مقام راجین
1. اشاراتی به معانی
«رجا»، امیدوار بودن، امید داشتن، انتظار، توقع و آرزو داشتن
«راج»، امیدوار، آرزومند.
«مرجوّ»، امیدوارکننده، امید داده شده.
2. اشاراتی از قرآن
1- انَّ الذین امَنوا والذین هاجروا وَ جاهدوا فی سَبیلِ الله اولئک یَرجونَ رَحمتِ الله: بیگمان کسانی که ایمان آوردند و در راه خداوند هجرت و جهاد کردند، به رحمت (بخشایش) خداوند امید دارند. (بقره: 218)
2- من کان یرجوا لِقاء الله فانّ أجل الله لآتٍ: هرکس به لقای خداوند امید میدارد (بداند) زمانِ (مقرر کرده) خداوند آمدنی است. (عنکبوت:5)
3- یا قوم اعبدو الله و ارجوا الیوم الآخر: (شعیب پیامبر به قومش مردم مَدین فرمود): «ای قوم! من خداوند را بپرستید و به روز قیامت امیدوار باشید.» (عنکبوت: 36)
4- فَمَن کان یَرجوا لِقاء رَبَّه فَلیَعمَل عملاً صالحاً و لا یُشرِک بِعبادة رَبّه احداً: (ای پیامبر بگو): هرکس به لقاء پروردگارش امید دارد، باید عملی صالح (شایسته) انجام دهد و در پرستش پروردگارش هیچکس را شریک نسازد.» (کهف: 110)
5-و تَرجون مِن الله ما لا یرجون: «(ای گروه مجاهدان! در جنگ) شما به خداوند امیدی دارید که (کافران) ندارند.»
(نساء: 104)
6- قائماً یحذر الاخره و یرجوا رحمة ربّه: آیا کافر و ناسپاس بهتر است یا کسی که هر دَم از شب در سجده و ایستاده، با فروتنی به نیایش میپردازد و از جهان واپسین میهراسد و به رحمت پروردگارش امید میبَرَد. (زمر:9)
7- و اما تعرضن عنهم ابتغاء رحمة من ربک ترجوها فقل لهم قولاً میسوراً: «(ای پیامبر) اگر در جستجوی بخشایشی که از پروردگارت امید داری به آنان توجه نمیکنی، سخن به نرمی بگو.» (اسراء: 28)
8- فنذر الذین لا یرجون لِقاءنا فی طغیانِهم یَعمَهون: «(ای پیامبر!) ما، کسانی که لقای ما را امید نمیدارند سرگردان در سرکشیشان وامیگذاریم.» (یونس: 11)
3. اشاراتی از احادیث
1- امام صادق علیهالسلام: «در مورد آنچه امید نداری، از آنچه امید داری امیدوارتر باش؛ زیرا که حضرت موسی رفت تا آتش برای خانوادهاش فراهم کند و چون بهسوی خانوادهاش برگشت، پیامبری مرسل شده بود» (بحارالانوار 13/2)
2- پیامبر صلیالله علیه و آله بالای منبر فرمود: «سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست به هیچ مؤمنی خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به گمان نیکویش به خداوند و امیدوار بودن به او، خوشخویی و از غیبت مؤمنان لب فروبستن» (محجّه البیضاء 7/255)
3- در حدیث قدسی خداوند فرمود: «ای پسر آدم! مردم را از رحمت خداوند مأیوس مکن در حالی که تو برای خودت به رحمت خداوند امید داری.» (بحارالانوار 67/388)
4- امام صادق علیهالسلام: «سزاوار است برای مؤمن که از خدا بترسد گویی مشرف بر آتش دوزخ است و آنچنان به پروردگارش امید داشته باشد گویی از بهشتیان است.» (مجموعه ورام ص 377)
5- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «همه امیدتان به خدا باشد که هرکس به غیر خدا امیدوار باشد، زیانکار گردد.» (غررالحکم 1/132)
6- پیامبر صلیالله علیه و آله: «چگونه مؤمن امیدوار نباشد در حالی که به عجز نفس خویش آگاه بوده و در دریایی از نعمتهای خدا غوطهور است. پس دوستدار خدا پروردگارش را بر اساس امیدواری به مشاهده احوالش با چشمانی بیدار میپرستد.» (بحارالانوار 67/391)
