وبلاگ

مقام ذاکرین

1. اشاراتی به معانی

ذکر: یاد کردن، یادآوری، نام بردن، به زبان یا قلب. ذاکر: یادکننده         مذکور: یادشده

2. اشاراتی از قرآن

1- قد اَفلَحَ من تزکّی وَ ذکر اسم ربّه فَصلّی: بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد و نام پروردگار خویش برد آنگاه نماز کرد. (اعلی:15-14)

2- فَاذکرونی اَذکُرکُم: پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. (بقره:152)

3- وَ اذکر ربّکَ فی نَفسِک تَضرُّعاً و خیفة: و پروردگارت را در دل خود به لابه و ترس یاد کن. (اعراف:205)

4- وَاذکُرِ اِسم رَبِّکَ بُکرَةً وَ اَصیلاً: و نام پروردگارت را پگاه و دیرگاه عصر یاد کن. (انسان:25)

5- یا ایّها الذّین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً: ای مؤمنان،‌ خداوند را بسیار یاد کنید. (احزاب:41)

6- اِنّما المؤمنون الذّین اِذا ذُکِر الله وَجِلَت قلوبَهُم: مؤمنان تنها آن کسان‌اند که چون یاد خداوند پیش آید،‌ دل‌هایشان بیمناک شود. (انفال:2)

7- وَ لَذِکرُ الله اکبرُ: به راستی یاد کرد خداوند (از هر چیز) بزرگ‌تر است. (عنکبوت:45)

8- ألا بِذکر الله تَطمَئن القلوب: آگاه باشید با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد. (رعد:28)

2. اشاراتی از احادیث

1- امام باقر علیه‌السلام: در توراتی که تحریف نشده، همانا موسی علیه‌السلام از پروردگار خود پرسید: خداوندا، آیا تو به من نزدیک هستی تا با تو آهسته باز گویم یا از من دوری تا بلند بخوانمت؟ خداوند به موسی وحی فرستاد: «ای موسی، اَنَا جَلیس من ذکرنی: من هم‌نشین کسی هستم که مرا یاد کند.» (کافی 2/496)

2- از جمله مواعظی که خدا به حضرت عیسی علیه‌السلام فرمود این بود که: «ای عیسی، دل خود را برای من خوار ساز؛ و در خلوت‌ها مرا بسیار یاد کن.» (عده الداعی ص 146)

3- کسی به حضرت عیسی علیه‌السلام عرض کرد: آیا احدی از آفریدگان مانند تو هست؟ فرمود: «هرکس نگاهش عبرت و سکوتش تفکّر و کلامش ذکر باشد، همانند من است.» (محجه البیضاء 8/195)

4- خداوند در حدیث قدسی فرمود: «هرگاه بنده‌ای به قلبش بنگرم و ببینم که حالت تمسّک به ذکر من بر او غالب است، خودم تدبیر امورش را به عهده می‌گیرم و هم‌نشین او می‌شوم و هم‌سخن او خواهم بود.» (عده الداعی ص 235)

5- امام صادق علیه‌السلام: «مؤمن به هرگونه مرگی می‌میرد، با غرق شدن، زیر آوار ماندن، گرفتار درنده شدن، صاعقه، ولی آتش آسمانی به ذاکر نمی‌رسد.» (کافی: 2/501)

6- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «سیر کنید که مفردون سبقت گرفتند.» گفتند: ای رسول خدا مفردون کیان‌اند؟ فرمود: «متحیران دلباخته‌ای که در ذکر خدا حیران‌اند؛ یهترون فی ذکر الله. ذکر بار گران آنان را (گناهانشان را) از دوششان برمی‌دارد و در قیامت سبک‌بار وارد صحنه می‌شوند.» (مسند احمد 2/322)

7- علی علیه‌السلام: «ذاکر خدا در میان افراد غافل، همانند کسی است که به جای فراریان می‌جنگد.» (بحارالانوار 93/158)

8- علی علیه‌السلام: «هر کس به یاد خدا مشغول باشد خداوند او را خوش‌نام گرداند.» (غررالحکم ح 8235)

9- علی علیه‌السلام: «ریشه صلاح قلب مشغول داشتن آن به ذکر خداست.» (غررالحکم ح 3083)

10- علی علیه‌السلام: «یاد خدا باعث راندن شیطان می‌شود.» (غررالحکم ح 5162)

4- نکته‌ها

* ذکر یا خفی است یا جلی؛ تأثیر ذکر خفی اقوی است و به تعبیر دیگر ذکر قلبی بالاتر از ذکر لفظی می‌باشد.

