وبلاگ

مقام حیاء

۱- اشاراتی به معانی:

حیا: شرمساری؛ حجب؛ آزرم؛ خجالت.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا…: یکی از آن دو (دختر شعیب) که به آزرم راه می‌رفت نزد او (موسی) آمد و گفت: پدرم تو را می‌خواند تا مزد آب دادنت را بدهد… (قصص: ۲۵)

۲- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا… وَلَٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ ۖ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ… : ای کسانی که ایمان آورده‌اید… ولیکن موقعی که دعوت شدید بیایید و چون غذا تناول کردید زود متفرّق شوید نه آنجا برای سرگرمی و انس به گفتگو پردازید، که این کار پیغمبر را آزار می‌دهد و او به شما از شرم، اظهار نمی‌دارد ولی خدا را بر اظهار حق خجلتی نیست… (احزاب: ۵۳)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- امام علی علیه‌السلام: «شرم، وسیلۀ رسیدن به هر زیبایی است.» (بحارالانوار، ۷۷/ ۲۱۱/ ۱)

۲- امام علی علیه‌السلام: «شرم، کلید همۀ خوبی‌هاست.» (غررالحکم، ۳۴۰)

۳- امام علی علیه‌السلام: «شرم زیاد مرد، نشانۀ ایمان اوست.» (همان، ۷۰۹۷)

۴- امام صادق علیه‌السلام: «شرم دو گونه است: یک شرم ضعف و ناتوانی است و شرم دیگر قدرت و اسلام و ایمان.» (بحارالانوار، ۷۸/۲۴۲/۳۴)

۵- امام علی علیه‌السلام: «کم‌رویی با محرومیت قرین است.» (غررالحکم، ۶۷۱۴)

۶- امام علی علیه‌السلام: «کسی که از مردم شرم نکند، از خداوند سبحان نیز شرم نمی‌کند.» (همان، ۹۰۸۱)

۷- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «کسی که در آشکار، از خدا شرم نکند، در نهان نیز از او شرم نمی‌کند.» (کنز العمال، ۵۷۸۹)

۸- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «از مَثَل‌های پیامبران علیهم‌السلام، جز این سخن مردم بر جای نمانده است: وقتی حیا نداشتی هر کاری می‌خواهی بکن.» (عیون اخبار الرضا، ۲/۵۶/۲۰۷)

۹- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «کسی که تن‌پوش حیا را دور افکند، غیبت او اشکال ندارد.» (بحار، ۷۷/۱۴۹/۷۶)

۱۰- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «حیا ده جزء دارد، نه جزء آن در زنان است و یک جزء در مردان.» (کنز العمال، ۵۷۶۹)

۱۱- امام علی علیه‌السلام: «از سه کار شرم نباید کرد: خدمت کردن به میهمان، از جا برخاستن در برابر پدر و آموزگار خویش و مطالبۀ حق، گر چه اندک باشد.» (غررالحکم، ۴۶۶۶)

۴- نکته‌ها:

* حیا عبارت است از حالت و خویی نفسانی در انسان که مانع ارتکاب اعمال زشت می‌شود. مقابل آن، بی‌شرمی قرار دارد.

* حیاء در قرآن به همین شکل نیامده، اما مفهوم «شرم داشتن» ۴ مرتبه و با الفاظی از مصدر «استحیاء»، سه بار به کار رفته است؛ به‌صورت فعل منفی «لا یستحیی» در آیۀ ۲۶ بقره و آیۀ ۵۳ احزاب که در هر دو مورد به خدا نسبت داده شده است و به‌صورت فعل مثبت «یستحیی» در آیۀ ۵۳ احزاب، که فاعل آن رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله است. این مفهوم یک‌بار هم به‌صورت مصدر «استحیاء» در آیۀ ۲۵ قصص آمده و به دختر شعیب علیه‌السلام نسبت داده شده است.

* مفسران در نسبت دادن فعل حیاء به خداوند، به تأویل آیات یادشده پرداخته و گفته‌اند شرم نکردن خداوند در آیۀ ۲۶ سورۀ بقره به معنای نترسیدن و منصرف نشدن خداوند از انجام دادن امری است که، برخلاف نظر بندگان، فی‌نفسه زشت نیست (۱) و در آیۀ ۵۳ احزاب به معنای منصرف نشدن خداوند از بیان حق است. (۲) به نظر فخر رازی (۳)، بروز حالات نفسانی از قبیل حیاء و غضب دارای مبدأ (مقدمه) و منتهی (نتیجه) است. مثلاً مبدأ حیاء، احساسی است که در انسان به‌واسطۀ ترس از انتساب وی به انجام دادن کاری زشت پدید می‌آید و نتیجۀ این احساس ترک آن کار زشت است.