7- امام باقر علیهالسلام: «از امیدوار بودن دروغین به دور باش زیرا که چنین امیدواری تو را در ترس راستین میاندازد.» (بحارالانوار 75/164)
8- شخصی به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: گروهی از دوستداران شما مرتکب معصیت میشوند و میگویند ما امید داریم. امام علیهالسلام فرمود: «دروغ میگویند. اینان دوستداران ما نیستند اینان گروهی هستند که به آرزوی دراز بیجا دلخوش کردند. هرکس که امیدوار به چیزی است برای آن عمل میکند.»(اصول کافی 3/114)
9- مردی از امیرالمؤمنین علیهالسلام درخواست موعظه کرد، فرمود: «از کسانی مباش که بدون عمل امیدوار به آخرت (بهشت) باشی و با داشتن آرزوهای دراز، امیدی به توبه داری.» (بحارالانوار 69/199)
10- امام صادق علیهالسلام: «مؤمن، مؤمن نخواهد بود مگر آنکه بیمناک و امیدوار باشد و به خاطر ترس و امید خود، کار کند.» (کافی 2/71)
4. نکتهها
* یکی از مقامات سالکان، مقام رجاء (امید) است. وقتی صحبت از مقام میشود یعنی آنکه در نفس، ثابت و پا برجا بماند. اگر رجاء (امید) موقتی باشد، این را حال رجاء میگویند.
مثلاً رنگ زرد در طلا همیشگی بوده و این مقام است؛ اما کسی که میترسد، رنگش زرد میشود این حال است و بعد از دو ساعت زردی رنگش برطرف میشود. یا مریضی که رنگش زرد شده، دارو میخورد و مداوا میشود و زردیاش برطرف میگردد. این مثالی برای حال و مقام رجاء است.
* آنچه انسان خوشش نمیآید و آنچه خوشش میآید، از سه قسم بیرون نیست: یا در گذشته بوده، یا الآن هست یا در آینده انتظارش میرود.
اگر در گذشته بوده و الآن به یادت بیاید (چه خوب و چه بد) به آن «تذکر» میگویند؛ اما آنچه الآن به خاطر میآید؛ یا آن را دوست داری و یا نه که به آن «ادراک» میگویند؛ به عبارت دیگر «وَجد» یا «یافتن» هم میگویند.
امّا اگر چیزی در آینده انتظارش را میبرید از دو حال خارج نیست یا ناخوشایند است مثلاً مادرتان مریض است میترسید در آینده بمیرد این را «خوف» «ترس» یا «اشفاق» میگویند. یا آنچه در آینده انتظار دارید محبوب و دلپسند است. خطور آن را هم میکنی، خوشحال میشوی. این خوشحالی را «رجاء» یا «امید» میگویند.
پس شادمانی دل به خاطر انتظار چیزی که محبوب است را رجاء میگویند و به اصطلاح خودمان انتظار مثبت. به انتظار منفی خوف یا اشفاق میگویند.
* وقتی به چیزی امید داریم، حتماً باید سببی داشته باشد؛ یعنی اسباب آن چیز مثبت، فراهم باشد. آنوقت رجاء ما هم درست است؛ اما اگر به چیزی امید داریم ولی اسبابش فراهم نیست (و اسباب، آفت و اختلال و آشفتگی دارد) این بیشتر به حماقت سازگاری دارد (پز عالی جیب خالی!)
اگر چیزی که انتظارش را میکشیم، دقیق نبود و اسبابش هم معلوم نیست، بیشتر به کلمه تمنّا و آرزو نامیده شود درستتر است.
مثال: اگر کسی راجی است باید اسبابش هم فراهم شود. بعد به خدا عرض میکنیم ما شرایط را آماده کردیم، اما نکند سیل و صاعقه بیاید و کشت ما را خراب کند. این انتظارش رجاء است. ما میگوییم دل مثل زمین، ایمان مانند بذر، طاعت هم کاری است که روی زمین انجام میشود (آب دادن و …). اگر این تخم را روی زمین خوب بکاری ولی آب نداشته باشد باران هم آنجا نمیآید اما انتظار داری که باران بیاید این را تمنا یا آرزو میگویند نه رجاء.