* بدان که هر چیزی حدی دارد اما یاد خدا حد و مرزی ندارد. چون ذکر خدا برتر و بالاتر است و اشرافیّت آن هم بسیار آشکار است. البته ذکر هر چیز، خالص و موافقت آن با قلب باشد آثارش هم افزون است.

هرگاه بنده اراده یاد او می‌کند باید بداند اول حق بنده را یاد می‌کند، یعنی توفیق به او می‌دهد تا یادش کند، آنگاه بنده یاد او می‌کند.

* دانستن این نکته ضروری است که یاد خدا در هر حال، سخت و امّت طاقت آن را ندارند. چنان‌که امام صادق علیه‌السلام فرمود (هزار و یک تحفه ص 121) مگر اولیای الهی که به این درجه رسیده‌اند.

* البته ذکر و فکر با هم بی‌ارتباط نیستند، یاد چیزی سبب می‌شود به فکر آن اُفتَد و سبب ازدیاد اندیشه می‌شود، چنانکه مولانا فرمود:

ذکر آرد فکر را در اهتزاز **** ذکر را خورشید این افسرده ساز

این قدر گفتیم باقی فکر کن **** فکر اگر جامد بود رو ذکر کن

ذکر گو تا فکر رو بالا کند **** ذکر گفتن فکر را والا کند

* ذکر باید تحقیقی باشد نه تقلیدی و از صاحب ذکری که خود راه رفته و به مقام ذاکریت رسیده باشد اخذ شود. تخم و بذر را در زمین، زراع کهنه‌کار می‌داند که چطور بکارد تا پرورده شود و به مقام شجرگی برسد. از تلقین شروع می‌شود یعنی تلقیح نفس به باطن ذاکر می‌گردد.

پس اگر از پیش خود، بدون دانستن آثار و اعداد و مکان و زمان و…باشد، معلوم نیست چقدر ملبّس به ذاکریت شود.

* در سوره کهف:33 خداوند فرمود: «اطاعت مکن از کسی که دل او را از یاد خودمان غافل ساخته‌ایم و از هوای نفس خود پیروی نموده است.»

پس این طور استفاده می‌شود که بدترین آدم کسی است که غافلِ قلبی از یاد حق باشد و پیروی هوای نفس کرده است. چون یاد حق نکند یاد شیطان و دنیا نماید، پس قابل مصاحبت و مجالست نیست. پس اگر کسی از این غافلین از ذکر پیروی کند، جز تباهی چیزی برای او نخواهد بود.

* پیامبر خطاب به خداوند عزوجل عرض کرد: پروردگارا دوست داشتم که بدانم کدام بنده‌ات را دوست می‌داری تا دوستش بدارم! خداوند فرمود: «هرگاه دیدی بنده‌ای بسیار ذکر مرا می‌گوید، پس من به او اجازه این کار را داده‌ام و من او را دوست دارم.» (بحارالانوار/93/160)

این علامت محبّ است که یاد محبوب را بسیار می‌کند و محبوب هم او را دوست می‌دارد. البته این مقام به حرف زدن نیست، بلکه به سیره عملی است که ذاکر لباس ذاکریت را به مقام نه به حال پوشیده است.

* خداوند فرمود: «همانا نماز شما را از فحشاء و منکرات بازمی‌دارد و ذکر خدا بزرگ‌تر است.» (عنکبوت:45)

از شیخ صفی‌الدین اردبیلی از اکبریّت ذکر از نماز سؤال کردند، فرمود: نماز، نهی از فحشاء و منکر ظاهری می‌کند، ولی ذکر نهی از فحشاء و منکر ظاهری و باطنی می‌کند، پس ذاکر اکبر می‌باشد. بعضی ذکر را عبارت از کلمه توحید گرفته‌اند و گفته‌اند «لااله‌الاالله» اصلی از اصول دین است و نماز فرع است، پس ذاکر اکبر باشد.

زیرا اول کلمه‌ای که انسانی را از کفر نجات می‌دهد و آخر کلمه‌ای که انسان را از زندان تن نجات می‌بخشد، همین است.‌ پس اولِ اسلام ذکر و آخرین کلمه‌ای که انسان موقع مرگ می‌گوید،‌ کلمه توحید است.

