وبلاگ

مقام راجین

۱- اشاراتی به معانی

رجا: امیدوار بودن، امید داشتن، انتظار، توقع و آرزو داشتن

راج: امیدوار، آرزومند.

مرجوّ: امیدوارکننده، امید داده‌شده.

۲- اشاراتی از قرآن

۱- إنَّ الَّذیٖنَ اٰمَنُوا وَالَّذیٖنَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا في سَبیٖلِ اللهِ اُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَة ‌اللهِ: بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و در راه خداوند هجرت و جهاد کردند، به رحمت (بخشایش) خداوند امید دارند. (بقره: ۲۱۸)

۲- مَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ اللهِ فَإنَّ أَجَلَ اللهِ لَآتٍ: هرکس به لقای خداوند امید می‌دارد (بداند) زمانِ (مقرر شده) خداوند آمدنی است. (عنکبوت: ۵)

۳- یٰا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ وَارْجُوا الیَوْمَ الآخِرَ: (شعیب پیامبر به قومش مردم مَدین فرمود): ای قوم من! خداوند را بپرستید و به ‌روز قیامت امیدوار باشید. (عنکبوت: ۳۶)

۴- فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّه فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لٰا یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّه أَحَداً: (ای پیامبر بگو): هرکس به لقاء پروردگارش امید دارد، باید عملی صالح (شایسته) انجام دهد و در پرستش پروردگارش هیچ‌کس را شریک نسازد. (کهف: ۱۱۰)

۵- وَ تَرْجُونَ مِنَ اللهِ مٰا لٰا یَرْجُونَ: (ای گروه مجاهدان! در جنگ) شما به خداوند امیدی دارید که (کافران) ندارند. (نساء: ۱۰۴)

۶- قٰائِماً یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّه: آیا کافر و ناسپاس بهتر است یا کسی که هر دَم از شب در سجده و ایستاده، با فروتنی به نیایش می‌پردازد و از جهان واپسین می‌هراسد و به رحمت پروردگارش امید می‌بَرَد. (زمر: ۹)

۷- وَ إمّٰا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغٰاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهٰا فَقُلْ لَّهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً: (ای پیامبر) اگر در جستجوی بخشایشی که از پروردگارت امید داری به آنان توجه نمی‌کنی، سخن به نرمی بگو. (اسراء: ۲۸)

۸- فَنَذَرَ الَّذیٖنَ لٰا یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا في طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ: (ای پیامبر!) ما، کسانی که لقای ما را امید نمی‌دارند، سرگردان در سرکشی‌شان وامی‌گذاریم. (یونس: ۱۱)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- امام صادق علیه‌السلام: «در مورد آنچه امید نداری، ازآنچه امید داری امیدوارتر باش؛ زیرا که حضرت موسی رفت تا آتش برای خانواده‌اش فراهم کند و چون به‌سوی خانواده‌اش برگشت، پیامبری مرسل شده بود» (بحارالانوار ۱۳/۲)

۲- پیامبر صلی‌الله علیه و آله بالای منبر فرمود: «سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست، به هیچ مؤمنی خیر دنیا و آخرت داده نشد، مگر به گمان نیکویش به خداوند و امیدوار بودن به او، خوش‌خویی و از غیبت مؤمنان لب فروبستن» (محجة البیضاء ۷/۲۵۵)

۳- در حدیث قدسی خداوند فرمود: «ای پسر آدم! مردم را از رحمت خداوند مأیوس مکن، درحالی‌که تو برای خودت به رحمت خداوند امید داری.» (بحارالانوار ۶۷/۳۸۸)

۴- امام صادق علیه‌السلام: «سزاوار است برای مؤمن که از خدا بترسد، گویی مشرف بر آتش دوزخ است و آن‌چنان به پروردگارش امید داشته باشد گویی از بهشتیان است.» (مجموعه ورام، ص ۳۷۷)

۵- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «همۀ امیدتان به خدا باشد که هرکس به غیر خدا امیدوار باشد، زیانکار گردد.» (غررالحکم ۱/۱۳۲)

۶- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «چگونه مؤمن امیدوار نباشد درحالی‌که به عجز نفس خویش آگاه بوده و در دریایی از نعمت‌های خدا غوطه‌ور است. پس دوستدار خدا پروردگارش را بر اساس امیدواری به مشاهدۀ احوالش با چشمانی بیدار می‌پرستد.» (بحارالانوار ۶۷/۳۹۱)