چون انتقال از مبدأ به منتهی مستلزم تغییری در موجود شرم کننده است و تغییر نیز مختص جسم است و خداوند جسم نیست، پس انتساب این صفات به خداوند در واقع انتساب نتایج آن به ذات وی است. بنابراین، حیای خداوند به این معناست که وی از انجام دادن کار زشت منزّه است و شرم نکردن خداوند بدان معنا نیست که وی اهل حیاء نیست و از انجام دادن کار ناپسند ابایی ندارد.

* حیا دارای سه رکن اصلی است: فاعل، ناظر و فعل؛ و در تفاوت میان «حیا» با «خوف» و «تقوا» می‌توان گفت که محور بازدارندگی در حیا، ادراک حضور ناظر محترم و بلندمرتبه و حفظ حرمت و حریم او است؛ حال آنکه محور بازدارندگی در خوف و تقوا، درک قدرت خداوند و ترس از مجازات او است.

* اسباب حیا:

۱- عقل: رسول خدا در پاسخ راهب مسیحی (شمعون بن لاوی بن یهودا) که از او دربارۀ هیئت ما و آثار عقل پرسیده بود، فرمود: «عقل موجب پیدایش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خویشتن‌داری، و از خویشتن‌داری، حیا و از حیا، وقار و از وقار، مداومت بر عمل خیر و تنفّر از شرّ، و از تنفّر از شرّ، اطاعت نصیحت‌گوی حاصل می‌شود.» (۴)

۲- ایمان: امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «ایمان ندارد کسی که حیا ندارد.» (۵)

* مقام خجلت در معرفت هنگام کشف رؤیت از مقامات اولیا است که هرگاه ولی حق خدای را رؤیت کند، در جمال و جلال او متحیّر می‌شود، و ادراکش از وی قطع می‌گردد. پس، از ادّعایی که پیش از آن به معرفت حق داشته شرمنده می‌شود و می‌داند که او در حال رؤیت و مشاهده نسبت به حق نادان بوده است، تا چه رسد به پیش از رؤیت و کشف.

و برای این پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: لا احصی ثناء علیک.

خدای تعالی فرمود: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ… (انعام: ۹۱)

عارفی گفت: «شرمندگی عارف پس از رؤیت حق ناشی از علم به نادانی خود در ادراک کنه عزت حق است.» (۶)

* گاهی حیاء به جای «خَجَل» (تحیّر ناشی از فرط حیاء) به کار می‌رود، اما به اعتقاد ابو هلال عسکری، (۷) این کاربرد، نوعی توسّع معنایی حیاء است؛ زیرا حیاء در اصل شرم کردن از انجام دادن کاری است که هنوز به وقوع نپیوسته و خجلت (شرمندگی از حق، که یکی از مقامات معنوی اولیاء الهی محسوب می‌شود)، شرمگین شدن در برابر امری است که انجام پذیرفته است.

* حیاء در اصطلاح عبارت از آن است که در برابر عظمت هست مطلق خود را به چیزی نشماری و ادعای هستی نکنی.

پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه‌گاه
وز حیاء حور و پری را در حجاب انداختی (حافظ)

حیاء انکسار و تغیّری است که انسان را فراگیرد از ترس این‌که او را عیب یا نکوهش کنند، و در شرع عبارت است از خُلقی که باعث بر ترک قبیح شود. (۸)

* حیاء، گرفتگی نفس است از چیزی و ترک آن چیز از ترس سرزنش، و آن دو نوع است: نفسانی و ایمانی.

حیاء نفسانی شرمی است که خداوند آن را در همۀ نفوس آفریده است، مانند شرم از کشف عورت و جماع بین مردم.