گروهی گفته‌اند که: ذکر، اکبر است؛ زیرا همه اشیاء به ذکر خدا مشغول‌اند، در سوره اسراء آیه 44 فرمود: «هیچ‌چیز نیست مگر آن‌که به حمد پروردگارش تسبیح‌گوی است.» (بحرالمعارف ج 1 فصل 34-23-18)

گوش دل بشنو و تسبیح خدا **** بشنو از مجموع اشیاء این صدا

اکثریّت انسان‌های روی کره زمین نماز نمی‌خوانند ولی هرکس به طریق و نوعی یاد حق می‌کند.

* بدان که اطاعت خدا به‌منزله ذکر است هر چند صورت عبادات و رکوع و سجود او کم باشد. سیرت و ملکوت و باطن هر طاعتی خودش ذکر است. مثلاً کسی واقعاً سکوت دارد و غیبت نمی‌کند، این خود نوعی یاد است. اگرچه به زبان ذکر نگوید، چه آن‌که ملکوت هر عملی خود، دعا و ذکر و پاداش و مناجات است. البته برای کسی که به این مرحله از ادراک برسد.

* در مراتب ذکر سالک می‌باید سعی نماید، در هیچ مرتبه‌ای توقف ننماید، مداومت بر ذکر لسانی و این مرحله برای رفعِ خواطر بسیار نافع است. اگرچه به ظاهر عضوی از جوارح از گناه بازمی‌ماند.

مرتبهٔ دیگر ذکر را قلبی بگوید و فکر را از خواطر باز دارد؛ یعنی از کثرت به وحدت رسد و خواطرِ مزاحم را با ذکر قلبی دور نماید.

باید ذکر قلبی متمکّن و ملکه او شود تا ورود خواطر مسدود گردد.

* گفته‌اند: غرض از ذکر این است که حضور ذاکر و فانی در مذکور شود و تا مستغرق و فانی در مذکور نشود حضور به هم نرسد. آنگاه به این مقام برسد که در جلوت و خلوت مشغول به مذکور شود.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «پدرم امام باقر علیه‌السلام بسیار ذکر می‌گفت. بسیار می‌شد با او همراه می‌شدم و او در حال ذکر بود و با او هم غذا می‌شدم و او به ذکر مشغول بود. اگر با مردم سخن می‌گفت این کار، او را از ذکر بازنمی‌داشت و می‌دیدم که زبانش را به زیر کام خود چسبانده و می‌گوید: «لااله‌الاالله» ما را جمع می‌کرد و به ذکر امر می‌فرمود تا خورشید طلوع کند و هر کدام از ما را که خواندن می‌دانست به تلاوت قرآن دستور می‌داد و هر کدام را که خواندن نمی‌دانست امر به ذکر گفتن می‌نمود.» (عین الحیاه 2/472)

* بهترین ذکر، ذکر پنهانی است. خداوند درباره حضرت زکریا فرمود: «آنگاه که پروردگارش را با ندایی آهسته بخواند.» (مریم:3)

ابوموسی گفت: در یکی از جنگ‌ها با رسول خدا بودیم و فریاد به گفتن الله‌اکبر و لااله‌الاالله برآوردیم، پیامبر به ما نزدیک شد و فرمود: «ای مردم، شما شخص ناشنوا و پنهانی را نمی‌خوانید بلکه شنوا و بینایی را صدا می‌زنید.

آن کس را که می‌خوانید از گردن شترتان به شما نزدیک‌تر است. خدای متعال فرمود: «پروردگارتان را با تضرع و پنهانی بخوانید.» (اعراف:55)

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «خدا را با ذکر خامل یاد کنید.» عرض شد: ذکر خامل چیست؟ فرمود: «ذکر خفی» در مناجات خمسه عشر منسوب به امام سجاد آمده است: «خدایا مرا به ذکر پنهانی مأنوس بدار»

بعضی گفته‌اند: ذکر کثیر ذکر قلبی است به زبان ذکر کثیر ممکن نیست، زیرا که زبان وقت طعام و خواب و کلام، بیکار می‌باشد.

دل کامل است که همیشه در بیداری و خواب، ذاکر است. برای همین است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «چشمم می‌خوابد ولی دلم نمی‌خوابد.» (بحرالمعارف جلد 1 فصل 19)

* از دقایقی که استاد ما می‌فرمودند این بود که تأثیر اذکار به کمالش است و دارا بودن جمیع شرایط، از کمال ذکر است و تأثیر آن را درمی‌یابند. پس در عدم تأثیرگذاری گاهی می‌فرمود: «شما هم خدا را می‌خواهید و هم خرما را.»