۷- امام باقر علیه‌السلام: «از امیدوار بودن دروغین به دور باش، زیرا که چنین امیدواری تو را در ترس راستین می‌اندازد.» (بحارالانوار ۷۵/۱۶۴)

۸- شخصی به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: گروهی از دوستداران شما مرتکب معصیت می‌شوند و می‌گویند ما امید داریم. امام علیه‌السلام فرمود: «دروغ می‌گویند. اینان دوستداران ما نیستند اینان گروهی هستند که به آرزوی دراز، بی‌جا دل‌خوش کردند. هرکس که امیدوار به چیزی است برای آن عمل می‌کند‍.» (اصول کافی ۳/۱۱۴)

۹- مردی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام درخواست موعظه کرد، فرمود: «از کسانی مباش که بدون عمل، امیدوار به آخرت (بهشت) باشی و با داشتن آرزوهای دراز، امیدی به توبه داری.» (بحارالانوار ۶۹/۱۹۹)

۱۰- امام صادق علیه‌السلام: «مؤمن، مؤمن نخواهد بود مگر آن‌که بیمناک و امیدوار باشد و به خاطر ترس و امید خود، کار کند.» (کافی ۲/۷۱)

۴- نکته‌ها

* یکی از مقامات سالکان، مقام رجاء (امید) است. وقتی صحبت از مقام می‌شود یعنی آن‌که در نفس، ثابت و پابرجا بماند. اگر رجاء (امید) موقّتی باشد، این را حال رجاء می‌گویند.

مثلاً رنگ زرد در طلا همیشگی بوده و این مقام است؛ اما کسی که می‌ترسد، رنگش زرد می‌شود این حال است و بعد از دو ساعت زردی رنگش برطرف می‌شود. یا مریضی که رنگش زرد شده، دارو می‌خورد و مداوا می‌شود و زردی‌اش برطرف می‌گردد. این مثالی برای حال و مقام رجاء است.

* آنچه انسان خوشش نمی‌آید و آنچه خوشش می‌آید، از سه قسم بیرون نیست: یا در گذشته بوده، یا الآن هست یا در آینده انتظارش می‌رود.

اگر در گذشته بوده و الآن به یادت بیاید (چه خوب و چه بد) به آن «تذکر» می‌گویند؛ اما آنچه الآن به خاطر می‌آید؛ یا آن را دوست داری و یا نه که به آن «ادراک» می‌گویند؛ به‌عبارت‌دیگر «وَجد» یا «یافتن» هم می‌گویند.

امّا اگر چیزی در آینده انتظارش را می‌برید، از دو حال خارج نیست یا ناخوشایند است مثلاً مادرتان مریض است می‌ترسید در آینده بمیرد این را «خوف» «ترس» یا «اشفاق» می‌گویند. یا آنچه در آینده انتظار دارید محبوب و دلپسند است. خطور آن را هم می‌کنی، خوشحال می‌شوی. این خوشحالی را «رجاء» یا «امید» می‌گویند.

پس شادمانی دل به خاطر انتظار چیزی که محبوب است را رجاء می‌گویند.
* وقتی به چیزی امید داریم، حتماً باید سببی داشته باشد؛ یعنی اسباب آن چیز مثبت، فراهم باشد. آن‌وقت رجاء ما هم درست است؛ اما اگر به چیزی امید داریم ولی اسبابش فراهم نیست (و اسباب، آفت و اختلال و آشفتگی را به همراه دارد) این بیشتر به حماقت سازگاری دارد.

اگر چیزی که انتظارش را می‌کشیم، دقیق نبود و اسبابش هم معلوم نیست، بیشتر به کلمۀ تمنّا و آرزو نامیده شود درست‌تر است.

مثال: اگر کسی راجی است باید اسبابش هم فراهم شود. بعد به خدا عرض می‌کنیم ما شرایط را آماده کردیم، اما نکند سیل و صاعقه بیاید و کشت ما را خراب کند. این انتظارش رجاء است. ما می‌گوییم دل مثل زمین، ایمان مانند بذر، طاعت هم کاری است که روی زمین انجام می‌شود (آب دادن و …). اگر این تخم را روی زمین خوب بکاری ولی آب نداشته باشد باران هم آنجا نمی‌آید، اما انتظار داری که باران بیاید این را تمنّا یا آرزو می‌گویند نه رجاء.

