وبلاگ

مقام رفع حُجُب

۱- اشاراتی به معانی

حجاب: روپوش، نقاب، پرده، مانع

حاجب: منع‌کننده، پرده‌دار

محجوب: پرده‌نشین، در پرده

رَفع: از میان بردن، برطرف کردن، دور نمودن.

۲- اشاراتی از قرآن

۱- وَ بَیْنَهُمٰا حِجٰابٌ: میان آن دو (بهشت و دوزخ) پرده‌ای است. (اعراف: ۴۶)

۲- بَیْنَ الَّذیٖنَ لٰا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجٰاباً مَسْتُوراً: (چون قرآن بخوانی) میان تو و آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند، پرده‌ای فرا پوشیده می‌نهیم. (اسراء: ۴۵)

۳- وَ مِنْ بَیْنِنٰا وَ بَیْنِکَ حِجٰابٌ فَأعْمَلْ إنَّنٰا عٰامِلُونَ: (گفتند: دل‌هایمان برای آنچه ما را بدان فرامی‌خوانی در پوشش‌هاست و در گوش‌هایمان سنگینی) و میان ما و تو پرده‌ای افتاده است، پس تو خود عمل کن ما هم برای خود عمل می‌کنیم. (فصلت: ۵)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- علی علیه‌السلام: «پری شکم، مانع از فهمیدن می‌شود.» (غررالحکم، ح ۶۵۲)

۲- علی علیه‌السلام: «علم، حجاب از آفت‌هاست.» (غررالحکم، ح ۷۲۰)

۳- علی علیه‌السلام: «آرزوها، حجاب و پردۀ مرگ است.» (نمی‌گذارد به فکر مرگ افتد) (غررالحکم، ح ۹۹۷)

۴- علی علیه‌السلام: «بردباری را پردۀ خود کن که به سبب آن از تسلّط خشم ایمن گردی.» (غررالحکم، ح ۲۳۶۵)

۵- علی علیه‌السلام: «به‌درستی که پوشاندن مرد، زن را از اینکه کسی را ببینند. (یا کسی ایشان را ببیند) بهتر است از اینکه چنین نکنی و آخر دربارۀ ایشان شک زده شوی.» (غررالحکم، ح ۲۷۳۶)

۶- علی علیه‌السلام: «میان شما و نصیحت پرده‌ای است از غفلت و فریفتگی (این دو نمی‌گذارد نصیحت به گوش شما برسد)». (غررالحکم، ح ۴۴۵۰)

۷- علی علیه‌السلام: «خداوند عقل‌ها را منع (محجوب) نکرده، از وجوب شناخت به او.» (غررالحکم، ح ۷۵۵۳)

۸- علی علیه‌السلام: «هر که بگشاید پردۀ، برادر خود را، انگار گشوده عورت‌های خانه او را.» (غررالحکم، ح ۸۸۰۲)

۹- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هیچ حجابی بین علی و خداوند نیست، علی واسطۀ بین خدا و خلقش است». (اسرار آل محمد، ص ۵۵۳)

۱۰- امام باقر علیه‌السلام: «هر که می‌خواهد بین او و خداوند روز قیامت حجابی نباشد تا به خداوند بنگرد و خدا به او بنگرد، پس آل محمد را دوست بدارد و از دشمنانشان بری‌ باشد و به امام وقت خود منقاد باشد». (اصول الستة، عشر، ص ۶۰)

۴- نکته‌ها

* تا زمانی که در حجاب عالم ملک و طبیعت هستیم، نمی‌توانیم از عالم معنا و حقایق، ادراکی داشته باشیم. حجاب به معنی مانع است که آن تقیّد و تعیّن سالک بوده و او را توقیف کند و جلوی سیر و صعود را گیرد و همۀ توجّهات صوریۀ خود سالک را محتجب کند و از بهره بردن از تجلّیات محروم نماید و این احتجاب تاریک طبیعت، دفعش کار ساده‌ای نیست. در صفات رذیله از حجاب‌های اکبر، انیّت است که دارندۀ آن در تاریکی و مظلمۀ بسیار وحشتناک و هلاک آور است.

عُجب خود حجاب است، تکبّر حجاب است، همۀ این‌ها برمی‌گردد به انّیت انسان و این از شکارهای نفس امّاره است که هر چیزی به‌عنوان کمال به وهم بر آدمی جلوه دهد تا شخص به داشتن آن راضی شود.