نهالی که کاشته می‌شود برای آن‌که به ثمر بنشیند حراست و کود و سم‌پاشی و به وقت آب دادن و عمودی در کنارش گذاشتن که نهال کج نشود و… لازم دارد.

چون ذاکر یاد حق می‌کند اما مراقبه ندارد، هر غذایی را می‌خورد و هر حرفی را می‌زند، با نفوس رذیله نشست و برخاست می‌کند و… آنگاه انتظار تأثیر وافی و کافی دارد درحالی‌که شرایط در او جمع نیست. لذا با مراقبه اثر اذکار زودتر ظاهر می‌شود.

* «الهی و الهِمنی ولهاً بِذِکرِک إلی ذِکرِک (زیارت شعبانیه) خدایا مرا واله یاد خود برای خودت گردان.»

در این فقره دعا اشاره شده است که ذاکر نباید ذکر را بر عادت بنا نهد، بلکه مشتاق و واله و به‌عبارت‌دیگر به حالت جذبه یاد حق کند.

ما مردمی را می‌بینیم روز و شب ذکر می‌گویند یا لقلقه لسانی است و عدم توجه به مذکور داشته و می‌توان گفت عادت شده است؛ اگر چه مقداری تأثیر دارد، اما اینان با شوق و میل و رغبت درونی ذاکر نیستند.

لذت بردن از کاری دلیل بر میل است و لذّت نبردن از کاری دلیل بر عادت است، پس ذاکر باید شوق و رغبت در ذکر داشته باشد تا یاد مذکور ذائقه باطن او را شیرین کند.

لذا استاد ما می‌فرمود: «ذکر را با طرب باید گفت.»

* کی می‌توانم ذکر او، کی می‌توانم فکر او **** کی می‌توانم شکر او، سبحانه سبحانه

ذکر من و او ذاکر است، شکر من و او شاکرست **** عین من و او ناظرست سبحانه سبحانه

هم ذاکر و مذکور او، هم شاکر و مشکور او **** هم ناظر و منظور او سبحانه سبحانه (فیض کاشانی)

* از آن‌جایی که هر ذکری دارای آثار گوناگونی است، لذا آثار تابع نیّت ذاکر می‌باشد.

مثلاً یکی «یا ودود» به قصد محبت خداوند می‌خواند، یکی به قصد محبوب شدن نزد خلق، اگر چه «ودود» دارای آثار دیگری هم هست. پس آثار به نیّت ذاکر مربوط است. اگر آثار دیده نشود این عدم استجابت مربوط به معطی حکیم است که صلاح بنده را نمی‌بیند یا وقتش نرسیده با اصلاً استعداد ندارد.

مرحوم حاج مستور شیرازی استاد ذکر آیت الحق سید عبدالکریم کشمیری به کسی که نزدش برای ذکر آمده بود فرمود: «بگو یا ماست یا چغندر» یعنی تو به درد این کار نمی‌خوری. اگر هم بگویی، برای تو ثمره ناچیز خواهد داشت.

* از موضوعات فنی در این مقام این است که صورت ذکر غیر از معنی ذکر است و انتقال از صورت به معنی لزوم دارد. از نطق لسانی به نطق باطنی انتقال شدن لازم است و در درجه بالاتر باطن ذکر غیر از معنی ذکر است.

چون معنی ذکر از لفظ ذکر برمی‌خیزد، مانند «غفّار» که معنی‌اش این است که حق‌تعالی بسیار آمرزنده است و این مدلول لفظ است، اما باطن و حقیقت ذکر غیر معنای آن است که از صورت گذشته و به طریق ادراک و وجدان مسمّای واقعی نه ترجمه صرف را می‌باید. مثلاً می‌گوید: «یا رزّاق» یعنی روزی دهنده، اما حقیقت این است به صفت حق را ادراک می‌کند که روزی می‌دهد؛ اما نه فقط انسان یا حیوان را چه آن‌که فیّاض فیضش آنی، قطع نمی‌شود و به وجدان و شهود درمی‌یابد که رزّاقِ همه چیز اوست.