و حیاء ایمانی شرمی است که مؤمن را از ارتکاب معاصی از ترس خدا بازمی‌دارد. (۹)

حیاء بازداشتن دل است از گستاخی. (۱۰)

حیاء در بدایات شرم داشتن از خواستن مرادات به‌واسطۀ علم او به اطلاع حق بر باطن او، هم چنانکه بر ظاهرش، و در نهایات حیاء از عجز است در قیام به حقوق عبودیت در اوایل مقام بقا پیش از کمال استقامت. (۱۱)

* حیاء محل اجلال و رؤیت عظمت و کبریا است، و آن فنای عارف در رؤیت معروف است به صفت شرمندگی از وجود خود در وجود حق سبحانه تعالی و چون عارف در عبودیت خالص هنگام یاد خدا از خود یاد کند، حق او را به وصف هیبت می‌نگرد و به سبب حیای از حق آب می‌شود.

حیاء را صورتی و رسمی است که آن ایمان است و حقیقتی است که آن معرفت است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «حیاء از ایمان است.» و جنید در حیاء معرفت گفت: حیاء از دل اولیای حق شادمانی خدمت را می‌برد، و گفته‌اند: شادمانی منّت را می‌برد.

عارفی گفت: حیاء خواست نابودی خود به هنگام رؤیت جمال ازل است. (۱۲)

با حیاء گفت او مرا و چشم من روشن بدو
هر که روشن دیده‌تر شد بیشتر دارد حیاء (سنایی)

* میدان شصت و سوم حیاء است. از میدان صفا، میدان حیاء زاید. حیاء شرم است، شرم حصار دین؛ و شرم علمی است از علم‌های کرم. شرم غافلان از خلق است و شرم جوانمردان از فرشتگان، و شرم عارفان از حق. از خلق آن کس شرم دارد که: از آبروی خود بترسد، و از قبول ایشان نیوشد، و عظمت الله نشناسد و از فرشتگان شرم آن کس دارد که: بر غیب اعتماد دارد، و از گناه باک دارد، و از حساب اندیشه دارد و از حق شرم آن کس دارد که: دل بینا دارد، و سرّ آشنا دارد و ضمیر از ریبت جدا دارد. (۱۳)

* خداوند عزوجل فرماید: «أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ: آیا نمی‌داند که هر چه را می‌کند، خدای می‌بیند؟» (علق: ۱۴)

حیاء از نخستین مدارج خاصگان است و از تعظیمی زاید، که بسته به مهر باشد، و آن بر سه درجه است:

درجۀ نخستین حیاء: زاید از آنکه بنده بداند، حق بر او نگران است، آن حیاء او را جذب کند به تحمل مجاهدت و او را بکشاند به قبیح انگاشتن گنه‌کاری و او را خموش سازد از گله‌مندی.

درجۀ دوم حیاء: زاید از نظر بنده در علم قرب، آن حیاء بنده را با محبت همراه کند و به آرامش انس دمساز و از آمیزش خلق بیزار.

درجۀ سوم حیاء: زاید از آنکه بنده مشاهد باشد، بر حاضر بودن خدای، چنان حاضر بودن، که در آن نشانۀ هیبت باشد و هیچ تفرقه‌ای در برابر آن نیفتد و تا به غایت در آن توقف نیاید. (۱۴)

* حیا بر چند قسم است: ۱- حیایی است از زلت، چون حیای آدم – صلوات‌الله‌علیه – که چون آن مقدورات از کمین غیب آشکارا گشت و آدم دست به دانۀ گندم فراز کرد، و تاج و حلّه ببرید، آدم از خجلت در هر گوشه‌ای می‌شد و از غیب ندا می‌آمد: ای آدم، آیا از ما می‌گریزی؟ گفت: نه خداوندا، از تو شرم می‌دارم.

۲- حیای اجلال از جلال حق است ملائکه را (اسرافیل پر در سر کشید از هیبت و جلال حق)

۳- حیای کَرَم است، چون حیای مصطفی صلی‌الله علیه و آله کان یستحیی مِن أمته ان یقول: اخرجوا فقال الله عزوجل: …وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ… (احزاب: ۵۳)

۴- حیای استحقار است، همچون حیای موسی علیه‌السلام که در مناجات گفت: خداوندا گاه‌گاهی چیزی حقیر مرا بایست بود و شرم دارم که از تو سؤال کنم، ندا آمد که تا نمک دیگ و علف گوسپند از ما بخواه.

۵- حیای ستر است و آن صبیه شعیب را بود از پدر به موسی خواندن می‌آمد. قرآن گفت: …تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ… (قصص: ۲۵) از شرم موسی که از وی بیگانه بود در پس وی می‌رفت و پایش در پا می‌کوفت.