* ما محجوبان حقّیم، چون برای خود حول و قوّه‌ای می‌بینیم و این مانع بزرگی بین ما و حق است، آن‌که پیامبر اولوالعزم می‌شود، کارش به وحی ارتباط داشته و وحی از بهترین درجات تکلّم حق است که بدون حجاب و واسطه این ارتباط برقرار می‌گردد.

بعضی علمای اخلاق حجاب را تقسیم کرده‌اند، مانند حجاب عقل، حجاب طبع و… این تقسیمات همه فروع یک اصل هستند و آن غلبۀ نفس امّاره یا انیّت است. هرچه در جزئیات بحث کنند و وارد شوند از اصل به دورتر شوند، چنانکه گفته‌اند: «حجاب اقرب»، «حجاب قرب»، «حجاب مقربین» و…

درست است هر حجابی به‌عنوان حائل و مانع است، اما نوع آن‌ها تابع آن اصل هستند که آن اصل، مادر همۀ آن‌هاست.

مادر بت‌ها بت نفس شماست **** زآنکه آن بت مار و این بت اژدهاست

گرچه در جزئیات صفات، هر چیزی را ما کلمۀ حجاب روی آن می‌گذاریم، حجاب از جهل، حجاب از دنیا و حجاب از پُرخوری، حجاب از شهوت غریزۀ جنسی و بطن و فرج و… امّا تمام رذایل و موانع از هوای نفس و نفس امّاره برمی‌خیزد و به تعبیر دیگر نامش شیطان درون است.

وقتی می‌گوییم مثلاً خودبینی حجاب است، یعنی انسان برای رسیدن به مطلوب واقعی به این رذیله محروم می‌ماند.

سرگشته و متحیّرین که مشغول به لهو و لعب هستند و به ظلمتکده طبیعت گرفتارند، هیچ‌گاه نتوانند جمال محبوب مطلق و محبوبان حق را زیارت کنند و ذرّه‌ای بهره ببرند، چراکه هر تعلّق و پرده‌ای آدمی را ده‌ها برابر دورتر کند تا اینکه قلب قسی می‌شود، پس هلاکت را در پی خواهد داشت و به انکار و عناد مبتلا گردد.

بله برای رفع حجب و موانع سلوک توسّل به حضرت اباعبدالله وسیلۀ اقرب است.

* بعضی حجاب‌ها غلیظ است و بعضی نازک، آنکه غلیظ است، شکستن آن سخت‌تر است و آن‌که نازک‌تر، از بین بردن آن راحت‌تر است. بنده هرچه باشد ممکن‌الوجود است و ممکن، واجب نخواهد شد، لذا در مرتبۀ کثرت و گرفتار عالم طبیعت است و از طرف حق حجابی به‌طرف بنده نیست، این وجودِ ممکنی او، خودش حجاب است،‌ لذا می‌توان گفت: در هر مرحله و منزل، سالک حجابی به خاطر مجاهده‌اش برطرف می‌شود؛ امّا هرچه باشد حجابی دارد، مگر آن‌که سالک به‌جایی رسد که فانی شده و از نفس بگذرد و معلوم نیست به غیر امضاء حق و امام معصوم کسی به این مقام برسد، چه آنکه هر نفسی و هر حرفی اگر ذرّه‌ای به کثرت آغشته باشد، آن حجاب جمال محبوب بوده و خطّی از ربوبیت رب را ادراک نکند.

* آنگاه‌که حجاب برداشته شد و مظهریّت اسماء و صفات بر او معلوم گردد تا خرق حجب نشود به این ادراک نخواهد رسید. اینکه در روایات و کلمات اهل عرفان اشاره ‌شده که بین بنده و حق هفت، هفتاد و هفتاد هزار حجاب است، این به‌حسب مراتب نفوس و جزئیات است که هر نفسی به‌حسب قالب و ملکات موانعی دارد.

* هر چیزی که کمال آن را انسان نیاورد، به همان اندازه از آن نیّت و عمل محجوب است و آوردن هر عملی به کمالش فقط بر اولیای کمّل است، آن‌هم به‌قدر خودشان؛ و انبیاء عظام که دارای عصمت ذاتی و کتاب و صاحب نبوّت بودند، حجابی نبود.

آن‌که علم آموزد اما عملش الهی نشود، دلیل است که حجاب اکبر بر او مستولی شده است، عالم شدن، در مصرف ناصواب به کار گرفته‌شده و از رذایلی همانند عجب و فخر و منیّت برخوردار گشته است.