در نتیجه: رجاء انتظار به چیزی است که محبوب بوده و فراهم کرده اسبابی است که باید آماده شود؛ اما بعضی اسباب غیر اختیاری (سیل و تگرگ) خارج از قدرت و اختیار انسان است و شخص امید دارد که خداوند این باغ و کِشت را ثمره دهد. این رجاء حقیقی است.
اما در مورد چیزهایی که یقینی است رجاء نمیگویند. مثلاً بگوید امید دارم که صبح آفتاب طلوع کند. این مطلب یقینی است و در اینجا امید استعمال نمیشود؛ اما مثلاً مدتهاست باران نیامده دعا میکنیم، راز و نیاز و استغفار مینماییم که خدایا، امید داریم که باران رحمتت را نازل کنی، این رجاء است.
* در رجاء، میزان و ترازو در نوسان است. میگوییم خدایا، امید داریم باران از آن طرف بیاید. از این طرف هم میگوییم نکند به خاطر گناهان، باران نیاید. چون امید داری، جواب آن قطعی نبوده و دو طرفه است که یا میدهد یا نمیدهد، یا میشود یا نمیشود.
* مثالی که برای انسان زده میشود اینطور است که: دل دارد، به خدا هم ایمان دارد، امّا طاعت ندارد. طاعت مثل آب است که باید به زمینِ دل داد تا آباد شود. دلش را از اخلاق بد نگه نمیدارد و دنبال هوی و هوس است. بعد، انتظار دارد خدا او را بیامرزد که این انتظار و رجاء، حماقت است.
رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: «احمق است کسی که از هوسهای خود پیروی کند و از خداوند آرزوی بهشت داشته باشد.»
در سوره اعراف آیه 169 خداوند میفرماید: «کسانی که متاع این دنیای پست را گرفته و میگویند (اگر ما گنهکاریم) خداوند ما را به زودی میبخشد… سرای آخرت، برای کسانی که پروا پیشه میکنند بهتر است. آیا باز تعقّل نمیکنید.»
در سوره کهف آیات 35 و 36 اینچنین میفرماید که صاحب باغی به هنگام ورود به باغش گفت: «من گمان نمیکنم هرگز این باغ نابود شود و باور نمیکنم قیامت برپا گردد و اگر بهسوی پروردگارم بازگردم (و قیامتی در کار باشد) جایگاهی بهتر از اینجا خواهم یافت.»
از این آیه استفاده میشود که صاحب باغ، مغرور بوده و چون در باغش میوه زیادی داشته، میگفته: «باغم نابود نمیشود. حالا اگر قیامتی هم باشد آن دنیا هم باغی بهتر از این به من میدهند.» ما این را رجاء نمیگوییم این حماقت است، چون اسباب را فراهم نکرده است.
اگر گنهکار توبه کند و به طاعت روی آورد و به قبول توبه خود امیدوار باشد، آنوقت گناه را دوست ندارد. چون توبه کرده، میلش به طاعت بیشتر میشود. لازمهاش این بوده که اسباب رجاء را فراهم کرده است.
در سوره بقره آیه 218 میفرماید: «آنهایی که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد کردند اولئک یرجونَ رحمة الله: اینان به رحمت پروردگار امید دارند.»
یعنی با سه مورد ایمان، هجرت و جهاد، استحقاق رجاء پیدا میکنند. اینان اسباب رجاء را آماده کردهاند، امّا افرادی که غافلاند و گناه میکنند و توبه هم نمینمایند، امید عفو دارند با اینکه استحقاق امید و اسباب رجاء را فراهم نکردهاند. کسی که حقیقتاً راجی است پیوسته مراقب و مواظب بوده و در حال پاکسازی است تا در هنگام درو از زمینِ دل، ثمره ببیند.
* ضدّ رجاء، یأس (نا امیدی) است. آدم ناامید به مراقبت و پاکسازی، خیلی دل نمیدهد و خودِ یأس، مذموم و بازدارنده از عمل است.