درنتیجه: رجاء انتظار به چیزی است که محبوب بوده و فراهم کردن اسبابی است که باید آماده شود؛ اما بعضی اسباب غیر اختیاری (سیل و تگرگ) خارج از قدرت و اختیار انسان است و شخص امید دارد که خداوند این باغ و کِشت را ثمره دهد. این رجاء حقیقی است.

اما در مورد چیزهایی که یقینی است رجاء نمی‌گویند. مثلاً بگوید امید دارم که صبح آفتاب طلوع کند. این مطلب یقینی است و در اینجا امید استعمال نمی‌شود؛ اما مثلاً مدت‌هاست باران نیامده دعا می‌کنیم، راز و نیاز و استغفار می‌نماییم که خدایا، امید داریم که باران رحمتت را نازل کنی، این رجاء است.

* در رجاء، میزان و ترازو در نوسان است. می‌گوییم خدایا، امید داریم باران از آن‌طرف بیاید. از این‌طرف هم می‌گوییم نکند به خاطر گناهان، باران نیاید. چون  امید داری، جواب آن قطعی نبوده و دوطرفه است که یا می‌دهد یا نمی‌دهد، یا می‌شود یا نمی‌شود.

* مثالی که برای انسان زده می‌شود این‌طور است که: دل دارد، به خدا هم ایمان دارد، امّا طاعت ندارد. طاعت مثل آب است که باید به زمینِ دل داد تا آباد شود. دلش را از اخلاق بد نگه نمی‌دارد و دنبال هوی و هوس است. بعد، انتظار دارد خدا او را بیامرزد که این انتظار و رجاء، حماقت است.

رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: «احمق است کسی که از هوس‌های خود پیروی کند و از خداوند آرزوی بهشت داشته باشد.» (مجموعه ورّام، ص۴۴۴)

در سورۀ اعراف آیۀ ۱۶۹ خداوند می‌فرماید: «کسانی که متاع این دنیای پست را گرفته و می‌گویند (اگر ما گنه‌کاریم) خداوند ما را به‌زودی می‌بخشد… سرای آخرت، برای کسانی که پروا پیشه می‌کنند، بهتر است؛ آیا باز تعقل نمی‌کنید.»

در سورۀ کهف آیات ۳۵ و ۳۶ این‌چنین می‌فرماید که صاحب باغی به هنگام ورود به باغش گفت: «من گمان نمی‌کنم هرگز این باغ نابود شود و باور نمی‌کنم قیامت برپا گردد و اگر به‌سوی پروردگارم بازگردم (و قیامتی در کار باشد) جایگاهی بهتر از اینجا خواهم یافت.»

از این آیه استفاده می‌شود که صاحب باغ، مغرور بوده و چون در باغش میوۀ زیادی داشته، می‌گفته: «باغم نابود نمی‌شود. حالا اگر قیامتی هم باشد آن دنیا هم باغی بهتر از این به من می‌دهند.» ما این را رجاء نمی‌گوییم این حماقت است، چون اسباب را فراهم نکرده است.

اگر گنه‌کار توبه کند و به طاعت روی آورد و به قبول توبۀ خود امیدوار باشد، آن‌وقت گناه را دوست ندارد. چون توبه کرده، میلش به طاعت بیشتر می‌شود. لازمه‌اش این بوده که اسباب رجاء را فراهم کرده است.

در سورۀ بقره آیۀ ۲۱۸ می‌فرماید: «آن‌هایی که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد کردند اُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللهِ: اینان به رحمت پروردگار امید دارند.»

یعنی با سه مورد ایمان، هجرت و جهاد، استحقاق رجاء پیدا می‌کنند. اینان اسباب رجاء را آماده کرده‌اند و افرادی که غافل‌اند و گناه می‌کنند و توبه هم نمی‌نمایند، امید عفو دارند بااینکه استحقاق امید و اسباب رجاء را فراهم نکرده‌اند. کسی که حقیقتاً راجی است پیوسته مراقب و مواظب بوده و در حال پاک‌سازی است تا در هنگام درو از زمینِ دل، ثمره ببیند.

* ضد رجاء، یأس (ناامیدی) است. آدم ناامید به مراقبت و پاک‌سازی، خیلی دل نمی‌دهد و خودِ یأس، مذموم و بازدارنده از عمل است.

اما خوف ضدّ رجاء نیست، بلکه رفیق و همکار رجاء است. لذا سالک با دو بال خوف و رجاء راه می‌رود. چه آن‌که خود رجاء هم برانگیزندۀ عمل است. اگر انسان بخواهد به پادشاهی وارد شود، امید دارد مورد لطف پادشاه قرار گیرد و به خاطر امیدش، اسبابی را فراهم می‌کند که وقتی به محضر پادشاه رسید به او لطف شود.

