که ادامۀ آن ضعف در اعتقادات را به بار آورد.
* در روایتی از حصن رسیده که گوید: «کسی را شدیدتر در خوف و امیدوارتر در رجاء همانند موسی بن جعفر ندیدم. وقتی قرآن را قرائت میکرد حزنآور میخواند، گویا با کسی دارد صحبت میکند.» (جامع احادیث الشیعه ۱۵/۱۵)
بهشتیان میگویند: «سپاس خدایی را که اندوه را از ما بزدود.» (فاطر: ۳۴)
* بعضی گویند: بهشت جای اندوه نیست بهشتیان از حال جهنّمیان خبر ندارند چه اگر باخبر باشند، موجب اندوه آنان میشود. بهشت عالم ملکوت و جاودانی است که جای غم و غصه و ماتم نیست، برخلاف جهنّم که همهاش عذاب و غم و سختی است.
* آنچه در آیۀ ۶۲ یونس واردشده که «اولیاء الهی نه خوف دارند و نه حُزن» قرینۀ تقابل آن این است که هر کس تمرّد از هدایت تکوینی و تشریعی کند، خوف و غم او را خواهد گرفت. در سورۀ زخرف آیۀ ۶۸ خداوند به اولیائش میفرماید… «امروز (قیامت) بر شما نه خوفی و نه حزنی است».
* در تعریف حزن، نوعاً علمای اخلاق اشاره دارند به اینکه چیزی در گذشته از دستش رفته محزون میشود، ولی این تام نیست، چهبسا به خاطر اینکه چیزی مانع سر راه کسی است و نمیتواند دفع کند؛ یا خسارتی دارد به او روی میآورد و نمیتواند تحمّل آن را کند و… که سبب آمدن اندوه میشود.
* موضوع استقامت، از صفات ممتازی است که آثارش برای مؤمن بارز خواهد شد، هم در دنیا و هم در آخرت. در سورۀ احقاف آیۀ ۱۳ خداوند فرمود: تحقیقاً کسانی که گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت ورزیدند بر آنان خوف و حزنی نخواهد بود.
پس صفت شکیبایی سبب میشود که صابر از گزند خوف و حزن سالم شود و به امنیت و عافیت ملبّس گردد.
* ازآنجاییکه حزن، سلب نشاط را به همراه دارد، نفوس در نداشتن سرور به خاطر اختلاف در معرفت آنان، طاقت آنان کم میشود. لذا عوارض سلب نشاط خود را در رفتار فردی و خانوادگی و اجتماعی نشان میدهد که البتّه بهتر است سلب نشاط را به تعادل بکشاند تا از ناحیه او کسی اذیت و آزار نبیند.
* اگر کسی دچار حُزن شدید شود انگار در حال شعلهور شدن بوده و محور اندیشۀ او گرفتار اشتغال است.
پس آدم محزون نمیتواند این نوع تفکّر کند، چون در حال سوختن است مگر در فکرش از انسان صاحبفکر و اندیشه استفاده نماید.
* اگر حزنی برای عارفان و اولیاء نوشتهاند، به این است که یک حزن عموم مردم دارند که معلوم است اسباب آن از کجاست و برای چیست؛ امّا عارف که در مقام توحیدی است و خداوند بعضی مقامات معنوی را به او داده، میترسد یا هراس دارد که نکند چیزی سبب شود از این کمال والا تنزّل کند و دیدن احوال بهتر و مقامات اولیاء و نرسیدن خودش به این منازل سبب اندوه میشود. در بهشت غبطه است که آن نوعی تأثر و تأسف بر حال خویش است و میگوید: ایکاش من هم به این مقام میرسیدم!
* از عایشه نقلشده است که هرگاه غم و اندوه پیامبر شدید میشد، بر سر و محاسن خود دست میکشید و با آهی حزین میفرمود: «حسبی الله و نعم الوکیل» (به نقل از روح المعانی ۴/۲۰۱)
* حضرت آدم از بهشت دنیایی بر زمین هبوط کرد گریان و نالان و حزین شد (مثنوی) امّا این حالت در درازمدت سبب جوشش بخشش الهی و قبول توبۀ او گردید، نتیجه آنکه هر کس در هر مقام، وقتی از درون حزین شود (مانند کسی که پدر و مادرش مُرده و سوگوار است هم لباس سیاه پوشیده و هم خنده نمیکند و حالت بکاء و غمزدگی بر چشم و چهرهاش نمایان است) حتماً خداوند عنایت میکند و او را مورد لطف و بخشش خود قرار میدهد.
* یکی از مسائل روانی و اجتماعی در باب اندوه، این است که کسی که صاحب نعمت و سلامتی و غنا است، نباید کسانی را که مبتلا به عدم نعمت و مریضی و فقر هستند هدف نگاه خود کند، چراکه آنان از این کمبودها که دارند غصهدار هستند و نگاهها هم آنها را محزون میکند و ازنظر عاطفی و روانی شایسته نیست.