مقام حُلماء
1. اشاراتی به معانی
حلم: بردباری، تأنّی
2. اشاراتی از قرآن
1- إنّ ابراهیم لحلیم اوّاهٌ مُنیب: همانا ابراهیم بردبار دردمند توبهکاری بود. (هود:75)
2- والله علیم حلیم: خداوند دانایی بُردبار است. (نساء: 12)
3- فَبَشَّرناهُ بِغلامٍ حَلیم: پس ابراهیم را به پسری بردبار مژده دادیم. (صافات:101)
4- أنت لانت الحلیم الرشید: (قوم شعیب به او گفتند) تو بیگمان بردبار راهدانی. (هود: 87)
5- واعلموا إنّ الله غفور حلیم: بدانید که خداوند آمرزندهای بردبار است. (بقره: 235)
3. اشاراتی به احادیث
1- پیامبر صلیالله علیه و آله: «من کانون برای بردباری، و معدن برای دانش و خانه برای شکیبایی برانگیخته شدم.» (بحارالانوار 71/423)
2- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «عقل، دوست آدمی و بردباری، وزیر (دستیار) اوست.» (بحارالانوار 71/419)
3- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «کسی که خود را به بردباری وادار نکند، بردبار نشود.» (بحارالانوار 77/283)
4- پیامبر صلیالله علیه و آله: «انسان بردبار به پیامبری نزدیک است.» (بحارالانوار 43/70)
5- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «با زیاد شدن عقل، بردباری زیاد میشود.» (غررالحکم ح 4274)
6- امام صادق علیهالسلام: «هر که بردبار شد پیروز میشود.» (بحارالانوار 78/269)
7- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هیچ بردباریای چون شکیبایی و خاموشی نیست.» (بحارالانوار 77/282)
8- پیامبر صلیالله علیه و آله: «سوگند به آنکه جانم در دست اوست، چیزی با چیزی جمع نشد که بهتر از جمع علم و حلم باشد.» (الخصال ص 5)
9- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «برترین بردباری، فرو خوردن خشم و خویشتنداری در هنگام توانایی است.» (غررالحکم ح 3183)
10- امیرالمؤمنین علیهالسلام (در دعا): «ستایش خدایی را که در برابر من بردباری (گذشت) میکند چنانکه گویی مرا هیچ گناهی نبوده است.» (بحارالانوار 97/193)
4. نکتهها
* بدان که انبیاء اگر صفت بردباری نمیداشتند، نمیتوانستند در برابر کفّار و مشرکان و جاهلان و دشمنان ایستادگی کنند.
خصلت بردباری واقعاً ممتاز و شریف است. چون از نظر مسائل اخلاقی، میتوان گفت، تأمّل و تأنّی در بعضی رذایلی که مداوایش با بردباری است، تأثیر به سزایی دارد. مثل غضب، دروغ گفتن، فحاشی کردن … که بردباری مانعی در برابر همه آسیبها و آفتهاست. مواجه شدن با افراد سفیه و جاهل، نابخردان و منافقان فقط با بردباری میشود جلوی تیزی و بیصوابی آنها ایستاد و از کوره در نرفت.
* از عقل قدسی که بندگان صالح بدان میرسند و دارنده آن میشوند، نوری تمام از آن ساطع میشود و آن بردباری است؛ یعنی دارنده بردباری دلیل بر کمال عقل شخص میشود. لذا انسانهای حلیم با وقار هستند و همین نشانه مطمئنّه بودن خرد آنهاست.
* اساتید اخلاق در دستورالعملها فرمودند: هر رذیله که سالک در آن مشکل دارد، باید خود را همانند دارندگان صفت ضدّ آن در بیاورد. مثلاً زود از کوره به در میرود، عصبانی میشود، پرخاش میکند، باید خود را به صفت بردباری بزند و تمرین کند و شبیه حُلماء نماید تا مثل آنان شود.
بهترین بردباری واداشتن نفس خویش به بردباری است. اگر این کار را نکند بردبار نخواهد شد. به عبارت سادهتر، اگر انسان بردبار نیست خود را به بردباری وادار کند، شبیه صاحبان این صفت کند، شرححال آنان را بخواند و امتیازات و فضیلت و ثمرات این صفت را بیاموزد و عوارض سوء عدم بردباری را مطالعه کند تا کمکم بتواند بهواسطه تمرین همانند آنان شود که خداوند در صفت حضرت ابراهیم فرمود: او بردبار بود (هود: 75) که متّصف به صفت ابراهیمی شود.