* تا قوّۀ خیال و عقل در اصطلاحات و الفاظ و کلمات و مفاهیم به کار می‌رود، در وقوف می‌افتد و هر بذری از دانش که از ابتدا مقصد اعلی در نظر نباشد، در واقع و باطن هلاکت و بر باطل و حجاب روی جانان است که جان محجوب از آن ماند، مخصوصاً که حجاب غلیظ یعنی انیّت حاکم باشد.

* نفس سیری ندارد، مثلاً اگر طلب صد هکتار زمین در او هست و بدو رسد؛ سپس دنبال دویست هکتار شود، به این طلب مجاز و اعتباری برسد. چون آرزوها پی‌درپی و بی‌وقفه یکی پس از دیگری آید، حجاب‌ها پی‌درپی گردد و نفس را در آمال که لا یقِف است، فرومی‌برد و محجوب از محبوب مطلق گردد.

چون جان ما از عالم بالا به پایین آمده، در آنجا حجاب دارد و وقتی به طبیعت مبتلا شد، تنزّل می‌کند و محجوب می‌شود.

* یکی از مقاصد بعثت انبیاء این بوده که جلوی این تنزّل و وابستگی به عالم حس را بگیرد تا جان، جمال جانان را ببیند. چون حجاب ازنظر وضعی بر همگان روشن نشده که چطور زایل کنندۀ حسنات و ایمان یقین می‌شوند، لذا در غلاف حجاب مانده و نسبت به سود و زیان حقیقی بی‌اطلاع و یا بی‌تفاوت می‌شود.

* چون ملکوت و باطن هر کاری بر بنده مکشوف نگردد و به‌عبارت‌دیگر به عالم غیب به مکاشفه نبیند، در جنود جهل وقوف کند و از راه‌یابی به روحانیّات بازماند.

اشتغال به هر یک از عوالم تقیّد و تعیّن، لازمه‌اش محجوب شدن در راه صعود است، لذا ازنظر کلی و جزئی به اعداد هفت و هفتاد و امثال این‌ها تعبیر گردیده است.

حافظ فرمود:

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست **** تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

* مشکل کار اینجاست که نفس، در میلی تام که به خودش دارد، گاهی بد را خوب، زشت را زیبا جلوه می‌دهد و حجاب روی حجاب آورد. یکی از احجاب، حجاب فراق و بعد دوری است که زمان و مکان و نیّت و عمل اسباب این حجاب را فراهم آورد. چون وصال، بی‌نقاب و بی‌پرده و لقاء، مشاهده و معاینه است. دارای آثار لطیف و لذت‌بخش است، از آن‌طرف وقتی فراق می‌آید به هر دلیل، قبض و حزن و ناگواری را به همراه آورد.

* اگر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی **** صبا را گو براندازد زمانی برقع از رویت (حافظ)

چون چشم یارای دیدن خورشید را ندارد، پس آنچه از جمالش در عالم ظهور کرده، خود آن ظهور به‌نوعی حجاب است؛ یعنی جمال مطلق را کسی یارای دیدن ندارد و آنچه در آیات و آثار دیده می‌شود، فروغ و قطره‌ای از دریای نامتناهی است، پس بسنده کردن به قطره و جزء مانع از دیدن کل می‌شود.

در دعای صباح آمده: إلٰهی قَلْبیٖ مَحْجُوبٌ: یعنی خداوندا! دلم، در پس پرده شد.

علت چیست؟ تیرگی جهل و معصیت بر دل کشیده و مانع می‌شود که قلب ادراک واقعی کند.

* یکی از اموری که حجاب بنده می‌شود، در انجام اعمال عبادی و طاعات و نوافل مؤکّد، نوع تغذیه و اشربه است که به خاطر شبهه‌ناک یا حرام بودن عدم توفیق را به بار می‌آورد. لقمه اثر وضعی دنیوی و اخروی دارد و از اسباب و ابزاری است که راه عالم انوار و معنویّت را می‌بندد و موجب تیرگی خانۀ قلب می‌شود و غفلت دل را فرامی‌گیرد.

دل و روح از عالم ارواح و انوار است، هر حجابی اولین ضربه‌اش بر دل است. فطرتاً دل منوّر است، اما کم‌کم به خاطر موانع و حجب از نور آن کم می‌شود.