* جُنبیدن لب‌ها به ذکر در اخبار مرویّه مدح شده است، چنان‌که خداوند فرمود: «من با بنده‌ای هستم که مرا ذکر گوید و لب‌هایش با نامم حرکت کند.» (کلیات حدیث قدسی ص 329)

در مناجات الذاکرین امام سجاد علیه‌السلام عرض می‌کند: «خدایا از بزرگ‌ترین نعمت‌ها بر ما این است که ذکر تو بر زبان‌های ما جاری است.»

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «خوش به حال نفسی که فرایض خداوندی را ادا کند … و لب‌هایش به ذکر خدا آهسته گویاست.» (نهج‌البلاغه نامه 48)

* در کتاب‌های سیر و سلوک در باب ذکر آن‌قدر تقسیمات از قالبی، نفسی، حصری، اطلاقی و خفی و… نوشته‌اند که خواننده دچار حیرت می‌شود.

شمس گوید: «آن صوفی اشدّ به مریدش می‌گوید: ذکر از ناف برآورد. گفتم: نه، ذکر از ناف برمیاور، از میان جان برآور. این سخن در او حیرانی آمد.» (مقالات شمس ص 168)

وقتی به استاد ما عارف بالله کشمیری عرض شد: گویند: عدّه‌ای در موقع ذکر از ناف ذکر را می‌کشند به طرف قلب صنوبری، فرمودند: «ذکر، با اخلاص گفته شود بهتر از این است.»

* یکی از موارد قابل‌توجه در ذاکرین این است که تطابق نداشتن ظرف و مظروف در افراد سبب عوارض می‌شود. آنچه در کتاب‌ها نوشته شده نسخه طبیب حاذق نیست و آنچه غیر حاذقین می‌گویند، ره‌توشه سالکین نیست و آنچه استاد حاذق از اوراد و اذکار و دستورالعمل می‌فرماید به اندازه ظرفیت سالک است و این نباید فراموش شود که اعداد و زمان و مکان، در بعضی اوراد در نسخه استاد پیچیده شده است و آنچه بی‌عدد بعضی غیر متخصّصین به مریدان خود می‌گویند. سالک دچار حیله‌های نفس و مسامحه‌کاری و سهل‌انگاری می‌شود.

* هر اسمی از اسماء الهی دارای یک خواص انحصاری بوده و بعضی خواصی که از شئون و آثار آن هویدا می‌گردد. سالک نسخه‌ای از مظاهر اسماء الهی است که رابطه ظاهر و مظهر از آن معلوم می‌شود. موجودات آیینه‌های متعددی هستند که اسماء و صفات به اندازه قابلیّت در آن‌ها تجلی کرده است.

سالک به اندازه سعهٔ وجودی‌اش می‌تواند اسماء و صفات الهی را در خود وجدان کند. اگر خداوند بخشنده و بخشایشگر است او مظهر این اسم می‌شود؛ یعنی متّصف و متخلّق به صفت کریمی یا رحیمی می‌شود. پس وقتی به این مرحله رسید، وجود ذاکر مظهر همان ذکر می‌شود اگر آن ذکر را به لسان نگوید، آثار همان را داراست و این رمزی است که اهل آن می‌دانند، چیست؟

* در زیارت شعبانیه آمده است: «که خدایا از تو درخواست می‌کنم که مرا از کسانی قرار دهی که دائم به یاد تو باشم.» ذکر گرچه کم باشد اما دائمی بودن آثار بیشتری دارد تا ذکری که عدد کثیر داشته، اما از نظر زمانی محدود باشد، چه آن‌که مداومت سبب می‌شود تا موکلین ذکر هم دائمی بوده و ذاکر را مؤیّد و منصور دارند.

* از استاد ما سؤال شد که بعضی می‌گویند: «ذکر سبب می‌شود ذاکر به بلاء دچار شود» ایشان می‌فرمودند: «ذکر شفاء است (دعای کمیل) مسائل جانبی و عوارض آن ربط به ذکرِ محض ندارد، بلکه نیّتی که از آن دارد که ثمره‌اش برسد، خواص بعضی اذکار برای با بعضی دیگر برای ذاکر مناسبت ندارد و رفع و جمع شکل می‌گیرد، لذا عارضه‌ای معروض ذاکر می‌گردد.»

دیگر آن‌که مسائل شخصی و زندگی، غلبه بعضی رذایل بر فضایل و نقص در مکارم اخلاق سبب می‌شود که آفتی به ذاکر برسد و الّا ذکر محض شفا است که البته این موضوع تخصصی است.