* بعضی فضایل و صفات که از نظر کمّی و کیفی به اوصاف انبیاء و اولیا نزدیکتر است خُلق پسندیده که دارنده آن صفات محمّدی را داراست. در این اخلاق یکی از برجستهترین آنها حلم است که رسول خدا اشاره فرمود که نزدیک است انسان حلیم پیامبر شود (یا به پیامبری نزدیک است) (بحارالانوار 43/70) و نفس شریفش حلیم مطلق بوده است که فرمود: «هیچ پیامبری (از نظر کیفی) همانند من اذیت نشده است.»
* از آثار و ثمرات بردباری: پیروزی، در امان ماندن از خشم، ریشه صلح و زینت دانش، آقایی و سروری، آراسته شدن به زیباییهای صفات، دوست و انصار همنشین او شدن، عزیز گشتن، بالا رفتن درجات معنوی، عفو، تأنّی، احسان، خاموشی و … که البتّه بستگی دارد که شخص در چه حدّی از مقام حُلما است و چه اندازه توان دارد که مجری آن باشد.
* در تفسیر صفت بردباری و خویشتنداری گفته شده است که بردبار کسی است که سختی این صفت بر او گران بیاید، برادر و فامیل خود را تحمّل نماید، خشم خود را فرو ببرد و نشان ندهد، انتقام نگیرد با اینکه قدرت انتقام دارد، صابر و شکیبا باشد، خاموشی را زینت صفت خود کند.
* حلم یا ذاتی و موروثی است یا اکتسابی و تحصیلی. به هر حال در اتّصاف به این صفت بردبار با علم به آن باشد بهتر و مستقیمتر است. حتماً علم با بردباری باید قرین شود که به بار بنشیند و ثمره بدهد. در واقع حلم زینت دانش است. علما در درجه اوّل چون دانش اخلاق را فرامیگیرند، در این جهت لباس آنان بردباری میشود. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «دانش، ریشه بردباری است.» (میزان الحکمه 3/223) صفتی مخصوصاً اگر ذاتی نباشد، بدون دانستن مسائل اصلی و فرعی معلوم نیست چقدر از درجات بردباری میتوان پیاده کند.
* بیشترین موضوعی که در بردباری مطرح است خشم میباشد که کنترلی از صفت حلیم بر قوّه غضبیّه مستولی میشود و نمیگذارد شخص حلیم انفعالی از خود در برابر مقابلش، نشان دهد. لذا اولین نمودار واقعی حلم هنگام بروز خشم است که خویش را نگه میدارد و در صدد انتقام هم برنمیآید.
* امّا آنچه بهعنوان صفت حلیمی حق در قرآن اشاره است این است که بنده پشت سر هم گناه میکند امّا خداوند زود کیفر و عقوبت نمیکند. تازه به خاطر مهلت زیاد شخص مجرم یادش میرود که چقدر جرمش سنگین شده است. بنده مجرم تجرّی میکند و از کارش دستبردار نیست و به توبه و انابه روی نمیآورد. آنگاه اجل کارش سر میآید و نوبت به این میرسد که اثر وضعی اعمالش را خودش آماده کرده است ببیند، پس به عقوبت دچار میشود.
* حلم بردباری و نگهداری نفس و طبیعت از هیجان غضب است و چون همراه مشاهده رخداد تلخ بار و سنگینی است، اگر کسی دارای روح نیرومند باشد و بتواند آن بار سنگین را تحمّل کند، میگویند وی حلیم و بردبار است.
برخی گفتهاند: حلم به معنای عقل به کار رفته است. ولی باید دانست که حلم در حقیقت همان عقل نیست، بلکه برآمده از عقل است. حلیم صیغه مبالغه است و در مورد خداوند به این معناست که خداوند عقاب بر گناه را به تأخیر میاندازد. (تسنیم 11/220)
* انسان حلیم، متحمّل طریقه و سلوک برادران دینی خود را مینماید چه آنکه در بسیاری از موارد اشخاص از محدوده ادب خارج شده و به تندی گرایش پیدا کرده و سبب بخشش شخص حلیم میشوند. پس تحمّل کردن کارها و حرفهای برادران مذهبی برای افراد بردبار راحت است که از عصبانی شدن پرهیز میکنند.