* در عمل رجاء می‌گوییم دوستی سبب غلبۀ رجاء است. برای مثال اگر دو پادشاه باشند یکی را از ترس مجازاتش و دیگری را به امید پاداشش فرمان ببریم، مطمئناً در مورد دوم، آثارش بیشتر از اولی است. چون در مورد اول می‌ترسد، از روی اضطرار، وحشت و … بوده و احتمال خرابکاری هم دارد که پادشاه او را تنبیه نماید، ولی در مورد دومی نظرش این است که «لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ: از رحمت خداوند نومید نباشید. (زمر: ۵۳)»

لذا در خبر واردشده: مردی از بنی‌اسرائیل مردم را پیوسته ناامید می‌کرد و بر آن‌ها سخت می‌گرفت. خداوند در روز قیامت به او می‌فرماید: امروز تو را از رحمت خود نومید می‌کنم، چنانکه بندگانم را از من نومید می‌کردی.(معراج السعادة، ص۱۴۸)

* مطلب دیگری که در رجاء موردتوجه بوده، موضوع داروی رجاء است. داروی رجاء برای دو دسته بسیار نیاز است:

۱- آن‌که نومیدی بر او غلبه یافته و عبادت را هم ترک کرده که این‌چنین شخصی مریض است.

۲- دیگری کسی است که خوف بر او چیره شده و بر اثر آن، در مواظبت بر عبادت، اسراف کرده تا حدّی که به خود و کسانش زیان وارد می‌کند. (افراط در عبادت و آزار زن و بچه)

این دو دسته، از طریق اعتدال خارج‌شده و به سمت افراط‌وتفریط رفته‌اند که این‌ها باید درمان شوند و به‌اعتدال برسند.

اولی که ناامید بوده؛ باید مسائل خوف، دوزخ، قیامت و اثر وضعی ترک طاعت برای او گفته شود تا این‌که معتدل شود. چون نباید مریض را از سمت تفریط به افراط کشاند، بلکه باید به‌طرف اعتدال برده شود.

و شخص دومی که خوف بر او غالب بود و افراط در عبادت و فشار آوردن به زن و بچه داشت باید مسائل عبرتی یا اخبار و احادیث برایش گفته شود که خدا عمل کم را قبول می‌کند، «وَ إنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّٰاسِ عَلیٰ ظُلْمِهِمْ: پروردگار تو نسبت به مردم با همۀ ستم‌کاری آن‌ها دارای آمرزش است» (رعد: ۶)

وقتی این آیه نازل شد، خدا به پیغمبر دربارۀ امتش فرمود: «آیا راضی نمی‌شوی؟» تا این بنده به امیدی که به او داده‌شده به حد اعتدال برسد.

* شخص راجی چون می‌داند که خدای متعال به وعده‌هایش -وعده‌های خدا نیکو است- عمل می‌نماید، دلش آرامش پیدا می‌کند. در واقع چشم‌داشتی که راجی دارد به کسی است که می‌داند همۀ نیکی‌ها و استجابت‌ها پیش اوست، لذا رجاء را از اسماء جمالی شمرده‌اند؛ کسی که امید دارد، زاد و توشه‌اش کوشش است.

در این‌که رجاء برای سالک چه منزلی از منازل است مورد بحث است. شاید آن‌هایی که می‌گویند ضعیف‌ترین منزل است باید این را در نظر داشته باشند که راجی عمل خودش را نمی‌بیند، بلکه جود و بخشش مَرجو (خدا) را می‌بیند.

انسان‌ که می‌خواهد به لقاءالله برسد، باید رجاء داشته باشد و امیدواری به لقاء خدا، لازمه‌اش این است که خدا هم لقای او را دوست داشته باشد.

در سورۀ کهف آیۀ ۱۱۰ فرمود: «که هر کس لقاء پروردگارش را می‌خواهد، دو کار را باید مدنظر داشته باشد: یکی عمل صالح و دیگر آنکه به خدا شرک نورزد».

وقتی رجاء برای سالک مثل بهار شد، آن‌وقت پاییزِ خوفش فرار می‌کند. او چشم‌داشت به معشوق و مطلوب دارد. لذا می‌گویند: آدم راجی زودتر از خائف به مقصد می‌رسد، چون رجاء مقام ربوبیّتی است. آدم راجی مانند مهمانی است که به او اطلاع می‌دهند که مثلاً چند وقت دیگر به شما طعام خواهند داد. اگر هم به او اطلاع دادند که بیا فلان جا ما می‌خواهیم به شما هدیه بدهیم سرعتش افزون می‌شود. چرا؟ چون شوقی که در راجی وجود دارد، حرکت او را برای رسیدن به مطلوب افزایش می‌دهد.