* نکته‌ای که بعضی از اهل معرفت در این باب ذکر کرده‌اند خالی از لطف نیست و آن فنای ذاکر در مذکور است و آن حاصل نمی‌شود مگر به حضور؛ چون تلقین ذکر از مراد به مرید می‌شود همانند تعلیم معلم الف، ب، ت را به کودک است به مدد معلم و مربّی و حقیقت روحانی او طی طریق می‌شود، چنان‌که خداوند در سوره مائده:35 فرمود: «به‌سوی او (به‌وسیله توسل و امام) راه جویید.»

چون مرید حکم طفل را دارد و قدرت و صورت و سیرت مذکور را ندارد، لذا به‌واسطهٔ وسیله، مدد گیرد و آن صورت‌پرستی نیست بلکه از جان و حقیقت روح او استمداد می‌طلبد. برای نمونه نوشته‌اند: فرهاد برای رسیدن به معشوقش شیرین، کوه را می‌کَند و این خواسته شیرین بود. چون اول توانایی این کار بسیار خطیر بود، صورت شیرین را بر کوه نقش، کرد سپس با ملاحظهٔ صورتِ منقوش، کلنگ می‌زد و همین سبب قوت و قدرت او شد که زمان رسیدن به مطلوب و مذکور وی کمتر شود.

امام وجه الله است، عین‌الله و اُذُن الله و اهلُ الذّکر است. نائب و خلیفه خداست، مظهر اسماء و صفات حق است. پس ذاکر به وساطتِ استمداد از وجودِ نورانی و حقیقی ایشان می‌تواند به مذکور برسد. البته «حضوری گر همی خواهی مشو غافل از او حافظ» باید حالت حضور باشد تا در مدارج و صعود به مقام فنا رسد و الّا لقلقه زبان و توجه به صورتِ صرف و عدم حضورِ ذاکر و تشططِ افکار و توجه به کثرات و خطورت، کاری از پیش نمی‌برد.

مولانا در مثنوی می‌فرماید:

اولیای الهی با اذکار و افکار، سینه را صیقل زده‌اند و به همین جهت است که نقش‌های دیگر را در خود نشان می‌دهند. مُشک را بر جسمت نزن، بلکه آن را بر دلت بمال، «مُشک» نام پاک خداوند بلندمرتبه است که ذکرِ نام‌های حق، قلب را لطیف و معطّر می‌سازد. ذکر خدا در دهان منافق مانند سبزه‌ای است که در گلخن حمام بروید یا همچون گل و سوسنی است که روی مستراح بدمد.

اذکروا الله کار هر اوباش نیست **** ارجعی بر پای هر قلّاش نیست (4/3074)

هر آدم بی‌ سر و پایی نمی‌تواند مشمول خطاب امر «ذکر خدا کنید» شود و هر آدم کلاه‌برداری، لیاقت آن را ندارد که خطاب «بازگرد به سوی من» بر پای دل او بسته شود و او را به بارگاه الهی بازکشد.

ذکر حق کن، بانگ غولان را بسوز **** چشم نرگس را از این کرکس بدوز (2/754)

حق را ذکر کن تا صدای گمراه کنندهٔ غول‌های بیابانِ نفس را بسوزانی و چشم دل خود را از دنیا و دنیاپرستان فروبند.

چون ذکرِ حق، وسواسِ نفس اماره و شیطان را دفع می‌کند.

این اذکار و عبادات که موردقبول قرار می‌گیرد از لیاقت ما نیست، بلکه از رحمت واسعه الهی است.

ذکر خدا همیشه پاک است و چون پاکی از راه برسد ناپاکی و پلیدی می‌گریزد.

ذکر حق پاک است، چون پاکی رسید **** رخت بربندد، برون آید پلید (3/186)

چون درآید نامِ پاک اندر دهان **** نَی پلیدی ماند و نَی اندوهان (3/189)

همین که نام پاک حق‌تعالی بر زبان رانده شود پلیدی و اندوه نمی‌ماند.

ذکر حق اندیشه آدمی را فعال و پویا می‌کند. اندیشه‌های منجمد، احتیاج به شعله خورشید دارد تا برودت خواطر و هواهای نفسانی که قلب را یخ زده کرده با شعله‌های ذکر، قلب را از افسردگی و یخ‌زدگی دربیاورد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.