۶- و حیایی است بندگان را که آن را حیای عبودیت خوانند. قال رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله: استحیوا من الله حق الحیاء، الخبر – گفت: ای بندگان شرم دارید از خدای عزوجل چنانکه شرم دارند از خداوندان.

۷- و حیایی است و آن را حیای کرم خوانند و آن حیای درگاه عزت است. قال رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله: ان الله حیّیٌ کریم و من حیا به حرم الفواحش.

۸- حیایی است که آن حیای حق است – جل جلاله – که چون بنده صراط را بگذارد، حق – جل جلاله – نامۀ سر به مهر به وی بدهد و فیه: فعلت ما فعلت و لقد استحیت ان اظهر علی فاذهب فقد غفرت لک – در آن نامه نبشته که کردی آنچه کردی و به کرم خود روا نداشتم که پیدا کنم، رو که آمرزیدم و جراید جرایم و سجلّات زلات تو را محو کردم.

۹- و حیایی است که آن حیای مطیعان است از طاعت – بوبکر ورّاق گوید: وقتی باشد که دو رکعت نماز بیارم چون سلام باز دهم و بازگردم. خجل زده باشم از این طاعت خود که گویی دزدی کرده‌ام. تا مرد بدین مقام نرسد لذت طاعت به مذاق او نرسد. (۱۵)

* حیا برحسب آنکه در برابر چه کسی صورت پذیرد، به دو نوع کلی تقسیم شده است: حیاء از خداوند و حیاء از انسان‌ها؛ و حیاء باعث بازداری از پلیدی‌ها، انجام فرائض دینی، دوری از زشتی‌ها، رعایت حقوق والدین، وفای به عهد، صله‌رحم، برآوردن نیازهای دیگران و پذیرایی از مهمان، پوشیده شدن عیوب فرد، تبدیل گناهان انسان به حسنات و… می‌شود؛ و راغب اصفهانی حیای انسان از نفس خود را هم بیان می‌دارد.

* حیاء باید آگاهانه، بجا و به اندازۀ شأن آن‌ها باشد، چراکه زیاده‌روی در حیاء کردن از مصادیق اسراف است و حیای واقعی از خداوند باید همان‌گونه که شایستۀ آن است صورت پذیرد و حیاء از خداوند در مراعات واجبات و محرمات شرعی ظهور و بروز می‌یابد.

* در احادیث، حیاء به دو نوع تقسیم شده است: «حیای عقل» (حیای بجا) که عین علم و منشأ اسلام و ایمان و توانمندی فرد است و «حیای حمق» (حیای نابجا) که عین جهل است و موجب ضعف و پشیمانی می‌شود. (۱۶) و حیای نابجا از دیگران، مانند ترک کارهای خیر و حیای بجا، مانند ترک نکردن کارهای خیر به سبب حیاء از مردم می‌باشد.

* اسوه‌های حیاء، پیامبران و معصومان (علیهم‌السلام) می‌باشند و نیز به پیروی مردم از اهل حیاء سفارش شده (۱۷) تا آنجا که به حاکمان توصیه شده است کارگزاران حکومتی خود را از میان اهل حیاء انتخاب کنند. (۱۸)

و عواملی چون رفت‌وآمد مکرر به مساجد موجب تقویت این فضیلت اخلاقی و در نتیجه ترک گناهان می‌شود. (۱۹) و عواملی چون فقر (۲۰) دست نیاز به‌سوی دیگران دراز کردن (۲۱)، شرب خمر (۲۲)، و حفظ نکردن وقار (۲۳)، مایۀ از دست رفتن حیاء می‌گردد و بنا بر سخنی از امام علی علیه‌السلام، کثرت خطاهای فرد، موجب کم شدن حیای وی می‌شود. (۲۴)

* از نظر علمای اخلاق، حیاء از جمله فضائلی است که از قوه عفت ناشی می‌شود. (۲۵) و آن را اولین نتیجه ظهور قوۀ تمیز در انسان معرفی کرده‌اند که از همان اوان طفولیت بروز می‌کند، از این‌رو توصیه کرده‌اند که برای تربیت کودک باید در اولین قدم قوّۀ حیاء را در وی تقویت کرد تا قدرت تشخیص نیکی و بدی در وی تقویت شود. (۲۶)