اما خوف ضدّ رجاء نیست، بلکه رفیق و همکار رجاء است. لذا سالک با دو بال خوف و رجاء راه میرود. چه آنکه خود رجاء هم برانگیزنده عمل است. اگر انسان بخواهد به پادشاهی وارد شود، امید دارد مورد لطف پادشاه قرار گیرد و به خاطر امیدش، اسبابی را فراهم میکند که وقتی به محضر پادشاه رسید به او لطف شود.
* در عمل رجاء میگوییم دوستی سبب غلبه رجاء است. برای مثال اگر دو پادشاه باشند یکی را از ترس مجازاتش و دیگری را به امید پاداشش فرمان ببریم، مطمئناً در مورد دوم، آثارش بیشتر از اولی است. چون در مورد اول میترسد، از روی اضطرار، وحشت … احتمال خرابکاری هم دارد که پادشاه او را تنبیه نماید ولی در مورد دومی نظرش این است که «لا تقنطوا من رحمة الله» (زمر: 53)؛ «از رحمت خداوند نومید نباشید.»
لذا در خبر وارد شده مردی از بنیاسرائیل مردم را پیوسته نا امید میکرد و بر آنها سخت میگرفت. خداوند در روز قیامت به او میفرماید: امروز تو را از رحمت خود نومید میکنم چنانکه بندگانم را از من نومید میکردی.
* مطلب دیگری که در رجاء موردتوجه بوده موضوع داروی رجاء است. داروی رجاء برای دو دسته بسیار نیاز است:
1- آنکه نومیدی بر او غلبه یافته و عبادت را هم ترک کرده که این چنین شخصی مریض است.
2- دیگری کسی است که خوف بر او چیره شده و بر اثر آن، در مواظبت بر عبادت، اسراف کرده تا حدی که به خود و کسانش زیان وارد میکند. (افراط در عبادت و آزار زن و بچه)
این دو دسته، از طریق اعتدال خارج شده و به سمت افراط و تفریط رفتهاند که اینها باید درمان شده و به اعتدال برسند.
اولی که ناامید بوده؛ باید مسائل خوف، دوزخ، قیامت و اثر وضعی ترک طاعت برای او گفته شود تا اینکه معتدل شود. چون نباید مریض را از سمت تفریط به افراط کشاند بلکه باید به طرف اعتدال برده شود.
و شخص دومی که خوف بر او غالب بود و افراط در عبادت و فشار آوردن به زن و بچه داشت باید مسائل عبرتی یا اخبار و احادیث برایش گفته شود که خدا عمل کم را قبول میکند «انّ ربّک لذو مغفرة للنّاس علی ظلمهم: پروردگار تو نسبت به مردم با همه ستمکاری آنها دارای آمرزش است» (رعد: 6)
وقتی این آیه نازل شد، خدا به پیغمبر درباره امتش فرمود: «آیا راضی نمیشوی؟» تا این بنده به امیدی که به او داده شده به حد اعتدال برسد.
* شخص راجی چون میداند که خدای متعال به وعدههایش- وعدههای خدا نیکو است- عمل مینماید، دلش آرامش پیدا میکند. در واقع چشمداشتی که راجی دارد به کسی است که میداند همه نیکیها و استجابتها پیش اوست لذا رجاء را از اسماء جمالی شمردهاند؛ کسی که امید دارد، زاد و توشهاش کوشش است.
در این که رجاء برای سالک چه منزلی از منازل است بحث میباشد. شاید آنهایی که میگویند ضعیفترین منزل است باید این را در نظر داشته باشند که راجی عمل خودش را نمیبیند بلکه جود و بخشش مَرجو (خدا) را میبیند.
انسان که میخواهد به لقاءالله برسد، باید رجاء داشته باشد و امیدواری به لقاء خدا، لازمهاش این است که خدا هم لقای او را دوست داشته باشد.
در سوره کهف آیه 110 فرمود که هر کس لقاء پروردگارش را میخواهد، دو کار را باید مد نظر داشته باشد: یکی عمل صالح و دیگر آنکه به خدا شرک نورزد.