* بنده باید بداند حجب میان او و مولایش سبب گردیده که در رکود و وقوف ماند و دانش و آگاهی به نوع حجب و در مرتبۀ دوم در پی ترمیم و مداوا برآمدن بسیار بسیار لزوم دارد.

از گذشته با توبه و انابه و در حالِ حاضر با مراقبه آهنگ رفع حجب داشته باشد.

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم **** خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

بعضی موانع ازنظر آثار، جزئی است و ضرر آن به خود می‌رسد، امّا بعضی موانع شخص را پریشان‌حال می‌کند و آنگاه ورود خطورات منفی و قبض شدید شخص را از جای می‌کند.

* از حضرت صادق علیه‌السلام سؤال شد ازآنچه مردم دربارۀ دیدن خدا (به چشم ظاهری) روایت می‌کنند، فرمود: «این خورشید یک‌هفتادم نور کرسی است و کرسی یک‌هفتادم نور عرش است و نور عرش یک‌هفتادم نور حجاب است و حجاب یک‌هفتادم نور ستر است. اگر راست می‌گویند چشم خود را به نور همین خورشید وقتی ابر نباشد بدوزند.» (علم اخلاق اسلامی ۴/۲۱۰)

* پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هرگاه بنده به نماز برخیزد، خدا پردۀ میان خود و بندۀ خود را برمی‌دارد و رو به او می‌آورد و فرشتگان از دوش او تا آسمان بایستند با او نماز کنند و بر دعای او آمین‌گویند و از اطراف آسمان بر سر او نیکویی نثار می‌شود و منادی‌ای ندا کند: اگر نمازگزار بداند با که مناجات می‌کند، التفات به غیر نمی‌کند و درهای آسمان برای نمازگزاران گشوده شود و خدا به صدق نمازگزار با ملائکه مباهات فرماید.» (علم اخلاق اسلامی ۴/۴۴۸)

مطلب قابل‌توجه آن است که وقتی پرده و حائل نیست چطور مصلی به غیر خدا توجه می‌کند؟ جواب این است که چون به ادراک باطنی یا کشف، چشم برزخی مصلی باز نبوده و درب معرفت باطنی او گشوده نیست و الاّ فیض فیّاض، دائم مفتوح برای راغبین و طالبین است.

حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز **** خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود

* آنچه بنده را محجوب از جمال حق‌تعالی می‌کند، غلبۀ شهوات یعنی خواسته‌هاست که پرده‌ها ایجاد کرده و حائل شده و نگذارد رائی مرئی را ببیند. مثالش مانند کرم ابریشم است که بر خود می‌تند و بعد گرفتار می‌شود، یعنی در عالم حس، مبتلا و از عالم غیب محروم می‌ماند.

* به خاطر کثرت غلبۀ علم ظاهری و داشتن براهین عقلی یا علمی یا تجربی، بنده از سیر الی الله بازمی‌ماند، چه آن‌که هر کثرتی تابع آثار خود است. اینکه گفته‌اند: فلانی را به بارگاه الهی راه ندادند، گفته شد: «که تو در برون چه کردی که درون رهت ندادند» وقتی سالکی حال حلاوت و لذّت از مناجات ندارد، باید توجه کند چه چیزی او را از این سعادت عظمی بازداشته، با کمی التفات و نظر و تعمّق مشکل معلوم می‌گردد.

مثلاً کسی آراء و نظر ناپسندی در ذهن دارد، اگر آن را با اصول اعتقادی روشن نسازد، محجوب از تنویر گردد، بلکه باید در مقام تعدیل افکار برآید که به صواب ذهن را منور گرداند و از هر شائبه جزئی و کلی به دور دارد.

* قلب محجوب و چشم احول، یارای رؤیت جمال و کمال مطلق را ندارد تا وقتی‌که در مقام رفع حجب و ترک دوبینی برآید. هر دام شیطانی یا هر مانع از رسیدن به مقصود، خود رنگی از حجاب خاصی دارد، رنگ حجاب ربط به کمیت و کیفیت آن دام داشته، آن‌که در دام عُجب است یا آن‌که دروغ می‌گوید، دو دام هستند که هرکدام آثار کمّی و کیفی و جانبی و ظاهری و باطنی، دنیایی و آخرتی دارند و هر نفسی قالب خاصی دارد که دارندۀ این دام‌ها بر چه مزاج باشند؟