فرق آدم‌هایی که تمنّا دارند، با آدم‌هایی که ترجّی (رجاء) دارند، این است که در تمنّا، شخص تنبل است و کار زیاد نمی‌کند و چیز بزرگ هم می‌خواهد اما در ترجّی کار می‌کند، امید هم دارد و گمانش هم به کرم خدا خیلی زیاد است؛ امّا بعضی می‌گویند برای این‌که شخص ناجی شود باید راه خوف را در نظر بگیرد، جوابش این است که ایمان دو پله دارد: یکی خوف، یکی رجاء. آدمی که عاشق است با پلۀ رجاء راه می‌رود نه با پلۀ خوف.

رجاء ضدّ یأس است. چون یأس، ناامیدی است.

حافظ می‌گوید:

دارم امید عاطفتی از جناب دوست **** کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

علّتی که در راجی وجود دارد تا به مطلوب برسد حق است، ولی آدمی که خائف است از خودش خیلی می‌ترسد. چون خائف می‌گوید شاید من اعمال خودم را خوب انجام ندادم.

لذا شخص راجی، رنگ و رویش بازتر، سخنانش دلپذیرتر و به تجلّیات جمالی نزدیک‌تر است. اگر راجی چیزی را بخواهد که حکم خدا در آن نباشد (خدا اراده نکرده و یا در قضا و قدرش نبوده)، می‌داند که او مملوک و خدا مالک است و عبد باید به‌حکم مالک راضی باشد و هیچ‌وقت با حکم خدا معارضه نمی‌کند.

آقای بهجت فرمود: یک آقایی (شاید آقای قاضی بوده) چهل سال حاجتی داشت. بعد از چهل سال گفتند: این حاجتت نباید برآورده شود و به صلاحت نیست. او هم گفت: چَشم. چهل سال امید داشت، وقتی گفتند نه، معترض نشد. عدم معرفت به کرم حق سبب می‌شود که گاهی در خواسته‌های داعی (خواننده) تزلزل وارد شود. مثلاً امید دارد خدا او را ببخشد. بعد می‌گوید: خدا باید از همۀ مجرمین بگذرد چون نیازی ندارد. کَرَم خدا مقتضی این است که به همه ترحم کند. این تصوّر با حکمت الهی سازگار نیست. اگر حال رجاء از راجی برداشته شود چه می‌شود؟ آیا حال او بهتر می‌شود؟ اگر رجاء رفت، خوف می‌آید. اگر به لقاء خدا رجاء داشته و به لقاء رسیدیم آیا باز راجی هستیم؟ خوف و رجاء دو بال برای سالک بوده؛ اما مقصد نیستند که به‌وسیلۀ آن‌ها حرکت کند و آیات و اخبار هم دلالت دارد بر این‌که تا به لقاء نرسیده، رجاء است. حافظ می‌فرماید:

آرزومندِ رخ شاه چو ماهم حافظ **** همّتی تا به‌سلامت به درم بازآید

وقتی‌که شاه آمد، آیا بازهم باید تسبیح به دست گرفت که شاه بیا شاه بیا؟

خلاصه: راجی مقیم بر سر راه محبوب است تا محبوب وقتی می‌خواهد از این کوچه و خیابان عبور کند خلاصه یک نگاهی به او کند.

* آنچه باعث می‌شود رجاء غالب گردد، اول خواندن حکایت اهل رجاء بوده و آیات و روایات دربارۀ این موضوع بسیار است.

دوم: عبرت گرفتن از دیدن و توجه داشتن به لطایف نعمت‌های الهی و عجایب حکمت‌ها و آنچه برای انسان ضرورت دارد و خداوند برای او قرار داده از قلب و مغز و چشم و … که همه امتیازاتی دقیق و لطیف برای او قالب‌زده و اسباب سعادت را فراهم نموده است و رحمت عام را شامل حال او کرده تا زندگی کند و به جایگاه اصلی عالم ارواح برسد. این‌ها سبب می‌شود که با تأمل و تفکّر و عبرت، امیدوار شود و اسباب رجاء در او قوّت یابد.