وقتی رجاء برای سالک مثل بهار شد، آنوقت پاییزِ خوفش فرار میکند. او چشمداشت به معشوق و مطلوب دارد. لذا میگویند: آدم راجی زودتر از خائف به مقصد میرسد، چون رجاء مقام ربوبیّتی است. آدم راجی مانند مهمانی است که به او اطلاع میدهند که مثلاً چند وقت دیگر به شما طعام خواهند داد. اگر هم به او اطلاع دادند که بیا فلان جا ما میخواهیم به شما هدیه بدهیم سرعتش افزون میشود. چرا؟ چون شوقی که در راجی وجود دارد، حرکت او را برای رسیدن به مطلوب افزایش میدهد.
فرق آدمهایی که تمنّی دارند با آدمهایی که ترجّی (رجاء) دارند این است که در تمنّی شخص، تنبل است و کار زیاد نمیکند و چیز بزرگ هم میخواهد اما در ترجّی کار میکند، امید هم دارد و گمانش هم به کرم خدا خیلی زیاد است؛ اما بعضی میگویند برای اینکه شخص ناجی شود باید راه خوف را در نظر بگیرد، جوابش این است که ایمان دو پله دارد: یکی خوف، یکی رجاء. آدمی که عاشق است با پله رجاء راه میرود نه با پله خوف.
رجاء ضدّ یأس است. چون یأس، ناامیدی است.
حافظ میگوید: دارم امید عاطفتی از جناب دوست **** کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
علّتی که در راجی وجود دارد تا به مطلوب برسد، حق است ولی آدمی که خائف است از خودش خیلی میترسد. چون خائف میگوید شاید من اعمال خودم را خوب انجام ندادم.
لذا شخص راجی، رنگ و رویش بازتر، سخنانش دلپذیر تر و به تجلّیات جمالی نزدیکتر است. اگر راجی چیزی را بخواهد که حکم خدا در آن نباشد (خدا اراده نکرده و یا در قضا و قدرش نبوده)، میداند که او مملوک و خدا مالک است و عبد باید به حکم مالک راضی باشد و هیچوقت با حکم خدا معارضه نمیکند.
آقای بهجت فرمود: یک آقایی (شاید آقای قاضی بوده) چهل سال حاجتی داشت. بعد از چهل سال گفتند: این حاجتت نباید برآورده شود و به صلاحت نیست. او هم گفت: چَشم. چهل سال امید داشت وقتی گفتند نه، معترض نشد. عدم معرفت به کرم حق سبب میشود که گاهی در خواستههای داعی (خواننده) تزلزل وارد شود. مثلاً امید دارد خدا او را ببخشد. بعد میگوید: خدا باید از همه مجرمین بگذرد چون نیازی ندارد. کَرَم خدا مقتضی این است که به همه ترحم کند. این تصور با حکمت الهی سازگار نیست. اگر حال رجاء از راجی برداشته شود چه میشود؟ آیا حال او بهتر میشود؟ اگر رجاء رفت، خوف میآید. اگر به لقاء خدا رجاء داشته و به لقاء رسیدیم آیا باز راجی هستیم؟ خوف و رجاء دو بال برای سالک بوده اما مقصد نیستند که بهوسیله آنها حرکت کند و آیات و اخبار هم دلالت دارد بر اینکه تا به لقاء نرسیده، رجاء است. حافظ میفرماید:
آرزومندِ رخ شاه چو ماهم حافظ **** همتی تا به سلامت به درم باز آید
وقتیکه شاه آمد، آیا باز هم باید تسبیح به دست گرفت که شاه بیا شاه بیا؟
خلاصه: راجی مقیم بر سر راه محبوب است تا محبوب وقتی میخواهد از این کوچه و خیابان عبور کند خلاصه یک نگاهی به او کند.
* آنچه باعث میشود رجاء غالب گردد، اول خواندن حکایت اهل رجاء بوده و آیات و روایات درباره این موضوع بسیار است.
دوم: عبرت گرفتن از دیدن و توجه داشتن به لطایف نعمتهای الهی و عجایب حکمتها و آنچه برای انسان ضرورت دارد و خداوند برای او قرار داده از قلب و مغز و چشم و … که همه امتیازاتی دقیق و لطیف برای او قالبزده و اسباب سعادت را فراهم نموده است و رحمت عام را شامل حال او کرده تا زندگی کند و به جایگاه اصلی عالم ارواح برسد. اینها سبب میشود که با تأمل و تفکر و عبرت، امیدوار شود و اسباب رجاء در او قوّت یابد.