* در دعای علقمه بعد از زیارت عاشورا چنین آمده است: «ای اباعبدالله از آقای من، سلام من، بر شما وصل باشد مادامی‌که وصل به هم است شب و روز، وصل شونده به شما بدون محجوب (بازداشت) از شما سلامم، اگر بخواهد خداوند.» (مفاتیح‌الجنان، ص ۷۷۸)

محب بعد از زیارت عاشورا چنان خویش را متّصل می‌دارد که هیچ حجابی بین محب و محبوب نباشد و این ربط اگر واقعاً با شرایط در محب جمع باشد، عالی و ممدوح خواهد بود. چون سلام و درود و ثنا و مدح بین دانی و عالی به خاطر حُجُب ارتباط برقرار نمی‌شود و یا از فرکانس کمی برخوردار است. هرکس از یاد محبوب دل بگرداند خواه‌ناخواه بر او شیطان‌صفتی گماشته می‌گردد تا با وی دمساز گردد و شیطان‌صفتان انسان را از راه و یاد محبوب بازمی‌دارند. درحالی‌که بیچارگان می‌پندارند که اینان راه‌یافته و آدم‌هایی درست‌کردار هستند تا آن‌وقت به قیامت بازآیند و شخص به دمسازش می‌گوید: «ای‌کاش میان من و تو فاصله مشرق تا مغرب (خاور و باختر) بود که چه بد دمسازی هستی» (زخرف: ۴۳)

پس آنچه او را قرین می‌پنداشته، از اول محجوب شده و در آخرت آرزو می‌کند کاش با آدم نقاب‌دار و محجوب رفاقت نمی‌کرد و الآن که بالمعاینه می‌بیند و درک می‌کند هیچ سودی برای او نخواهد داشت.

* به‌هرتقدیر، آنچه آدمی را از قُرب الهی دور می‌سازد، هر چه می‌خواهد باشد، نوعی حجاب به‌حساب آید.

به هر چه از راه وامانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان **** به هرچه از راه دورافتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا

حُجُب نورانی همان است که به‌ظاهر فعل کاری قدسی و ممدوح است، ولیکن با قدری دقت باطنی آشکار می‌شود که آن فعل نیز حجابی است که غیرمستقیم از نفس امّاره به صورت خفی پدیدار و به وجود آمده است؛ که البته شناخت حجب نورانی کار هرکسی نیست، اما حجب ظلمانی شناخت آن طوری است که همه می‌فهمند.

* در مناجات شعبانیه مروی از ائمه چنین آمده است: «حتی تخرق ابصار القلوب حُجُب النور: دیدۀ دل ما را با فروغی که بدان تو را مشاهده کنند روشن فرما تا دیدۀ دل ما حجاب‌های نورانی را بر درد.»

و اگر این دعا مستجاب شود، برای عارفان مشهود می‌گردد که کدام فعل نورانی را حجاب مخفی گرفته است.

کاشکی هستی زبانی داشتی **** تا زهستان، پرده‌ها برداشتی (مثنوی ۳/۴۷۲۵)

باید گفت: چون اغراض نفسانی و آمال طولانی می‌آیند حجب بنده را گیرد.

چون غرض آمد، هنر پوشیده شد **** صد حجاب از دل، به‌سوی دیده شد (مثنوی ۱/۳۳۴)

چون بصیرت آمد، حقیقت هم می‌آید و شمس حقیقت احتیاج به دلیل و اقامۀ استدلال ندارد.

امام سجّاد (در دعای ابوحمزۀ ثمالی) به خداوند عرض می‌کند: «به تو، تو را شناختم: بِک عَرَفتک»

* این‌که حافظ می‌گوید:

بی دلی در همه احوال خدا با او بود **** او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد

این شرح‌حال بسیاری از خلایق است که خورشید تابان را نمی‌توانند ببینند و به نور شمع اکتفا می‌کنند.

بسی نادان‌ که او خورشید تابان **** به نورِ شمع جوید در بیابان (شبستری)

نور الهی، دارای هفت‌صد حجاب است و حجاب‌ها طبقه داشته و در پشت هر حجابی جمعی جای دارند تا صف در صف، مرتبه به مرتبه تا به جایگاه امام ایستاده‌اند. آنان که در آخرین صف ایستاده‌اند به سبب ضعف قوّۀ بینایی نمی‌توانند نور صف‌های جلوتر از خود را مشاهده کنند. چون از حجاب‌ها بگذرد عین دریای وحدت می‌شود. (مثنوی ۲/۸۲۶-۸۲۱)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.