* حافظ می‌فرماید:

همه‌شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی **** به پیام آشنایان بنوازد آشنا را  (غزل ۶)

در تمام عمر منتظر و امیدم آن است که رسول پیام محبوب حقیقی را بیاورد و نوازش و کرامت نماید.

بنده گناهی کرده‌ام و از حضرت دوست امید دارم که مرا مورد عفو و لطف خود قرار دهد. (غزل ۵۹)

زلف جانان دام است و خال صورتش به‌منزلۀ دانه و من به امید یک دانه به دام دوست افتاده‌ام. (غزل ۶۲)

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد **** ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد (غزل ۱۳۸)

دل به امید این‌که صدایم به تو برسد در این کوهِ دنیا، ناله‌ها کردم که فرهاد در کوه بیستون نکرد.

مقیم حلقه ذکرست دل بدان امید **** که حلقه‌ای ز سر زلف یار بگشاید (غزل ۲۳۰)

دلم ملازم حلقۀ ذکر است به امید آنکه از سر زلف یار، بویی ببرد و حلقه‌ای فتح نماید.

امیدوارم در اثر این اشک همچون باران‌ که می‌ریزم، برق دولت که ازنظرم رفته، دوباره بازگردد. (غزل ۲۳۶)

مرا امید وصال تو زنده می‌دارد وگرنه **** هر دمم از هجر تُست بیم هلاک (غزل ۳۰۰)

امید وصال تو مرا زنده نگه می‌دارد و الّا صدبار بیم آن می‌رفت که از هجر تو هلاک گردم.

امیدوارم که به کوری چشم دشمن، روز حشر، احسان خداوند بار گنه را بر دوش من نهد و مرا عفو نماید. (غزل ۳۴۰)

خسروا! پیرانه‌سر، حافظ جوانی می‌کند **** بر امیدِ عفوِ جان‌بخش گنه فرسای تو (غزل ۴۱۰)

ای پادشاه! حافظ سر پیری جوانی می‌کند به امید عفو جان‌بخش تو که فرسودگی او را جوان می‌کنی.

* مولانا می‌گوید:

کای ملائک باز آریدش به ما **** که بُدستش چشم دل سوی رجا (۵/۱۸۴۵)

یعنی هرگاه بنده‌ای خود را عاصی بداند و با صمیم دل اعتراف کند، خداوند می‌فرماید: ای فرشتگان! بندهٔ ما را به‌جانب ما باز آورید که چشم دل او به امید ما می‌نگرد.

بود او را بیم و اومید از خدا **** خوف فانی شد، عیان گشت آن رجا (۵/۴۰۷۰)

عارف ابتدا به خدا بیم و امید داشت؛ اما بعد ترس محو شود و امید آشکار شود و به کمال آن برسد.

هم تو بودی اول آرنده دعا **** هم تو باش آخر اجابت را رجا (۵/۴۱۶۳)

خداوندا! در آغاز هم تو دعا را در درونم پدید آوردی، در آخر نیز در اجابت دعایم مایه امید من باش.

این جهان با این دو پَر اندر هواست **** زین دو، جان‌ها مَوطنِ خوف‌ورجاست (۶/۱۸۳۵)

جهان ما با دو بال پستی‌وبلندی (اسم خافض و رافع) در فضا متعادل قرارگرفته. جان‌ها هم به‌وسیلۀ این دو بال (قبض و بسط) در جایگاه خوف و امید قرارگرفته‌اند.

خر کجا؟ ناموس و تقوی از کجا؟ **** خر چه داند خشیت و خوف ‌و رجا؟ (۶/۳۸۶۰)

خر صفتان، کجا ناموس و تقوی سرشان می‌شود؟ خر صفتان چه می‌دانند که ترس و بیم و امید به خدا یعنی چه؟

در اخبار یعقوب پیامبر آمده که خداوند به او وحی فرمود: آیا می‌دانی چرا میان تو و یوسف جدایی انداختم؟ سبب، آن بود که گفتی: «می‌ترسم گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.»

چرا از گرگ ترس داشتی و به من امید نداشتی؟ چرا حفظ مرا در نظر نگرفتی و غفلت برادرانش را به نظر آوردی (راه روشن ۷/۳۱۵)

مردی از بنی‌اسرائیل مردم را پیوسته ناامید می‌کرد و بر آن‌ها سخت می‌گرفت، خداوند در روز قیامت به او می‌فرماید: «امروز تو را از رحمت خود ناامید می‌کنم چنانکه بندگانم را از آن ناامید می‌کردی.» (راه روشن ۷/۳۱۷)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.