* حافظ میفرماید:
همهشب در این امیدم که نسیم صبحگاهی **** به پیام آشنایان بنوازد آشنا را (غزل 6)
در تمام عمر منظر و امیدم آن است که عزرائیل پیام محبوب حقیقی را بیاورد و نوازش و کرامت نماید.
بنده گناهی کردهام و از حضرت دوست امید دارم که مرا مورد عفو و لطف خود قرار دهد. (غزل 59)
زلف جانان دام است و خال صورتش به منزله دانه و من به امید یک دانه به دام دوست افتادهام. (غزل 62)
دل به امّید صدایی که مگر در تو رسد **** نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد (غزل 138)
دل به امید اینکه صدایم به تو برسد در این کوهِ دنیا، نالهها کرد که فرهاد در کوه بیستون نکرد.
مقیم حلقه ذکرست دل بدان امید **** که حلقهای ز سر زلف یار بگشاید (غزل 230)
دلم ملازم حلقه ذکر است به امید آنکه از سر زلف یار، بویی ببرد و حلقهای فتح نماید.
امیدوارم در اثر این اشک همچون باران که میریزم، برق دولت که از نظرم رفته، دوباره بازگردد. (غزل 236)
مرا امید وصال تو زنده میدارد وگرنه **** هر دمم از هجرتُست بیم هلاک (غزل 300)
امید وصال تو مرا زنده نگه میدارد و الّا صدبار بیم آن میرفت که از هجر تو هلاک گردم.
امیدوارم که به کوری چشم دشمن، روز حشر احسان خداوند بار گنه را بر دوش من نهد و مرا عفو نماید. (غزل 340)
خسروا! پیرانه سر، حافظ جوانی میکند **** بر امیدِ عفوِ جان بخشِ گنه فرسای تو (غزل 410)
ای پادشاه! حافظ سر پیری جوانی میکند به امید عفو جان بخش تو که فرسودگی او را جوان میکنی.
* مولانا میگوید:
کای ملائک باز آریدش به ما **** که بُدستش چشم دل سوی رجا (5/1845)
یعنی هرگاه بندهای خود را عاصی بداند و با صمیم دل اعتراف کند، خداوند میفرماید: ای فرشتگان! بندهٔ ما را به جانب ما باز آورید که چشم دل او به امید ما مینگرد.
بود او را بیم و اومید از خدا **** خوف فانی شد، عیان گشت آن رجا (5/4070)
عارف ابتدا به خدا بیم و امید داشت؛ اما بعد ترس محو شود و امید آشکار شود و به کمال آن برسد.
هم تو بودی اول آرنده دعا **** هم تو باش آخر اجابت را رجا (5/4163)
خداوندا! در آغاز هم، تو دعا را در درونم پدید آوردی، در آخر نیز در اجابت دعایم مایه امید من باش.
این جهان با این دو پَر اندر هواست **** زین دو، جانها مَوطنِ خوف و رجاست (6/1835)
جهان ما با دو بال پستی و بلندی (اسم خافض و رافع) در فضا متعادل قرار گرفته. جانها هم بهوسیله این دو بال (قبض و بسط) در جایگاه خوف و امید قرار گرفتهاند.
خر کجا؟ ناموس و تقوی از کجا؟ **** خر چه داند خَشیَت و خوف و رجا؟ (6/3860)
خر صفتان، کجا ناموس و تقوی سرشان میشود؟ خر صفتان چه میدانند که ترس و بیم و امید به خدا یعنی چه؟
در اخبار یعقوب پیامبر آمده که خداوند به او وحی فرمود: آیا میدانی چرا میان تو و یوسف جدایی انداختم؟ سبب، آن بود که گفتی: «میترسم گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.»
چرا از گرگ ترس داشتی و به من امید نداشتی؟ چرا حفظ مرا در نظر نگرفتی و غفلت برادرانش را به نظر آوردی (راه روشن 7/315)
مردی از بنیاسرائیل مردم را پیوسته ناامید میکرد و بر آنها سخت میگرفت، خداوند در روز قیامت به او میفرماید: «امروز تو را از رحمت خود ناامید میکنم چنانکه بندگانم را از آن ناامید میکردی.»(راه روشن 7/317)