* اگر انسانی در پی اذیت و آزار بردبار برآید، حلیم تا میتواند تحمّل میکند و چون نمیتواند انتقام بگیرد، لازمهاش آن است به درگاه الهی شکوه برد. چنانکه انبیاء عظام، بعد از تحمّل فشارهای امّت، عاقبت دست به دعا و نفرین برداشته و خداوند دعای آنان را استجابت کرد.
* به بسیاری تحمّل، حلیم شناخته میشود. این جمله از امیرالمؤمنین علیهالسلام است؛ یعنی تا کسی تحمّل ایذا و خلاف آداب مردم را نکند، او حلیم نباشد و به مجرّد اینکه گاهی تحمّل کند، حلیم نیست؛ زیرا که حلیم آن است که حلم ملکه او شده باشد و حصول ملکه بدون تکرارِ تحمّل و بسیار شدن آن نمیشود. (غررالحکم 3/235)
* اکثر علمای اخلاق در موضوع حلم، خشم را مطرح میکنند که غضب انسان را از جا برمیکند و قوّه عاقله را ضربه میزند. خشم، عقل را مورد تهاجم قرار میدهد و آتش درون را افروخته میکند تا به آبِ حلم، فرونشانده شود.
چون غضب سبب فساد عقل میشود، قوّه اندیشیدن را تا آن زمان که خشم حاکم است و تأثیرگذار بوده از او میگیرد. چون نتواند فکر کند دست به هر کاری زده میشود. پس این صفت بردباری است که میتواند از فساد عقل جلوگیری و قدرت اندیشیدن را داشته باشد.
* از آنجایی که هر صفتی دارای بعضی آفات است، پس شخص بردبار هم گاهی آفتی به او میرسد و زیاد مورد اذیت و آزار و دشنام دادن به او قرار میگیرد که اصلاً جواب ندهد یا گاهی به آرامی و نرمخویی در مقام دفاع برآید تا شاید طرف مقابلش از میدان به در رود. گفته میشود نوع مقابله فرق میکند یک وقت پدر و برادر انسان است، یک وقت دوست و همسایه، یک وقت بیگانه است. حلیم باید خودش طبیبوار برخورد کند. چه آنکه گاهی زیادی حلم، سبب خواری و بیمقداری او میگردد. مثلاً وقتی فحش به ناموس بردبار میدهند آیا حلم ورزیدن صحیح است؟
احتمال دارد این نوع مسائل شخص را به بیغیرتی و بیتعصبی درباره ناموسش بکشاند و این آفتی است که اگر عادت شود، حلیم شیوه کاری را باید به نوعی عوض کند و به مقابله برخیزد که به این آفت نرسد.
* بردباری وقتی نیکو است که باعث مفسده نشود. امّا وقتی کسی نسبت به بردبار بیاحترامی و درشتی و تندخویی کند و هر روز هم بیادبی را هم بیشتر نماید و شخص بردبار از او بگذرد یا عفوش کند، آیا این روش صحیح و به جاست؟ یا نوعی عجز است؟ که گفته شده نوعی ناتوانی است.
* به بردباری مددکار و انصار بسیار شود. این از کلمات قصار امیرالمؤمنین علیهالسلام است که در کتاب غررالحکم حدیث 4185 یادداشت شده است.
در توضیح این بیان شریف گفته میشود هر کسی که هر فضیلت نیکو و عالی دارد، خود به خود افرادی او را دوست میدارند و مددکار اویند. مخصوصاً صفاتی که ممتاز و الگوست و سبب میشود دوستان زیادی داشته باشند مثلاً سخاوتمند دوستدار بسیار دارد. همچنین اشخاص بردبار دارای انصار و اعوان فراوانی هستند و در میان جامعه زبانزد میشوند.
* از آنجایی که بعضی صفات انسانها در باطن و درون آنهاست و کمتر کسی میتواند اطلاع از آن پیدا نماید مانند عُجب؛ امّا صفت بردباری بیشتر جنبه عملی دارد و بر همگان ظاهر است و نمیشود که کسی ادعای حلم کند امّا در عمل سیره بردباری نداشته باشد. پس مدّعی، با هرزهگویی و مقابله به مثل، سر و صدا کردن و … خود را معرفی میکند که من بردبار نیستم.