و راغب اصفهانی خجالتی بودن را در کودکان، برخلاف بزرگسالان پسندیده می‌داند. (۲۷)

* موانع حیاء: در روایات، اموری به‌عنوان موانع حیا و یا به‌عبارت‌دیگر علل بی‌حیایی یا کمی حیا معرفی‌شده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها به شرح زیر است:

۱- از میان برداشتن حریم‌ها: امام کاظم علیه‌السلام: «پردۀ شرم و آزرم میان خود و برادرت بر مدار، و مقداری از آن باقی گذار؛ زیرا برداشتن آن، برداشتن حیا است.» (۲۸)

۲- ابراز نیاز از مردم: امام صادق علیه‌السلام: «دست نیاز به‌سوی مردم دراز کردن، عزّت را سلب می‌کند و حیا را می‌برد.» (۲۹)

۳- زیاد سخن گفتن. (۳۰)

۴- شراب‌خواری. (۳۱)

* آثار حیا: نرمش، مهربانی، در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دوری کردن از بدی، خوش‌رویی، گذشت و بخشندگی، پیروزی و خوش‌نامی در میان مردم، عفت و پاک‌دامنی، جلب محبت خداوند، پاکی از گناهان.

* در متون اخلاقی اسلام، پیامدهای بسیاری برای «وقاحت» و بی‌شرمی بیان شده، از جمله، روایتی از امام صادق علیه‌السلام که به شاگردش مفضّل فرمود: «ای مفضّل، اگر حیا نبود انسان هیچ‌گاه میهمان نمی‌پذیرفت، به وعده وفا نمی‌کرد، نیازها (ی مردم) را برآورده نمی‌ساخت، از نیکی‌ها بر حذر بود و بدی‌ها را مرتکب می‌شد.» بسیاری از امور لازم و واجب نیز برای حیا انجام می‌شود. بسیاری از مردم، اگر حیا نمی‌کردند و شرمگین نمی‌شدند، حقوق والدین را رعایت نمی‌کردند، هیچ صله‌رحمی نمی‌کردند، هیچ امانتی را به‌درستی باز پس نمی‌دادند و از فحشا بر حذر نبودند. (۳۲)

* برخی از مواردی که جای حیا ورزیدن نیست، با توجه به روایات بدین قرارند:

۱- از گفتار حق (۳۳)؛ ۲- از تحصیل علم (۳۴)؛ ۳- از تحصیل درآمد حلال (۳۵)؛ ۴- از خدمت به مهمان (۳۶)؛ ۵- از احترام به دیگران (۳۷)؛ ۶- از اعتراف به ندانستن (۳۸)؛ ۷- از درخواست از خداوند (۳۹)؛ ۸- از بخشش اندک (۴۰)؛ ۹- از خدمت به خانواده (۴۱).

* غضب از عواملی است که بر حیای شخص تأثیر منفی دارد، به‌طوری‌که وی در حالت غضب پردۀ حیا را خواهد درید. (۴۲)

* حیاء باید از روی اخلاص و کسب رضای الهی باشد و تحصیل فضائل اخلاقی از جمله حیاء مستحب است و نیز ارتکاب اعمالی که موجب از بین رفتن حیا در میان برادران دینی نسبت به یکدیگر می‌شود، مکروه است. (۴۳) و حیا نمی‌تواند عذر شرعی برای ترک واجب یا فعل حرام باشد. (۴۴) چنانکه نمی‌تواند برای باقی ماندن بر جهل به وظایف شرعی و ترک پرسش عذر به شمار آید. (۴۵) و به نیازمندی که به جهت حیا از گرفتن زکات خودداری می‌کند، جایز، بلکه مستحب است به ظاهر تحت عنوان هدیه و در واقع به‌قصد زکات، زکات بدهند. (۴۶)

* حیاء در روایات از جنود عقل (۴۷)، چشم آن (۴۸) و همراه جدانشدنی عقل معرفی شده است. (۴۹) و نیز حیاء از ایمان است (۵۰) در روایات آمده است.

نقش حیاء با توجه به حدیث مشهور «لا ایمان لمن لاحیاء له: هر که حیاء ندارد ایمان ندارد» (۵۱) تأیید می‌شود. پس حیاء و ایمان در عرض هم معرفی شده‌اند که با از دست رفتن یکی موجب از دست رفتن دیگران می‌شود.