* شارح غررالحکم درباره این جمله بیان امام علی علیهالسلام که فرمود: «جرعه در کشیدن غصههای حلم، خاموش میگرداند آتش خشم را» گوید: «جرعه» اندک آبی را گویند که یک بار توان درکشید و مراد این است که صاحب بردباری که غصههایی به او روی میآورد به سبب بدسلوکیهای مردم یا غیر آن و او به اعتبار حلمی که دارد آن غصهها را فرومیبرد و یک بار درمیکشد، مانند کسی که جرعه آبی یا شرابی را یکبار درکشد و آن جرعه کشیدنهای او آتش خشم الهی را فرومینشاند؛ یعنی اگر حقتعالی بر او خشمناک شود به سبب گناهی، آن غصّههایی که در خود فرو برد، الآن آتش خشم الهی را فرومینشاند به جزای آنها گناه او را عفو میکنند. (شرح غررالحکم 3/282)
* دستور این است که انسان باید با بردباران همنشینی کند. چرا که مجالست با دارندگان صفتهای شریف و ممتاز سبب میشود همان صفت در انسان زیاد شود. چه آنکه مجالست بسیار اثر دارد. مخصوصاً با خوبان و دارندگان سیرههای ارجمند و قابلتحسین.
* اشاره شد آنکه بردباریاش ذاتی است در برخورد مسائل خیلی رنج نمیبیند. امّا کسی که حلیم نیست میخواهد بردبار باشد و خود را شبیه بردباران مینماید، اگر اتّفاقی برای او بیفتد به مشقّت میافتد. چون هنوز حلم، ملکه نشده است و احتمال اینکه آسیبی به این صفتش برسد هست.
* دانشی مفید است که ثمره بدهد و آنکه دانش آموخت و از آن بهرهای نجست و ثمرهای نگرفت این دانش مفید نیست. بسیار دانشمندان هستند که زود از کوره به در میروند، ناراحت میشوند و خط و نشان میکشند، تاریخ انتقام را بیان میدارند. اینها علم آموختند، اکتساب فضایل و سیرتهای اخلاقی نکردند. دانشی خوب است که انسان را بردبار کند، متواضع سازد، خوشرو نماید و الّا صرف همه دانستنیهای جهان و علوم، نمیتواند آدمیّت و انسانیّت را به مرحله اعلی و کمال انسانی برساند.
* خداوند بردباریاش آنقدر زیاد است که کسی نمیتواند به کنه این صفت او برسد. چه آنکه عدّهای اهل اسراف و تبذیرند و گروهی اهل تجرّی هستند و دستهای اهل عناد و دشمنی و شاید یک چهارم کره زمین او را قبول ندارند و روزی او را میخورند و کافر و بتپرست و مشرک هستند و همه مستحق عقوبت و کیفر سخت هستند. با این حال حقتعالی یکی آنکه بسیار مهلت میدهد دوم آنکه تأخیر در عقوبت میکند، سوم آنکه چون رحمتش بر غضبش سبقت دارد، نمیخواهد زود آنان از بین بروند و چوب بخورند و درمانده و عاجز شوند. در واقع بسیاریِ عفو و بخشش او، سپری برای بندگان عنود و جهول و ظلوم میباشد تا زندگانی روزمره خود را بهصورت عادی طی کنند و تابلوی امهال را بر پیشانی همگان نوشته است.
* امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «رسوا مکنید نفسهای خود را از برای اینکه شفا دهید خشم خود را و اگر اظهار نادانی بر شما نادانی کند پس باید وسعت داشته باشد آن را بردباری شما.»
منظور این است هرگاه بر کسی خشمناک شوند، انتقام کشند از او برای فرونشاندن خشم خود زیاده از قدری که مستحق آن باشد. چه این سبب رسوایی در دنیا و آخرت میشود. ممکن است مراد اصل انتقام باشد به اعتبار اینکه دلیل کمی حلم و نقص مرتبه ایشان میشود و این همه رسوایی است. (غررالحکم ج 6/277)
* در ارتباط با افرادی که با بردباران مواجه میشوند و گاهی تقصیر آنان کوچک است قابل تذکّر نیست اینجا تغافل بهتر است یعنی حلیم خود را جوری نشان دهد که این تقصیر و یا بیادبی را ندیده و بدان علم پیدا نکرده و این از فضایل حُلما میباشد.
* قاعدهای است در علم اخلاق که بد را با بدی نباید جواب داد بلکه سخنان نکوهیده را با سخن نیکو، دشنام را با کلمات پسندیده و ممدوح و از این قاعده حلما الگوی رفتاری با سفیهان و نادانان میباشند. به تجربه دیده شده که اکثر حلما به شرافتمندیها نیکو و اجتماعی رسیدند و این قدرتمندی درونی و استواری رفتاری آنان به دست آمده است و دلیل بر فضیلت آنان حوصله زیاد و گفتار مؤدبانه و سیره متعادل آنان است.
* از آنجایی که هر انسان غرائز و طبیعتی دارد، در پستی و بلندی زندگی و عمرش دستخوش حوادث میشود صفت حلم هم گاهی صاحبش به آفتی و حادثهای دچار میکند مانند آفت بیخردی، به این معنی که گاهی به خاطر مسائلی چند در رویارویی شخص حلیم عقل قدسی متعادل دستور نمیدهد و لذا دار لغزش میشود.
* مرد عشایری خدمت پیامبر آمد و با کمال خودخواهی گفت: سوگند به بت لات و عزّی، هیچ زنی صاحب لهجهای را نزاییده است که مغبوضتر و بیاعتبارتر از تو در نزد من باشد. اگر ترس از آن نداشتم که مردم، مرا شتابزده و عجول به شمار آورند با شتاب هرچه تمامتر تو را از پای درمیآوردم و با کشتن تو، سرخپوستان و سیاهپوستان و سفیدپوستان و همه مردم را خوشحال میکردم. عمر که از شنیدن سخنان ناروای آن مرد بادیهنشین به شدّت ناراحت شده بود، به پیامبر صلیالله علیه و آله عرض کرد اجازه بفرمایید تا این ناسزا گوی بدسرشت را از پای درآورم؟ پیامبر فرمود: «ای عمر! آرام باش مگر نشنیدهای که انسان بردبار نزدیک است بر اثر حلم به مقام نبوت نائل آید.» و سپس به آرامی و نرمی با او صحبت کردند… (فضائل پنجتن 1/144)
* روزی پیامبر توصیف امیرالمؤمنین علیهالسلام را میکرد از جمله فرمود: «هر کس میخواهد به حلم ابراهیم و حکم نوح و زیبایی یوسف پی ببرد، به علی بن ابیطالب نظر کند.» (همان ص 344)
نمونه اکمل بردباری را آنکه امیر همه مؤمنان است داراست؛ اگر کسی تاریخ جنگها و زندگانی حضرت را بخواند پی میبرد که کسی را یارای رسیدن به درجه کمال حلم همانند او نیست.
بعضی از اهل معرفت فرمودند بر شیطان سختتر از این دو مطلب نیست: عالمی حلیمی که اگر صحبت کند با دانش صحبت میکند و دیگر اگر سکوت کند، سکوتش به حلم باشد. (قوت القلوب 1/177)
* گفته شده که حلم فاضلتر از فروخوردن خشم است، زیرا که فروخوردن آن رنجی نبود و آن حلم طبیعی است و دلیل کمال عقل و استیلای آن است و شکسته شدن قوّت خشم و خاضع شدن آن عقل را، ولیکن آغاز آن به تحلّم و فروخوردن خشم باشد به تکلّف؛ که پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «همانا علم با تعلّم و حلم با خود را به حلم واداشتن (خود را به حلم زدن) میباشد.» پس طریق اکتساب حلم، اوّل تحلّم و تکلّف آن است چنانکه اکتساب علم، اوّل تعلّم است. (احیاءالعلوم 3/363)
* نکتهای که بسیاری از اخلاقیّون متذکّر میشوند اینکه یکی از برخوردها و ملاقات حلما با نادانان و جاهلان است. جاهل را قانع کردن سخت است و از نادانی خود بر مقاصد خود اصرار میورزد و جبههگیری میکند، طرف عالم و حلیم خود را میآزارد، حرفهای نامربوط میزند و در مقام برآمدن هو کردن و اعتراض و اذاعه مطالب نامربوط درباره شخص بردبار برمیآید.
با اینکه صفت جاهل معلوم است و اذیت او را شخص بردبار تحمّل میکند. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «رفعت از نزد خدا بجویید» گفتند: یا رسولالله آن چیست؟ «فرمود: 1- بپیوندی به کسی که از تو بریده 2- و آن را که تو را محروم کند عطا کنی 3- و حلم بورزی از آنکه بر تو جهل بورزد.» (احیاءالعلوم 3/364)