* فسق با حیاء جمع نمی‌شود و نیز ترس با شجاعت جمع شدنی نیست و به‌ندرت ممکن است شخص شجاعی اهل حیاء و اهل حیایی شجاع باشد. و از این‌رو اجتماع شجاعت و حیاء در فرد فضیلت محسوب می‌شود.

راغب اصفهانی راه کسب حیاء را در این می‌داند که شخص به هنگام دست زدن به کاری زشت، کسی را در نظر آورد که بزرگ‌تر از وی برایش متصوّر نیست و ناظر بر اوست تا از این کار دست بکشد. (۵۲)

منابع:

۱) تفسیر مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۶۵ – تفسیر التبیان، ج ۱، ص ۱۱۱

۲) تفسیر مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۵۷۶

۳) تفسیر کبیر، ج ۱، ص ۱۴۱

۴) تحف العقول، ص ۱۵ و ۱۷ – خصال، ج ۲، ص ۴۰۴ و ۴۲۷

۵) کافی، ج ۲، ص ۱۰۶

۶) مشرب الارواح، روزبهان، ص ۵۶

۷) معجم الفروق اللغویه، ج ۱، ص ۲۱۲-۲۱۳

۸) کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۳۹۷

۹) تعریفات جرجانی

۱۰) آداب المریدین، سهروردی، ص ۷۷

۱۱) رسائل شاه نعمت‌الله ولی، ج ۴، ص ۱۷۵

۱۲) مشرب الارواح، روزبهان، ص ۱۴۳

۱۳) صد میدان – پیر هرات

۱۴) منازل السائرین – پیر هرات

۱۵) روح الارواح، ص ۳۸ و ۴۰

۱۶) اصول کافی، ج ۲، ص ۱۰۶ – تحف العقول، ج ۱، ص ۴۵ و ۳۶۰

۱۷) تحف العقول، ج ۱، ص ۱۷۷

۱۸) همان، ص ۱۳۷

۱۹) من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۳۷

۲۰) بحار، ج ۶۹، ص ۴۷-۴۸

۲۱) اصول کافی، ج ۲، ص ۱۴۸

۲۲) بحارالانوار، ج ۶۳، ص ۴۹۱

۲۳) اصول کافی، ج ۲، ص ۶۷۲

۲۴) بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۳۵

۲۵) تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ج ۱، ص ۲۸

۲۶) اخلاق ناصری، ج ۱، ص ۱۸۲ – تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ج ۱، ص ۶۷

۲۷) الذریعه الی مکارم الشریعه، ج ۱، ص ۲۰۷

۲۸) کافی، ج ۲، ص ۶۷۲

۲۹) همان، ص ۱۴۸

۳۰) نهج‌البلاغه، ص ۳۶۹، حکمت ۳۴۹

۳۱) فقه الرضا، ص ۲۸۲

۳۲) بحارالانوار، ج ۳، ص ۸۱

۳۳) کافی، ج ۲، ص ۱۱۱

۳۴) نهج‌البلاغه، حکمت ۸۲، ص ۳۲۹

۳۵) تحف العقول، ص ۵۷

۳۶) غررالحکم، ص ۳۳۰، ح ۴۶۶۶

۳۷) غررالحکم، ح ۴۶۶۶

۳۸) اخلاق اسلامی، دیلمی احمد و مسعود آذربایجانی، ص ۸۰

۳۹) کافی، ج ۴، ص ۲۰، ح ۴

۴۰) نهج‌البلاغه، ص ۳۲۷، حکمت ۶۷

۴۱) کافی، ج ۲، ص ۱۲۳، ح ۱۰

۴۲) احیاء علم الدین، غزالی، ج ۳، ص ۱۶۸

۴۳) وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۶۶ و ۱۴۵ و ۱۴۶

۴۴) التنقیح، غروی تبریزی، ص ۲۵۷

۴۵) وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۶۹

۴۶) جواهر الکلام، ج ۱۵، ص ۳۲۴ – ۳۲۵

۴۷) اصول کافی، ج ۱، ص ۲۱۲۲

۴۸) الخصال، ج ۲، ص ۴۲۷

۴۹) اصول کافی، ج ۱، ص ۱۰۱۱

۵۰) اصول کافی، ج ۲، ص ۱۰۶

۵۱) اصول کافی، ج ۲، ص ۱۰۶

۵۲) الذریعه الی مکارم الشریعه، ج ۱، ص ۲۰۸

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.